روز دوم مثل روز قبل یکسره راه رفتیم هرچه به کربلا نزدیکتر
میشدیم جمعیت متراکمتر میشدند. ناچار شدیم
مرحله به مرحله زیر عمودها قرار
بگذاریم قرار آخر دم غروب زیر عمود
شماره ۶۵۰ بود همه رسیدند الا برادر
حسین منتظر شدیم خانمش خیلی
نگران شد حسین مثل شب گذشته همه را برای استراحت توی یک موکب، سامان داد و خودش دنبال اصغر آقا گشت اما پیدایش نکرد شب کنار آتشی که کنار جاده درست کرده بودند نشست جورابهایش را
کند.
پاهایش تاول زده بود. حس
خوبی داشت تاولها را بهانه کرد و سر تعریف را بازکرد ، وقتی با محمود
شهبازی قبل از فتح خرمشهر جاده
اهواز
خرمشهر را شناسایی
میکردیم پاهایمان مثل حالا تاول زد تاولها رومیترکاندیم پوستش رو قیچی میکردیم جاش حنا میگذاشتیم و با باند میبستیم حالا هم همون احساس رو دارم لذت میبرم. انگار محمود شهبازی کنارم نشسته و داریم تاولهامون رو مرهم
میذاریم.»
طاقت نیاوردم از یک خانم توی موکب پماد گرفتم و به حسین دادم.
گرفت و زد به کف پایش به این فکر کردم که چرا میان ما فقط پاهای
حسین تاول زد؟
روز سوم روز آخر راهپیمایی بود او
باید با همان پاها تا کربلا میآمد . به خانم اصغرآقا دلداری میداد که
شوهرش همین دوروبر است و پیدا
میشود سر قرار زیر هر عمود تا جمع
شویم میگشت، تا اصغرآقا را پیدا
کند. عمودهای آخر همه کم آوردیم و بریدیم عضلاتمان گرفته بود. اما حسین از جنب وجوش نمی افتاد به هر سختی که بود تا عصر راه آمدیم و مثل روز گذشته دنبال جای استراحت گشتیم موکب ها کمتر شده بودند و جمعیت متراکمتر و بیشتر حسین هرچه گشت جا نبود زهرا داخل یک سوله که گوش تا گوش خانمها نشسته بودند
رفت و زن موکب دار را راضی کرد که ازش چند پتو بگیرد و گوشیاش را به عنوان امانت به زن داده بود که پتوها
را برگرداند.
پتو کم بود پسرش با عصبانیت آمد و پتوها را گرفت به حسین برخورد و
غیرتی شد رفت و از جایی چند تکه حصیر پیدا کرد و بینمان تقسیم کرد و با خنده گفت: «یه کم به حس و حال
جبهه نزدیک شدیم.
دخترها خوششان آمد رفتند و یک گوشه خوابیدند. نصف شب باران گرفت میآمد و روسری دخترها را مرتب میکرد و حصیرها را رویشان می.کشید و مثل نگهبانها تا پاسی از
شب کنار آتش نشست.
فردا صبح بعد از نماز به طرف کربلا حرکت کردیم و نزدیک ساعت ۱۱
چشمانمان از دور به بین الحرمین
افتاد. اول به زیارت قمربنی هاشم
رفتیم و بعد غرق در جذبه روحانی
حرم سیدالشهدا شدیم در این مدت
حسین
فقط یک بار داخل حرم آمد. با
زن برادرش میگشت تا اصغرآقا را
پیدا کند که بالاخره پیدا کرد.
وقتی به ایران برمی گشتیم زهرا ازش پرسید: «بابا، امسال بهت خوش گذشت یا اربعین سال گذشته؟ :گفت این راه رو باید مثل حضرت زینب (س) با خونواده اومد خوشی اون در زیبا دیدن سختی هاس
این اواخر پیش عروسها پسرها دخترها دامادم و نوه ها، حسین صدایش نمیزدم. او هم به من پروانه و سالار نمیگفت برای هم شده بودیم حاج آقا و حاج خانم....
⬅️ ادامه دارد ....
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
15.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برگی از انقلاب به روایت تصویر (کلیپ های قدیمی سال۵۷)
مروری بر اتفاقات ۲۱ بهمن سال ۵۷ را در ویدئوی زیر می بینید.
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
دانلود ندای الله اکبر به مناسبت پیروزی انقلاب اسلامی(شب 22 بهمن ماه)www.mohebaan.ir.mp3
585.9K
🔴 امشب قیامتی از الله اکبر در آسمان کشور بپا کنیم....
الله اکبر امشب دست کم از الله اکبر شبهای عملیات نیست یادمون نره ساعت ۹ به همدیگه هم یا آوری کنیم
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
6.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نور افشانی و فریاد الله اکبر اهالی و نمازگزاران مسجد حضرت زینب «س»
در ۲۱ بهمن سال ۱۴۰۰
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
11.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 انتشار یک سند به کلی سری از اوائل جنگ/ سندی که ممکن بود هر کشوری را تسلیم کند!
🔷 در بخشهایی از مستند «تغییر مأموریت» که امشب در khamenei.ir و رسانه ملی پخش شد «سندی به کلی سری» منتشر شد. در سال ۵۹، فرماندهان نظامی این سند را به آیتالله خامنهای ارائه کرده بودند.
🔶 فرماندهان از آیتالله خامنهای درخواست داشتند تا امام(ره) را در جریان این موضوع مهم بگذارند. روایت آیتالله خامنهای اما دربارهی آن ابعاد جالبی را برملا میسازد.
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷