🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷
هیچ دشمنی یه جوونِ علافِ بیکارِ درس نخونِ نمازقضا شدهیِ طبل توخالیِ
فقط شعار دهنده رو ترور نمیکنه!
گلوله گرونه ...
خودمونُ جوری بسازیم که اون گلوله گرونه بیاد سمتمون..!
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
#کتاب
#عصرهای_کریسکان #خاطرات_امیر_سعیدزاده #رزمنده_کرد_اسیر_در_چنگال
#ضد_انقلاب_کومله
#نویسنده_کیانوش_گلزار_راغب
#فصل_بیست و یکم
#قسمت ۶۳
کاک گوران از صداقت و صراحت لهجهام خوشش میآید. چپ و راست لیوان مشروب سر میکشد و سیگاری برای خودش و سیگاری هم برای من روشن میکند. توی چشمانم میخ میشود و زُل میزند و میگوید: «نمیترسی؟»
ـ آخر عمر که ترس نداره، گیرم که بترسم، مگه دردی رو دوا میکنه؟
تا آخر شب بیشتر تحویلم میگیرد. مردانه گفتوگو میکنیم. من هم دوست ندارم آخرین لحظات عمرم بلرزم و با خفت و خواری بمیرم. دوست دارم مردانه بمیرم و در کنار شهدا سرافراز باشم.
میگوید: «کاک سعید، تا امروز سعی میکردم یه جوری توی تله بندازمت و اتفاقی و عمدی سر به نیستت کنم. هر ماه به دفتر سیاسی گزارش میدادم تو قابل اصلاح نیستی و بهتره اعدام بشی. اگه یه بار درود بر قاسملو میگفتی، آزاد میشدی. امشب که با من صادقانه حرف زدی و مقابل باباعلی مردانه وایسادی و ضایعش کردی، فهمیدم ما اشتباه کردیم و برات احترام قائلم .
منم هر ماه گزارش مثبت به دفتر سیاسی میفرستم تا آزاد بشی.»
تعجّب میکنم و با خوشحالی میگویم: «یعنی تیربارانم نمیکنی؟»
ـ نه، همون جام زهری که نوشیدی کافی بود. فکر نمیکردم شهامت خوردنش رو داشته باشی! جای تو را با یکی دیگه عوض میکنم!
آخر شب است و گوران به نگهبانان دستور میدهد بروند محمد لطیف امرایی را بیاورند. او را داخل پتو پیچیده و با تراکتور میآورند. محمد لطیف امرایی بچۀ خرمآباد است. با برادرش سر ارث و میراث پدری اختلاف پیدا کرده و به عراق آمده بود تا کارگری کند ولی چون اسمش با امرایی، مسئول گردان سپاه سردشت، همنام بود دستگیر و زندانیاش کرده بودند. بیچاره کارگر سادۀ ساختمانی بود و هیچ ارتباطی با دولت ایران نداشت ولی دموکرات فکر میکرد از طرف امرایی پاسدار که لُر و همشهریاش بود به عراق فرستاده شده بود تا جاسوسی کند. هفتۀ پیش یک پاکت سیگار وینستون جلویش گذاشتند و گفتند: «به امام توهین کن تا این سیگار وینستون رو بهت بدیم.» او نپذیرفت و گفت: «با این پیچستون بیشتر حال میکنم.» توتون توی کاغذ میپیچید و به اصطلاح زندانیها سیگار پیچستون میکشید.
گفتند: «درود بر قاسملو بگو تا آزادت کنیم.»
باز هم نپذیرفت. مدتی بود مریضاحوال شده و آنقدر درمان نشده بود که هر روز حالش بدتر میشد. آنقدر اوضاعش وخیم شد که نمیتوانست از جایش بلند شود. . از خورد و خوراک افتاده بود و غذا دهانش میگذاشتیم.
او را به طرف قبری که کنده بودم میآورند و دستور میدهند کمکشان کنم. از پشت تراکتور پیادهاش میکنند و چهار دست و پایش را گرفته و کشان کشان به طرف قبر میبرند. نمیتواند از جایش بلند شود و بایستد. خودم را کنار میکشم و نمیخواهم صحنۀ جنایت را ببینم. با توهین و تحقیر گوشه پتو را گرفته و به طرف قبر میبرند و درون گودال میاندازند. دراز کش و زنده زنده داخل قبر افتاده و نگاه میکند. با یک رگبار پروندۀ عمر محمد لطیف امرایی بسته میشود و زنده در گور اعدامش میکنند .
آنقدر حالم بد میشود که نمیتوانم جلو خودم را بگیرم. بیل و کلنگ را برمیدارم و مقداری خاک روی چاله قبرش میریزم تا جنازهاش بیرون نیفتد. بیشتر جنازهها خوراک سگها و جانوران درنده میشوند.
هفتههای بعد توفیق مدنی پیرمرد هفتاد ساله مریوانی را که همرزم خلخالی بوده در درّۀ دوله بدران اعدام میکنند. صالح خضری بچۀ سردشت اعدام میشود. دو برادر عراقی به نامهای عمر و عثمان به جرم همکاری با ایران اعدام میشوند. همۀ اعدامها بعد از چای عصرانه است و سر ساعت شش عصر انجام میشود.سلیمان اشنویهای را که مردی خوشاخلاق و مهربان و متدین و خوشذوق است و با آراستگی سر نماز ایستاده، صدایش میزنند. آرام و باوقار از جایش برخاسته و انگار به او الهام شده باشد، میگوید: «یا الله یا الله.»
شکر خدا را بهجا میآورد و بدون هیچ ترسی بلند میشود و به سمت گودال قتلگاه میرود و اعدام میشود.
خیلیها را شب میآورند و عصر روز بعد به اعدامگاه میبرند و تیرباران میکنند. آنها را نمیبینیم و نمیشناسیم، فقط در خبرها میشنویم که تازهواردی را اعدام کردهاند.
عصر است و یکی از پیشمرگان دموکرات به سراغم میآید و با پوزخندی زهرآگین میگوید: «همسرت اینجاس. فردا ملاقاتش میکنی.»
غم دنیا بر سرم میریزد و به مرز جنون میرسم. این همه سختی و عذاب و درد کشیدم تا آبرو و حرمت و حیثیت خانوادهام را حفظ کنم. اگر بلایی سر سُعدا بیاورند ...
⬅️ ادامه دارد. . . . .
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🌹😔وصیت عجیب یک شهید
✍روی قبرم بنویسید.....
پ.ن: مسئولین کاخنشین این تصویر را ببینند و از خجالت آب بشند.
خوش بحال شهدا که #عند_ربهم_یرزقون اند.
#مردان_بیادعا
#شهید_بهمن_درولی
#السلام_علی_المهدی_عج
امروز #جمعه برابر است با :
🗓 11 تیر 1400ه.ش
🗓 21 ذی القعده 1442ه.ق
🗓 2 جولای 2021 میلادی
🌸 ذڪر روز 🌸
#اللهم_صل_علی_محمدوآل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
نگذارید نام شهدا و یاد شهدا فراموش بشود و یا در جامعهی ما کهنه بشود.
"حضرت امام خامنه ای حفظ الله"
سلام✋
#آدینه_تان_شهدایی💐
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
شش روز از جنگ گذشته بود که شهید شد.
خوابش را دیدم .
بغلش کردم و گفتم :
تا نگی اون دنیا چه خبره رهات نمی کنم!
گفت:
فقط یک مطلب میگم اونم اینکه ما شهدا شب های جمعه می ریم خدمت آقا اباعبدالله علیه السلام ...
#شهید_فراهانی
#اللهم_الرزقنا
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷