صحنه به دار کشیدن آزادیخواهان تبریزی بدست لشگر قزاق روس به سال ۱۲۹۰ روز عاشورا
هنگامی که روس ها در حال بدار کشیدن آزادیخواهان و دلاوران تبریز در روز عاشورای سال ۱۲۹۰ بودند صدای طبل و سنج از کوچه پسکوچه های تبریز شنیده میشد و مردم تبریز در حال عزاداری برای امام حسین علیه السلام بودند.
عده ای زنجیر زن، عده ای سینه زن و عده ای قمه زن.....
فرمانده روس اینگونه گفت: میترسیدم که آن جمعیت عظیم عزادار حسینی به آزادیخواهان مبارز تبریزی بپیوندند و در آن صورت چه بر سر ما می آمد !!
اما جمعیت عظیم! مردم شیعه (سکولار)! عزادار فقط عزاداری و گریه کردند.
زنجیر و سینه و قمه زدند و به اعدام ۹ دلاور آزادیخواه خود توجهی نکردند.
آری این است نتیجه اسلام سکولار، این است اسلام منهای سیاست و این چیزی است که #شیعه_انگلیسی به شدت به دنبال ان است و برای آن میلیاردی هزینه میکند.
براستی در هیئتی که دغدغه مبارزه با اسرائیل و آمریکا نباشد ابن زیاد سینه میزند، شمر اشک میریزد و یزید ضجه می زند...
آری این است نتیجه بی بصیرتی و هیئت سکولار!
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🇮🇷🇮🇷 #وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷
✒قسمت پنجاه و ششم
فصل پنجم
رمضان جنگ تشنگی(۱)
در اتاق را روی خودم بستم.
گاهی هم در باغ آجی جان
نشستم و درس خواندم.
کمتر از یک هفته شد که ۴ درس را امتحان دادم.
باید میرفتم به پادگان ولیعصر تهران، اما قبلش رفتم سپاه همدان.
در و دیوار سپاه هنوز برای حاج محمود شهبازی سیاهپوش بود.
پیکر او را به شهرش اصفهان برده بودند اما همه جا حرف او بود و حرف از حاج احمد متوسلیان که میگفتند به دست نیروهای اسرائیلی اسیر شده است.
خبر اسارت حاج احمد درد جانکاهی به جانم زده بود که امام فرمود: "راه قدس از کربلا میگذرد."
عقب نشینی عراق بعد از فتح خرمشهر میان بچههای پشت جبهه پیچیده بود و نیروهای سپاه همدان به سرپل ذهاب برگشته بودند.
ساکم را برداشتم و عازم سرپلذهاب شدم.
مادرم پرسید: "با این وضعیت میخواهی به جبهه بروی؟
گفتم: "یک خراش کوچک بود که خوب شد."
گفت: "اگر یک خراش کوچک بود، چرا رنگ به رخسارت نیست؟"
گفتم: "دلم برای بچههای جبهه تنگ شده، باید برگردم."
مادرم وقتی اصرارم را برای رفتن دیدید مثل دفعات قبل تسلیم شد.
برای آخرین بار به بیمارستان امام رفتم تا پانسمانم را عوض کنم.
خانم پرستار وقتی تنظیف را از روی زخم برداشت یکه خورد و سرش را عقب برد.
چیزی که او به چشم دید، مادرم با حس مادری فهمیده بود. در هر صورت باز هم نسخه و یک پلاستیک پر از آنتیبیوتیک.
جایی برای درنگ نبود. از بیمارستان به سپاه رفتم و از آنجا به سمت سرپلذهاب، به دنبال حبیب.
سرپلذهاب از تیررس توپ بیرون آمده بود.
از آنجا رفتم به شهرک المهدی.
تمام فکر و ذکرم حبیب بود.
میاندیشیدم که با دیدن او، شاید روزنهای برای رفتن به لبنان پیدا کنم.
شهرک پر بود از بچه هایی که نزدیک یک سال با عراقیها جنگیده بودند.
شاد بودند و سرخوش
بیشتر به این سبب که ارتفاعات قراویز و بازیدراز و تنگه کورک را که با چنگ و دندان حفظ کرده بودند حالا خالی از نیروهای دشمن میدیدند.
گروه گروه آماده میشدند تا برای پیدا کردن شهدای این ارتفاعات سازماندهی شوند.
عدهای هم زیر نظر حاج آقا همدانی سازماندهی میشدند که به قله قراویز بروند تا هم شهدا را پیدا کنند و هم از مواضع عراقیها بعد از عقب نشینیشان خبر بیاورند.
در میان آنها یک لحظه "حبیب" را دیدم با سر تراشیده که رد ترکش را میشد در آن دید.
لذت دیدن او به تمام دنیا میارزید.
چشم او هم به من افتاد.
بیکلام برایم آغوش باز کرد.
تا چند ثانیه در گرمای آغوش او غرق بودم.
آنقدر که بغضم ترکید و سر و رویش را غرق در بوسه کردم.
- برادر خوشلفظ! باور نمیکنم که اینجا باشی!
با گریه گفتم: "آقا حبیب! میخواستم بروم لبنان."
حرفم را برید: "لبنان خبری نیست. هرچه هست، اینجاست" گفتم: "من باید چه کار کنم؟"
گفت: "مثل بقیه. فعلا میرویم تا رد عراقیها را آن طرف قراویز پیدا کنیم. شما هم می توانید بروی به تنگه گورک برای پیدا کردن شهدا"...
◀️ ادامه دارد ...
هر روز با ما باشید با یک قسمت از خاطرات قهرمان ملی "علی خوشلفظ" از جانبازان و شهدای همدانی در کتاب "وقتی مهتاب گم شد"؛
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
📗#معرفی_کتاب📗
کتاب «شاهرخ حر انقلاب اسلامی» با قلمی روان و ساده به بیان خاطرات مربوط به سردار شهید مفقود الاثر، شاهرخ ضرغام میپردازد.
شاهرخ ضرغام در اول دیماه ۱۳۲۸ در محله کوکاکولای تهران بدنیا آمد ، شاهرخ دارای هیکلی تنومند و کشتی گیری ورزیده بود اما به لات بازی و گردن کلفتی و کاباره گردی معروف بود تا حدی که به او لقب "شاهرخ غول" داده بودند. با دمیدن طلوع انقلاب به یکباره با چشیدن ولایت حضرت روحالله آن چنان تغییر و توبه کرد که به شاهرخ " حر انقلاب" معروف شد طوری که روی سینه اش فدایت شوم خمینی را خالکوبی کرد و میگفت: «اگر رگهای بدنم را بِبُرید نام حضرت روحالله را روی زمین مینویسد.»
شاهرخ پس از انقلاب با آغاز جنگ به گروه فدائیان اسلام در آبادان پیوست و بعد از مدتی با جمعی از رفقای لوتی و با مرام جبهه گروهی را به نام " آدم خوارها " تاسیس کرد گروهی که رعب و وحشت را به دل عراقی ها می انداخت . شاهرخ سرانجام در ۱۷ آذر ۱۳۵۹ در شهر آبادان برات شهادت گرفت و خود را به یاران عاشورایی امام حسین (ع) رساند.
ان شاء الله هر شب یک قسمت از این کتاب را در گروه بارگزاری خواهیم کرد .
شاهرخ حر انقلاب 1.mp3
33.04M
📗کتاب صوتی
#شاهرخ_حر_انقلاب
قسمت 1⃣
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🏴🕊
وصیت #شهید_اسماعیل_زحمتکش که روی سنگ قبرش حک شده :
📃مسئله ی حجاب را کوچک نشمارند و با بیحجابها اگر شد با زبان خوش، نشد به سختی جلویشان بایستند ...
چطور این جوان ۱۸ ساله اینقدر روان و سلیس مراحل نهی از منکر را فهمیده بود😔
اما برخی نمیفهمند⁉️
هدایت شده از
امام زادگان عشق
#چهارشنبه های امام رضایی
#به_تو_از_دور_سلام
زیارت مختصر امام رضا علیه السلام
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللّٰهِ وَابْنَ وَلِيِّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللّٰهِ وَابْنَ حُجَّتِهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا إِمامَ الْهُدىٰ وَالْعُرْوَةَ الْوُثْقىٰ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ، أَشْهَدُ أَنَّكَ مَضَيْتَ عَلَىٰ مَا مَضىٰ عَلَيْهِ آباؤُكَ الطَّاهِرُونَ صَلَواتُ اللّٰهِ عَلَيْهِمْ، لَمْ تُؤْثِرْ عَمىً عَلَىٰ هُدىً، وَلَمْ تَمِلْ مِنْ حَقٍّ إِلىٰ باطِلٍ، وَأَنَّكَ نَصَحْتَ لِلّٰهِ وَ لِرَسُولِهِ، وَأَدَّيْتَ الْأَمانَةَ، فَجَزاكَ اللّٰهُ عَنِ الْإِسْلامِ وَأَهْلِهِ خَيْرَ الْجَزَاءِ، أَتَيْتُكَ بِأَبِي وَأُمِّي زَائِراً عَارِفاً بِحَقِّكَ، مُوالِياً لِأَوْلِيائِكَ، مُعادِياً لِأَعْدائِكَ، فَاشْفَعْ لِي عِنْدَ رَبِّكَ.السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ، أَشْهَدُ أَنَّكَ الْإِمامُ الْهادِي وَالْوَلِيُّ الْمُرْشِدُ، أَبْرَأُ إِلَى اللّٰهِ مِنْ أَعْدائِكَ، وَأَتَقَرَّبُ إِلَى اللّٰهِ بِوِلايَتِكَ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكَ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ.
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🏴🏴🏴
بسم الله الرحمن الرحيم
#تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن_جلسه_578
🌹 آیه 104 سوره نساء - بخش2
🌸 و َلَا تَهِنُواْ فِى ابْتِغَآءِ الْقَومِ إِنْ تَكُونُواْ تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَمَا تَأْلَمُونَ وَتَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لَا يَرْجُونَ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيما
ً
🍀 ترجمه: و در تعقیب دشمن سستى نكنید، اگر شما رنج مى كشید، همانا آنان نیز همان گونه كه شما رنج مى برید رنج مى برند، در حالى كه شما چیزى از خداوند امید دارید كه آنان امید ندارند، و خداوند همواره داناى حكیم است.
🔴 در جلسه قبلی به ترجمه واژه ها و شأن نزول آیه پرداختیم و در این جلسه به شرح و پیام های آیه می پردازیم.
🌸 این شأن نزول به ما مى آموزد كه مسلمانان بايد هيچ يک از تاكتيک هاى دشمن را از نظر دور ندارند؛ در برابر منطق دشمنان، منطق هاى نيرومندتر و در برابر سلاح هاى آنها سلاح هاى برتر، وگرنه حوادث به نفع دشمن تغيير شكل خواهد داد. و بنابراين، در عصرى همچون عصر ما بايد به جاى تأسّف خوردن در برابر حوادث دردناک و مفاسد وحشتناكى كه #مسلمانان را از هر سو احاطه كرده بطور فعّالانه دست به كار شوند، در برابر كتاب ها و مطبوعات ناسالم، كتب و مطبوعات سالم فراهم كنند، و در مقابل وسايل تبليغاتى مجهّز دشمنان از مجهّزترين وسايل تبليغاتى روز استفاده كنند، و در مقابل طرح هایی كه مكتب هاى مختلف سياسى و اقتصادى و اجتماعى ارائه مى دهند طرح هاى جامع اسلامى را به شكل روز در اختيار همگان قرار دهند، تنها با استفاده از اين روش است كه مىتوانند موجوديّت خود را حفظ كرده و به صورت يک گروه پيشرو در جهان درآيند.
🌸 اين آيه براى زنده كردن روح فداكارى در مسلمانان چنين مى فرماید: وَ لا تَهِنُوا فِي ابْتِغاءِ الْقَوْمِ: و در تعقیب #دشمن سستی نکنید. اشاره به اين كه در مقابل دشمنان سرسخت، روح تهاجم را در خود حفظ كنيد، زيرا از نظر روانى اثر فوق العاده اى در كوبيدن روحيّه ی دشمن دارد. سپس استدلال زنده و روشنى براى اين حكم بيان مىكند و مى فرماید:《إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللّهِ ما لا يَرْجُونَ: اگر شما رنج می کشید، همانا آنان نیز همان گونه که شما رنج می برید رنج می برند، در حالی که شما چیزی از #خداوند امید دارید که آنان امید ندارند.》 و در پایان می فرماید:《و کان الله علیما حکیما: و خداوند همواره دانای حکیم است.》 و فراموش نکنید که تمام این ناراحتی ها و رنج ها و تلاش ها و کارهای شما از دیدگاه علم #خداوند مخفی نیست بنابراین نتیجه همه آنها را خواهید دید.
🔹 پيام های آیه 104 سوره نساء 🔹
✅ #مسلمانان باید روحیّه ى قوى داشته باشند و شكست هاى موردى (مثل اُحد) آنان را سست نكند.
✅ به جاى موضع تدافعى، در تعقیب دشمن و در حالت تهاجمى باشید.
✅ از عوامل روحیّه گرفتن #مؤمنان، مقایسه ى دردهاى خود با رنج دیگران و امید و توجّه به امدادهاى الهى و آگاهى اوست.
✅ با همه ى آسیب ها و تلخى هاى جنگ، شما پیروزید، چون امید به الطاف الهى دارید.
✅ #مسلمانان، امیدهاى گوناگون از خدا دارند. امید به امدادهاى غیبى، پیروزى، مرعوب شدن دشمن، پاداش هاى معنوى و امثال آن.
✅ #امید، بزرگترین اهرم حركت و سرمایه ى روحى رزمنده است. یا شهادت و سعادت، یا پیروزى.
✅ رنج و مشقّت مؤمنان در جنگ ها، در مدار علم و حكمت #خداوند است و لذا از آن جلوگیرى نمى كند.
🏴🏴🏴
دعای عَلْقَمه دعایی است که پس از زیارت عاشورا خوانده میشود. این دعا را صفوان بن مهران از امام صادق(ع) نقل میکند؛ اما از آنجا که در پی حدیث زیارت عاشورا که راویاش علقمه است آمده، به نام «دعای علقمه» مشهور شده است. بعضی نیز آن را دعای بعد از زیارت عاشورا نامیدهاند.این دعا را شیخ طوسی در مصباح المتهجد نقل کرده و محتوای آن، بیان مقام و فضیلت امامان(ع) است. این دعا در کتاب مفاتیح الجنان بعد از زیارت عاشورا آمده است.
متن عربی دعای علقمه (دعایی که بعد از زیارت عاشورا خوانده می شود)
يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ، يَا مُجِيبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّينَ، يَا كَاشِفَ كُرَبِ الْمَكْرُوبِينَ، يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ، يَا صَرِيخَ الْمُسْتَصْرِخِينَ، [وَ] يَا مَنْ هُوَ أَقْرَبُ إِلَيَّ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ، [وَ] يَا مَنْ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ، [وَ] يَا مَنْ هُوَ بِالْمَنْظَرِ الْأَعْلَى، وَ بِالْأُفِقِ الْمُبِينِ، [وَ] يَا مَنْ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى، [وَ] يَا مَنْ يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ مَا تُخْفِي الصُّدُورُ، [وَ] يَا مَنْ لا يَخْفَى عَلَيْهِ خَافِيَةٌ، يَا مَنْ لا تَشْتَبِهُ عَلَيْهِ الْأَصْوَاتُ، [وَ] يَا مَنْ لا تُغَلِّطُهُ [تُغَلِّظُهُ ] الْحَاجَاتُ، [وَ] يَا مَنْ لا يُبْرِمُهُ إِلْحَاحُ الْمُلِحِّينَ، يَا مُدْرِكَ كُلِّ فَوْتٍ، [وَ] يَا جَامِعَ كُلِّ شَمْلٍ، [وَ] يَا بَارِئَ النُّفُوسِ بَعْدَ الْمَوْتِ، يَا مَنْ هُوَ كُلَّ يَوْمٍ فِي شَأْنٍ، يَا قَاضِيَ الْحَاجَاتِ، يَا مُنَفِّسَ الْكُرُبَاتِ، يَا مُعْطِيَ السُّؤْلاتِ، يَا وَلِيَّ الرَّغَبَاتِ، يَا كَافِيَ الْمُهِمَّاتِ، يَا مَنْ يَكْفِي مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ، وَ لا يَكْفِي مِنْهُ شَيْ ءٌ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ، أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ، وَ عَلَيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، وَ بِحَقِّ فَاطِمَةَ بِنْتِ نَبِيِّكَ، وَ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ، فَإِنِّي بِهِمْ أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ فِي مَقَامِي هَذَا، وَ بِهِمْ أَتَوَسَّلُ، وَ بِهِمْ أَتَشَفَّعُ إِلَيْكَ، وَ بِحَقِّهِمْ أَسْأَلُكَ وَ أُقْسِمُ وَ أَعْزِمُ عَلَيْكَ، وَ بِالشَّأْنِ الَّذِي لَهُمْ عِنْدَكَ، وَ بِالْقَدْرِ الَّذِي لَهُمْ عِنْدَكَ، وَ بِالَّذِي فَضَّلْتَهُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ، وَ بِاسْمِكَ الَّذِي جَعَلْتَهُ عِنْدَهُمْ، وَ بِهِ خَصَصْتَهُمْ دُونَ الْعَالَمِينَ، وَ بِهِ أَبَنْتَهُمْ وَ أَبَنْتَ فَضْلَهُمْ مِنْ فَضْلِ الْعَالَمِينَ، حَتَّى فَاقَ فَضْلُهُمْ فَضْلَ الْعَالَمِينَ جَمِيعاً، أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَنْ تَكْشِفَ عَنِّي غَمِّي وَ هَمِّي وَ كَرْبِي، وَ تَكْفِيَنِي الْمُهِمَّ مِنْ أُمُورِي، وَ تَقْضِيَ عَنِّي دَيْنِي، وَ تُجِيرَنِي مِنَ الْفَقْرِ، وَ تُجِيرَنِي مِنَ الْفَاقَةِ، وَ تُغْنِيَنِي عَنِ الْمَسْأَلَةِ إِلَى الْمَخْلُوقِينَ، وَ تَكْفِيَنِي هَمَّ مَنْ أَخَافُ هَمَّهُ، وَ عُسْرَ مَنْ أَخَافُ عُسْرَهُ، وَ حُزُونَةَ مَنْ أَخَافُ حُزُونَتَهُ، وَ شَرَّ مَنْ [مَا] أَخَافُ شَرَّهُ، وَ مَكْرَ مَنْ أَخَافُ مَكْرَهُ، وَ بَغْيَ مَنْ أَخَافُ بَغْيَهُ، وَ جَوْرَ مَنْ أَخَافُ جَوْرَهُ، وَ سُلْطَانَ مَنْ أَخَافُ سُلْطَانَهُ، وَ كَيْدَ مَنْ أَخَافُ كَيْدَهُ، وَ مَقْدُرَةَ مَنْ أَخَافُ [بَلاءَ] مَقْدُرَتَهُ عَلَيَّ، وَ تَرُدَّ عَنِّي كَيْدَ الْكَيَدَةِ، وَ مَكْرَ الْمَكَرَةِ، اللَّهُمَّ مَنْ أَرَادَنِي فَأَرِدْهُ، وَ مَنْ كَادَنِي فَكِدْهُ، وَ اصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُ وَ مَكْرَهُ وَ بَأْسَهُ وَ أَمَانِيَّهُ، وَ امْنَعْهُ عَنِّي كَيْفَ شِئْتَ، وَ أَنَّى شِئْتَ، اللَّهُمَّ اشْغَلْهُ عَنِّي بِفَقْرٍ لا تَجْبُرُهُ، وَ بِبَلاءٍ لا تَسْتُرُهُ، وَ بِفَاقَةٍ لا تَسُدُّهَا، وَ بِسُقْمٍ لا تُعَافِيهِ، وَ ذُلٍّ لا تُعِزُّهُ، وَ بِمَسْكَنَةٍ لا تَجْبُرُهَا، اللَّهُمَّ اضْرِبْ بِالذُّلِّ نَصْبَ عَيْنَيْهِ، وَ أَدْخِلْ عَلَيْهِ الْفَقْرَ فِي مَنْزِلِهِ، وَ الْعِلَّةَ وَ السُّقْمَ فِي بَدَنِهِ، حَتَّى تَشْغَلَهُ عَنِّي بِشُغْلٍ شَاغِلٍ لا فَرَاغَ لَهُ، وَ أَنْسِهِ ذِكْرِي كَمَا أَنْسَيْتَهُ ذِكْرَكَ، وَ خُذْ عَنِّي بِسَمْعِهِ وَ بَصَرِهِ وَ لِسَانِهِ وَ يَدِهِ وَ رِجْلِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَمِيعِ جَوَارِحِهِ، وَ أَدْخِلْ عَلَيْهِ فِي جَمِيعِ ذَلِكَ السُّقْمَ، وَ لا تَشْفِهِ حَتَّى تَجْعَلَ ذَلِكَ لَهُ شُغْلا شَاغِلاً بِهِ عَنِّي وَ عَنْ ذِكْرِي، وَ اكْفِنِي يَا كَافِيَ مَا لا يَكْفِي سِوَاكَ، فَإِنَّكَ الْكَافِي لا كَافِيَ سِوَاكَ، وَ مُفَرِّجٌ لا مُفَرِّجَ سِوَاكَ، وَ مُغِيثٌ لا مُغِيثَ سِوَاكَ، وَ جَارٌ لا جَارَ سِوَاكَ، خَابَ مَنْ كَانَ جَارُهُ سِوَاكَ، وَ مُغِيثُهُ سِوَاكَ، وَ مَفْزَعُهُ إِلَى سِوَاكَ، وَ مَهْرَبُهُ [إِلَى سِوَاكَ ] ، وَ مَلْجَؤُهُ إِلَى غَيْرِكَ [سِوَاكَ ] ، وَ مَنْجَاهُ مِنْ مَخْلُوقٍ غَيْرِكَ، فَأَنْتَ ثِقَتِي وَ رَجَائِي وَ مَفْزَعِي وَ مَهْرَبِي وَ مَلْجَئِي وَ مَنْجَايَ، فَبِكَ أَسْتَفْتِحُ، وَ بِكَ أَسْتَنْجِحُ، وَ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ، وَ أَتَوَسَّلُ وَ أَتَشَفَّعُ، فَأَسْأَلُكَ يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ، فَلَكَ الْحَمْدُ وَ لَكَ
الشُّكْرُ، وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى، وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ، فَأَسْأَلُكَ يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَنْ تَكْشِفَ عَنِّي غَمِّي وَ هَمِّي وَ كَرْبِي فِي مَقَامِي هَذَا، كَمَا كَشَفْتَ عَنْ نَبِيِّكَ هَمَّهُ وَ غَمَّهُ وَ كَرْبَهُ، وَ كَفَيْتَهُ هَوْلَ عَدُوِّهِ، فَاكْشِفْ عَنِّي كَمَا كَشَفْتَ عَنْهُ، وَ فَرِّجْ عَنِّي كَمَا فَرَّجْتَ عَنْهُ، وَ اكْفِنِي كَمَا كَفَيْتَهُ، [وَ اصْرِفْ عَنِّي ] هَوْلَ مَا أَخَافُ هَوْلَهُ، وَ مَئُونَةَ مَا أَخَافُ مَئُونَتَهُ، وَ هَمَّ مَا أَخَافُ هَمَّهُ بِلا مَئُونَةٍ عَلَى نَفْسِي مِنْ ذَلِكَ، وَ اصْرِفْنِي بِقَضَاءِ حَوَائِجِي، وَ كِفَايَةِ مَا أَهَمَّنِي هَمُّهُ مِنْ أَمْرِ آخِرَتِي وَ دُنْيَايَ، يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، [وَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ] ، عَلَيْكَ [عَلَيْكُمَا] مِنِّي سَلامُ اللَّهِ أَبَداً [مَا بَقِيتُ ] وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ، وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيَارَتِكُمَا، وَ لا فَرَّقَ اللَّهُ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمَا، اللَّهُمَّ أَحْيِنِي حَيَاةَ مُحَمَّدٍ وَ ذُرِّيَّتِهِ، وَ أَمِتْنِي مَمَاتَهُمْ، وَ تَوَفَّنِي عَلَى مِلَّتِهِمْ، وَ احْشُرْنِي فِي زُمْرَتِهِمْ، وَ لا تُفَرِّقْ بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ، يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، أَتَيْتُكُمَا زَائِراً وَ مُتَوَسِّلاً إِلَى اللَّهِ رَبِّي وَ رَبِّكُمَا، وَ مُتَوَجِّهاً إِلَيْهِ بِكُمَا، وَ مُسْتَشْفِعاً [بِكُمَا] إِلَى اللَّهِ [تَعَالَي] فِي حَاجَتِي هَذِهِ، فَاشْفَعَا لِي فَإِنَّ لَكُمَا عِنْدَ اللَّهِ الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ، وَ الْجَاهَ الْوَجِيهَ، وَ الْمَنْزِلَ الرَّفِيعَ وَ الْوَسِيلَةَ، إِنِّي أَنْقَلِبُ عَنْكُمَا مُنْتَظِراً لِتَنَجُّزِ الْحَاجَةِ وَ قَضَائِهَا، وَ نَجَاحِهَا مِنَ اللَّهِ بِشَفَاعَتِكُمَا لِي إِلَى اللَّهِ فِي ذَلِكَ، فَلا أَخِيبُ، وَ لا يَكُونُ مُنْقَلَبِي مُنْقَلَباً خَائِباً خَاسِراً بَلْ يَكُونُ مُنْقَلَبِي مُنْقَلَباً رَاجِحاً [رَاجِياً] مُفْلِحاً مُنْجِحاً مُسْتَجَاباً بِقَضَاءِ جَمِيعِ حَوَائِجِي [الْحَوَائِجِ ] ، وَ تَشَفَّعَاً لِي إِلَى اللَّهِ، انْقَلَبْتُ عَلَى مَا شَاءَ اللَّهُ، وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلّا بِاللَّهِ، مُفَوِّضاً أَمْرِي إِلَى اللَّهِ، مُلْجِئاً ظَهْرِي إِلَى اللَّهِ، مُتَوَكِّلاً عَلَى اللَّهِ، وَ أَقُولُ حَسْبِيَ اللَّهُ وَ كَفَى، سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ دَعَا، لَيْسَ لِي وَرَاءَ اللَّهِ وَ وَرَاءَكُمْ يَا سَادَتِي مُنْتَهًى، مَا شَاءَ رَبِّي كَانَ، وَ مَا لَمْ يَشَأْ لَمْ يَكُنْ، وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلّا بِاللَّهِ، أَسْتَوْدِعُكُمَا اللَّهَ، وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي إِلَيْكُمَا، انْصَرَفْتُ يَا سَيِّدِي يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَوْلايَ وَ أَنْتَ [أُبْتُ ] يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ يَا سَيِّدِي، [وَ] سَلامِي عَلَيْكُمَا مُتَّصِلٌ مَا اتَّصَلَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ ، وَاصِلٌ ذَلِكَ إِلَيْكُمَا، غَيْرُ [غَيْرَ] مَحْجُوبٍ عَنْكُمَا سَلامِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ، وَ أَسْأَلُهُ بِحَقِّكُمَا أَنْ يَشَاءَ ذَلِكَ وَ يَفْعَلَ، فَإِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ، انْقَلَبْتُ يَا سَيِّدَيَّ عَنْكُمَا تَائِباً، حَامِداً لًلَّهِ، شَاكِراً رَاجِياً لِلْإِجَابَةِ، غَيْرَ آيِسٍ وَ لا قَانِطٍ، آئِباً عَائِداً رَاجِعاً إِلَى زِيَارَتِكُمَا، غَيْرَ رَاغِبٍ عَنْكُمَا، وَ لا مِنْ [عَنْ ] زِيَارَتِكُمَا، بَلْ رَاجِعٌ عَائِدٌ إِنْ شَاءَ اللَّهُ، وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلّا بِاللَّهِ، يَا سَادَتِي رَغِبْتُ إِلَيْكُمَا وَ إِلَى زِيَارَتِكُمَا، بَعْدَ أَنْ زَهِدَ فِيكُمَا وَ فِي زِيَارَتِكُمَا أَهْلُ الدُّنْيَا، فَلا خَيَّبَنِيَ اللَّهُ مَا [مِمَّا] رَجَوْتُ وَ مَا أَمَّلْتُ فِي زِيَارَتِكُمَا، إِنَّهُ قَرِيبٌ مُجِيبٌ.
تاریخ امانتدارِ فریادِ
"هَل مِنْ ناصر" حسین است
و فطرت گنجینه دار آن، و از آن پس
کدام دلی است که با یاد او نتپد؟!
مُردگان را رها کن ؛
سخن از زندگان عشق میگویم...
سلام ✋
#نگاهتان_معطر_به_عطر_شه🌹داء
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
4_5895568231304793587.mp3
13.83M
#مقام_محمود ۳
※ و أسئلهُ أن یُبَلّغنی المقامَ المَحمود لکم عندالله.
#استاد_شجاعی
#آیتالله_مصباح | #استاد_انصاریان
※ جنس و مدل آرزوهای انسانها، بینهایت متنوع است.
و این در حالیست که ساختار وجودی همهی انسانها یکی است!
این تنوع در آرزوها و مقامخواهیها نشانهی چیست؟
و چرا در تمام تاریخ، میل به مقامات انسانی در حداقلیترین سطح ممکن بوده است؟
استادشجاعی
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
شاهرخ حر انقلاب 2.mp3
29.92M
📗کتاب صوتی
#شاهرخ_حر_انقلاب
قسمت 2⃣
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
عشاق الحسین محب الحسین.رسولی .mp3
15.03M
یه سال چشم انتظارم..
🎙حاج مهدی رسولی
تاریخ مداحی۲۸ تیـرماه ۱۴۰۲
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🇮🇷🇮🇷 #وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷
✒قسمت پنجاه و هفتم
فصل پنجم
رمضان جنگ تشنگی(۲)
با تویوتا به تنگه کورک رفتیم.
متعجب شدم که بچه ها چه طور این ارتفاع صعب العبور را تسخیر کردهاند.
یکییکی از تخته سنگ ها بالا رفتیم.
تا جایی که لابلای صخرههای تیز و بلند، فقط نردبانهای چوبی و بلند عراقیها جواب می داد.
به روی خودم نیاوردم.
پا به پای دیگران، عرق ریزان از صخرهها بالا کشیدیم.
رسیدیم به پیکر یک شهید در نوک تیز یک صخره که به صورت معلق از آن آویزان بود.
عراقیها یک پای او را با طناب از بالا بسته و به حالت مجروح دارش زده بودند.
جلال اسکندری صخره را دور زد و بالا رفت.
با کارد طناب را از پای شهید برید.
همزمان من و مصیب مجیدی از پایین دست و سر آن شهید را گرفتیم و بدن خشک شدهاش را که ماهها زیر آفتاب مانده بود روی زمین خواباندیم.
روی کارت شناساییاش نوشته شده بود:
"سعید سیفی اعزامی از سپاه همدان"
او را میشناختم.
حالم دگرگون شد.
پلاستیک آوردم و او را در میان آن پیچیدم.
ادامه دادیم.
رسیدیم کنار رزمندهای که انگار به تخت سنگی تکیه داده بود.
اگر او را از رو به رو نمیدیدم، باور نمیکردم که از شهدای تنگه کورک است.
کلاه آهنی داشت.
با حالت نشسته و البته تا زانو زیر خاک.
با دست خاک روی پیراهنش را کنار زدم.
روی پیراهنش نوشته بود:
"رجبی اعزامی از نهاوند"
کلاه آهنی او سوراخ بود.
شاید در لحظه آخر در همان حالت مجروحیت که به سخره تکیه داده بود، عراقیها بالای سرش آمده و تیر خلاص به سرش زده بودند.
رفتیم سراغ ی یکی دیگر از شهدا به نام "سماوات" که پیکرش سوخته بود.
بعد از دو ساعت ۱۴ شهید را لابلای صخرهها پیدا کردیم.
عدهای را هم عراقیها از بالای کوه به ته دره و میدان مین داخل آن پرتاب کرده بودند.
جلال اسکندری گفت: "شهدای داخل میدان مین باشد برای مرحله بعد."
ظهر بود.
داشتیم برمیگشتیم که شهید دیگری را در مسیر، لای سنگها دیدیم.
هنوز بدنش خیس بود.
نمیدانم چرا؟
وقتی با عبادی زیر دست و پای او را گرفتیم که جابجا کنیم، افتاد.
حال من به هم خورد و خودم را کنار کشیدم.
ذبیح الله عبادی پیکر شهید را گرفت و گفت:
"این برادر، شهید است عزت دارد، حرمت دارد. چرا رهایش می کنی؟ چرا عقب میروی؟"
لحن او خجالت زدهام کرد، اما جلو نرفتم.
از کوه پایین آمدیم.
پهلویم می سوخت و گرما کلافه ام کرده بود.
وقتی به شهرک المهدی برگشتیم گروه شناسایی قراویز هم تازه آمده بودند.
آنها بعد از شناسایی شهدا روی قله قراویز به دنبال عراقیها میروند و در آن سوتر، در ارتفاعی به نام تنگه حمام به دام عراقیها میافتند.
گروه ۱۰ نفره به سرپرستی حسین همدانی چارهای جز درگیری نداشتند.
عراقیها دو نفر از این گروه را اسیر میکنند و بقیه هم با مشقت و سختی خودشان را به پایین قله قراویز میرسانند.
در مراحل بعدی برای آوردن شهدا از قراویز و تنگه کورک اقدام کردیم.
بیشتر شهدای این عملیات پیدا شدند.
ما فکر میکردیم کار ما در جبهه سرپل ذهاب تمام شده که حبیب گفت:
"برادر خوشلفظ! تو حالا یک نیروی اطلاعاتی باتجربه هستی. برو با گروه شناسایی کار کن."
پرسیدم: "مگر قرار است باز هم اینجا عملیات کنیم؟"
گفت: "خط را تحویل میدهیم ولی باید مشخص شود مواضع عراقیها در تمامی محورها کجاست...
◀️ ادامه دارد ...
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🏴🌹🏴
«لحظههای آخر،
امام حسین نگران روسری و
چادر دخترهاش بود..»
دخترای امام حسین!
مراقب باشید چادر و روسری رو
از سرتون برندارن..
امام حسین نگرانته🥺
🌹🏴🌹
🇮🇷🇮🇷 #وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷
✒قسمت پنجاه و هشتم
فصل پنجم
رمضان جنگ تشنگی(۳)
تا یک هفته کار ما شد شناسایی در قالب یک گروه هشت نفره.
بقیه نیروها را به جایی عقب تر از سر پل ذهاب به نام پاتاق بردند برای آموزش.
گروه ما زیر نظر جعفر مظاهری هر روز مسیری را شناسایی می کرد.
بالاخره بعد از یک هفته اعلام شد که همه نیروها به همدان برمیگردند.
خبر غیرعادی بود.
باز هم رفتم سراغ حبیب؛
- موضوع چیست؟ چرا همدان؟
- همدان مقصد نیست. قرار است یک روز آنجا باشیم و برویم جنوب.
صبح روز بعد با اتوبوسها حرکت کردیم.
بعد از ظهر به همدان رسیدیم.
کسی به خانه نرفت.
همه رفتیم به جایی به اسم پادگان آموزشی قدس.
آنجا یک نوجوان فرز و چابک، بیش از بقیه به چشم میآمد.
فانسخهای دور پیراهنش بسته بود و میان سه گردان سازماندهی شده میچرخید و با صدایی دو رگه پشت سر هم میگفت: "بشین! پاشو! بشین! پاشو!
چندان از او و این حرکتش خوشم نیامد.
نمیدانستم که همین جوان تیز و فرز و قاطع در سالهای آینده جای خالی حبیب را برایم پر خواهد کرد.
از حبیب پرسیدم: "این بچه کیست؟"
گفت: "علی چیتسازیان. مربی تاکتیک بسیجیها."
از نخ او بیرون آمدم و گفتم: "کی باید حرکت کنیم؟"
گفت: "فردا صبح زود! تو اگر میخواهی سری به خانوادهات بزن."
وقتی به خانه رفتم، مادرم متعجب شد و البته خوشحال که چه زود برگشتم.
ماه رمضان بود.
همه اعضای خانواده برای سحر بلند شدند.
بعد از اذان صبح ساکم را برداشتم و حرکت کردم.
خانوادههای رزمندگان شنیده بودند که بچههایشان از سرپلذهاب به همدان آمدهاند، ولی فرصت دیدار همان یک شب را هم پیدا نکردهاند، فردا صبح برای بدرقه فرزندانشان جلوی پادگان قدس صف کشیده بودند.
در مسیر پیچ رادیو باز بود و مارش عملیات میزد.
فهمیدم که ما برای همین عملیات میرویم.
تا به جنوب برسیم، توی سر و کول هم میزدیم.
دمدمای غروب به اهواز رسیدیم.
به اردوگاهی متعلق به تیپ ثارالله کرمان در جاده خرمشهر.
شب شب دعا بود و مناجات و استغفار و وصیت نامه نویسی.
مثل شبهای عملیات بیتالمقدس.
هیچکس نمیدانست خط کجاست؟
حتی عدهای نمیدانستند خاکریز چیست.
آنها جنگ را در کوههای غرب تجربه کرده بودند.
یکی پرسید: "برادر خوشلفظ! شما که قبلا اینجا بودهای، از خاکریز بگو! چه شکلی دارد؟ چقدر از یک تپه بلندتر است؟"
از سوالش خندهام گرفت.
گفتم: "خاکریز دیدنیست. نه گفتنی!
روز بعد با چند نفر از جمع گردانها جدا شدیم.
فرمانده گردانها بودند و فرمانده گروهانها و چند نفر دیگر.
من هم با اشاره حبیب با آنها راهی شدم.
به جایی رفتیم که برای من و حبیب آشنا بود.
دقیقا حوالی کانال گرمدشت که حالا قرارگاه تیپ ثارالله شده بود.
حالا آنجا عقبه جبهه بود و خط خیلی جلوتر در جایی به نام کوشک بسته شده بود.
جلوی سنگر فرماندهی تیپ گروهی دور جوانی حلقه زده بودند.
جوانی که "حاج قاسم" صدایش میزدند...
◀️ ادامه دارد ...