💠 قرار شبانه
زمزمه می کنیم دعای فرج را به نیابت از تمام #شهدا
🌸بسم الله الرحمن الرحيم🌸
🌸الـهي عَظُمَ الْبَلاءُ
🌸 وبَرِحَ الْخَفاءُ
🌸وانْكَشَفَ الْغِطاءُ
🌸 وانْقَطَعَ الرَّجاءُ
🌸وضاقَتِ الاْرْضُ
🌸ومُنِعَتِ السَّماءُ
🌸واَنْتَ الْمُسْتَعانُ
🌸 واِلَيْكَ الْمُشْتَكى
🌸 وعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ
🌸اللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد
🌸اولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ
🌸 وعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
🌸ففَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريبا
🌸 كلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ
🌸يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ
🌸اكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ
🌸وانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ
🌸يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ
🌸الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ
🌸ادْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني
🌸السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ
🌸 الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل
🌸يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ
🌸بحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
هدایت شده از
امام زادگان عشق
#سلام_بانو
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّه
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ فَاطِمَةَ وَ خَدِیجَة
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِین
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْن
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ وَلِیِّ اللَّه
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُخْتَ وَلِیِّ اللَّه
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا عَمَّةَ وَلِیِّ اللَّه
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَر
يَا فَاطِمَةُ اشْفَعِي لِي فِي الْجَنَّةِ
🔸السلام علیک یافاطمه المعصومه🔸
◀️روزمان را با سلام به حضرت فاطمه معصومه «سلامالله علیها» آغاز میکنیم.
سلام✋
#نگاه_شهدا_بدرقه_راهتان
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحيم
#تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن_جلسه_97
🌷 #آیه_83_سوره_بقره_بخش_1
🌸 وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِى إِسْراءِيلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً وَذِى الْقُرْبَى وَالْيَتَامی وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْناً وَأَقِيمُواْ الصَّلَو ةَ وَءَاتُواْ الزَّكَوةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلاً مِّنكُمْ وَ أَنْتُمْ مُّعْرِضُونَ
🍀 ترجمه:و (به یاد آورید) هنگامی كه از بنى اسرائیل پیمان گرفتیم، جز خداوند را عبادت نمی كنید و به پدر و مادر و خویشان و یتیمان وبینوایان، احسان كنید و با مردم، به زبان خوش سخن بگویید و نماز را برپاى دارید و زكات بدهید. امّا شما (با اینكه پیمان بسته بودید،) جز عدّه ى كمى، سرپیچى كردید و روى گردان شدید.
🔴 #خداوند در این آیه پیمانی را که از بنی اسرائیل گرفته شده است یاد آوری می کند و می فرماید:و إذ أخذنا میثاق بنی إسراءیل«و به یاد آورید هنگامی که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم»میثاق یعنی عهد و پیمان اما این پیمان شامل چه مواردی بوده است:
🌷 #اولین مورد از این پیمان:لا تعبدون إلا الله«جز خداوند را عبادت نمی کنید» عبادتی که خالص باشد خوب و ثمر بخش است عبادت خالص یعنی عبادتی که فقط برای خدا باشد.
🌷 #دومین مورد از این پیمان:و بالوالدین إحسانا«و به پدر ومادر خود نیکی کنید» در کنار توحید و نام خدا،احسان به والدین مطرح است.حرف ب در کلمه بالوالدین یعنی انسان شخصا بدون هیچ واسطه ای به پدر و مادر خود احسان کند. هم نام پدر و هم مادر آمده است باید هر دو مورد احسان قرار گیرند گرایش داشتن فقط به یکی ممنوع است.
🌷 #سومین مورد احسان به خویشان(ذی القربی) است.
🌷 #چهارمین مورد از این پیمان احسان به یتیمان است«الیتامی» هر گونه احسان به یتیمان اجر و پاداش فراوانی دارد و هر گونه ظلم به آنها بلاهای دنیوی و اخروی به دنبال دارد.
🌷#پنجمین مورد از این پیمان احسان به بینوایان و فقیران است«المساکین»
🌷 #ششمین مورد از این پیمان سخن نیکو و خوش با مردم است:« و قولوا للناس حسنا» در اینجا منظور همه مردم است حتی با بت پرستان هم باید با سخن خوش و گفتار زیبا صحبت کرد.
🌷 #هفتمین مورد از این پیمان برپاداشتن نماز است( و أقیموا الصلاة) نماز در ادیان مختلف بوده است.
🌷 #هشتمین مورد از این پیمان پرداختن زکات است«و ءاتوا الزکاة»
🔴 «ثمتولیتم إلا قلیلا منکم:سپس شما سر پیچی کردید جز عده ی کمی»«و أنتم معرضون:و روی گردان شدید» بنی اسرائیل از این پیمان سرپیچی کردند و روی گردان شدند به جز تعداد کمی - انسان وقتی پشت به پیمان و حرف های خدا کند یعنی پشت به خدا کرده و در تاریکی گمراه و سرگردان می شود.
ادامه تفسیر این آیه در جلسه بعدی⬅️
#تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
خورشیـد ما نہ از شرق ،
بلڪه هر صبـح
از گوشهی چشمهای شما
طلـوع می ڪند ...
ســـلام ✋
#روزتون_شهدایی🌹
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰🌷
✴️💠 خاطرات شهدا 💠✴️
🔹خراش کوچیک!🔹
داییش تلفن کرد گفت :
حسین تیکه پاره رو تخت بیمارستان افتاده، شما همین طور نشستین؟
گفتم: نه.. خودش تلفن کرد.
گفت دستش یه خراش کوچیک برداشته پانسمان می کنه میاد.
گفت: شما نمیخواد بیاین.
خیلی هم سرحال بود.
شب رفتیم یزد، بیمارستان. به دستش نگاه می کردم.
گفتم: خراش کوچیک!
خندید...
گفت: دستم قطع شده، سرم که قطع نشده!
"شهید حسین خرازی"
#یاد_شهدا_صلوات 🌷
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰🌷
#رضایتنامه_ای_که_حضرت_زینب_س_ داد
حاجیه خانم عبداللهی مادر شهید مدافع حرم #محمد_اسدی درباره فرزندش میگوید:«من زمان جنگ تحمیلی همیشه آرزو داشتم پسرهایم بزرگ بودند و برای دفاع از کشور و اسلام به جبهه می رفتند. وقتی موضوع سوریه پیش آمد و محمد گفت که برای دفاع از حرم قصد دارد به عراق برود احساس مادر بودنم بر همه چیز غلبه کرد و قبول نکردم. برای این که بدون گفتن «نه» به محمد او را از رفتن منصرف کنم، گفتم من به شرطی قبول می کنم که یکی از امامانی که برای دفاع از حرمشان قصد داری به عراق و سوریه بروی به خوابم بیاید و به من بگوید که رفتن تو به این جنگ واجب است تا اجازه بدهم بروی. من برای محمد شرط سختی گذاشته بودم اما محمد دست بردار نبود و راه حل این شرط را خوب می دانست . هر روز به حرم امام رضا(ع) می رفت و از ایشان می خواست که به او کمک کند ،چهل روز روزه گرفت و شب ها نماز شب می خواند و دعا می کرد که من برای رفتنش رضایت بدهم. هر روز صبح که از خانه بیرون می رفت دست و پای من و پدرش را می بوسید و می گفت : «به خدا قسم اگر شما رضایت ندهید برای دفاع از حرم نمی روم ».روزها یکی پس از دیگری می گذشت و محمد هر روز بدون این که حرفی از رفتن برای دفاع از حرم بزند دست و پای من و پدرش را می بوسید و به حرم امام رضا می رفت ،شب ها نماز شب می خواند و روزها روزه می گرفت .بعد از چند روز تقریبا شرطی را که برای رفتن محمد گذاشتم فراموش کرده بودم تا این که یک روز دخترم به خانه ما آمد ،محمد و برادرش داخل اتاق بودند و خواهر محمد موضوعی را مطرح کرد که من دیگر چاره ای جز رضایت دادن به رفتن محمد برایم باقی نماند.
خواهر محمد گفت :«دیشب خواب دیدم که داخل یک باغ بزرگ هستیم و اتاق های زیادی در باغ وجود دارد .همه اتاق ها سوت و کور بود وفقط در اتاقی که محمد داخل آن نشسته بود محفل حضرت زینب(س) بر پابود .»به محض این که صحبت های خواهر محمد تمام شد محمد و برادرش که حرف های خواهرشان را شنیده بودند با خوشحالی از اتاق بیرون زدند و محمد گفت :«شما قول داده بودی که اگر بیبی زینب(س) من را طلبید مخالفت نکنی،خواب خواهرم همان رضایتنامه ای است که از ائمه می خواستی »
من راضی شدم
خواهر محمد که از شرط من برای رفتن محمد بی خبر بود با تعجب به ما نگاه می کرد و دائم دلیل خوشحالی محمد را از من می پرسید. ماجرا را برای خواهر محمد توضیح دادم و به محمد گفتم :«من راضی شدم .هر زمانی که دوست داشتی برو».اگر چه گفتن این حرف برایم سخت بود و دل کندن از پسرم سخت تر، اما نمی توانستم روی حرف بی بی زینب(س) حرفی بزنم.محمد با شنیدن این حرف بلافاصله زنگ زد و پیگیر کارهایش شد و در طی چند روز کارهای اعزامش را انجام داد
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷