نماز سکوی پرواز 22.mp3
4.28M
#نماز 22
🎧آنچه خواهید شنید؛👇
❣هممون سر نماز،
با يه حقیقت جذاب وشیرین
بنام"جاودانگی"روبروییم!
💓این ملاقات
آروم آروم،ما رو شیفته آسمون میکنه
و زمین،درنگاهمون رنگ میبازه
استادشجاعی
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
مقام محمود 12.mp3
12.41M
#مقام_محمود ۱۲
※ و أسئلهُ أن یُبَلّغنی المقامَ المَحمود لکم عندالله.
#استاد_شجاعی | #آقا_مجتبی_تهرانی
إِنَّ إِلَيْنا إِيابَهُمْ / ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا حِسابَهُمْ
(غاشیه /۲۵ و ۲۶)
• خداوند در سوره غاشیه و چندین سوره دیگر، برای حسابرسی قیامت از واژه "ما" استفاده میکند.
• استفاده از "ما" بدین معناست که کسانی در کنار خداوند حسابرسی قیامت را بعهده دارند.
یعنی چه کسانی؟
• آیا می توان به چنین جایگاهی نزدیک شد؟
استادشجاعی
🏴🌹🏴
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
✨#تلنگر
اگہ کسے در جنگ
شهـید بشہ یڪبار شهـید شده
اما کسے اگہ
با هواےِ نفـس خودش بجنگه
هر روز شهـید میشہ
#آیتاللهجاودان
🇮🇷🇮🇷 #وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷
✒قسمت شصت و ششم
فصل ششم
برادران خوشزخم (۴)
چشمهایم را به سختی جنباندم تا بفهمد زندهام
اما زنده به گور
فهمید
داد زد و دوید
با خوشخاضع و بادپا برگشت
خاکها را کنار زدند
تن بیرمقم را از زیر خاک بیرون کشیدند
جعفر ذوق کرده بود
هنوز باور نمیکرد زنده باشم
دست روی سر و سینهام میکشید
من به پیکر آن شهید نگاه میکردم که شاهد جان دادنش بودم
عراقیها داشتند از تپه بالا میآمدند
جعفر کلاش را برداشت
به سمت آنها هجوم برد و برگشت
خیلی خوشحال و هیجانزده گفت:
"سه نفرشان را کشتم. جلوتر نمیآیند."
کسی از عقب آمد و با عجله گفت: "همه بچهها برگشتهاند.
عقبنشینی شده است. فقط شما مانده اید."
این را گفت و رفت.
جعفر گفت: "من نمیآیم! تو توان عقب رفتن نداری، داداش! داریی؟"
گفتم: "اگر تو بیایی، دارم."
ساکت شد
عراقیها نارنجک به سمت ما میانداختند
شروع به عقب نشینی کردیم
اما این بار ناخواسته افتادیم داخل همان میدان مینی که ابتدا پشت آن کپ کرده بودیم
در مسیر شش نفر دیگر هم زمینگیر شده بودند
ما را که دیدند جان گرفتند
افتادند پشت سر ما
من معبر را میشناختم
به جعفر گفتم: "پشت سر من بیاید"
اما در آن وانفسا مشکل تازهای سراغم آمده بود
دستشویی و فشار و عذاب آوری که پیچ و تابم میداد
چپ و راست مین بود
به همه چیز میشد فکر کرد الا قضای حاجت
آن هم در معبر
پشت سرم چند نفر بودند
اگر ته صف بودم باز فرصت بود
اما جلودار بودن آنجا کار دست من داده بود
خواستم به جعفر بگویم لحظهای بایست و به بقیه بگو رویشان را برگردانند که رگبار عراقیها منصرفم کرد
یک راه مانده بود
آنقدر سریع بدوم تا به چالهای برسم
تمام رمقم را در پاهایم ریختم و دویدم
از بخت خوب من یک کانال عریض دیگر پیدا شد
داخل کانال پریدم
جعفر و نفرات پشت سرش هم کنار آمدند
آنجا تعدادی مجروح بود که توان بالا رفتن از کانال را نداشتند
حالا مصیبت شده بود چند تا
مجروحان را ببرم
تن کوفته و موج زدهام را بالا بکشم یا دنبال قضای حاجت باشم
چشمم به مجروحی افتاد که از شکم تیر خورده و در خودش مچاله بود و مثل کسی که به سجده افتاده باشد پیشانی روی خاک گذاشته بود
تا ما را دید که به ظاهر سرپاییم، گفت: "عراقی ها دارند میآیند. پا بگذارید روی من و از کانال بالا بروید."
مخم به دلیل فشارهای متعدد از کار افتاده بود.
معطل نکردم
گفتم: "حلال کن اخوی!"
پا رویش گذاشتم و از کانال بالا رفتم.
پشت سرمن جعفر آمد و آن چند نفر دیگر
شاید میخواستند به مجروحان کمک کنند اما مجال درنگ نبود
با جعفر از جلو میدویدیم
به سمتی که فکر میکردیم نیروهای خودیاند
ناگهان یک خمپاره ۱۲۰ زوزه کشید و بین من و جعفر فاصله انداخت...
◀️ ادامه دارد ...
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
أَیْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دابِرِ الظَّلَمَهِ
كجا است آنكسى كه براى بركندن ريشه ظالمان و ستمگران مهيا و آماده گرديده ...
#شاهچراغ