eitaa logo
امام زادگان عشق
93 دنبال‌کننده
14.9هزار عکس
4هزار ویدیو
331 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
بیاد همه مادران آسمانی سرزمینم 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🌹ای شهید ! دست‌ هایت را که در دست خداوند است بالا بگیر و ما را هم دعا کن ... ســلام✋ 🌹ـــدایی 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
عشـق آنـ دمـ طلوع ڪرد ڪه عالمے بهـ نامـ فاطمـہ بنا شد فداے شهیدانـ راهٺ بانـو ڪه چون شمـا گمنامے برگزیدند. 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
🎞 پخش مستند روایتی از زخم‌های کاری بر پیکر انقلاب اسلامی تولید واحد رسانه مؤسسه منتظران منجی علیه‌السلام • امروز جمعه ۲۳ دیماه ـ ساعت ۱۹ • پخش از • بازپخش روز بعد ساعت ۱٠ پ. ن : ✿ نامش " تار دید " شد، زیرا آمده تا تبیین کننده‌ی حقایقی باشد که عمری یا نگذاشتند بدانیم، یا نگذاشتند یادمان بماند، یا آنقدر گردو خاک کردند که چشمانمان دیگر خیلی چیزها را تار دید ... ✿ " تار دید " آمد برای نوجوانان و جوانانی که کسی برایشان نگفت انقلاب متولد شد تا نردبانی باشد برای باشکوه‌ترین حادثه‌ی تاریخ. برای کسانی که به سبب سهل‌انگاری ما، توانِ تفکیک ذات انقلاب را از پیکر آن ندارند، و ماجرای زخمهای کاری بر پیکر انقلاب، چه از سوی دشمنان خارجی و چه از خواص خائن داخلی، برایشان مساوی با پایان انقلاب است. ✿ " " آمد تا شستشو دهنده تاریِ دیدمان باشد در برابر نقشی که در نبردِ پیش‌رویمان بر عهده ماست! نبردی که به "صحنه نهایی" خویش رسیده است ؛ @ostad_shojae
sardar ebrahimpoor 14011014.mp3
30.69M
🔺 سخنان بسیار مهم در رابطه با پشت پرده جریانات اخیر 🔹عزیزان شاید بخش هایی از این سخنرانی جزو اسرارنظام باشه، اما حتما صلاح بوده که اجازه انتشار داده شده است، بسیار بسیار مهمه! 🔹۸۵ دقیقه است گوش کردن این تحلیل برای همه‌ مومنین ضرورت بسیار بالایی داره، شاید یه بخش که تحلیل تاریخی میکنه برای افراد غیر دانشگاهی و حوزوی صقیل باشه اما لازمه گوش داده بشه. 🔹فتنه اخیر یک دهم طرح براندازی بوده که ۹ تایی دیگه خنثی شده که همه را یکی یکی توضیح میده و این یکی یعنی اغتشاشات را زود جمع نکردند و سه ماه طول کشیده فلسفه اش را بیان میکنه. 👈 تکلیف همه بعد این روشنگری ها کاملا معلوم‌ میشه. ✔️جهاد اعلام شده و بر همه واجب است، منتهی هست. الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌💚
به راننده ي آمبولانس سپرده بود «اگه شهيد شدم ،حتما بايد جنازه م رو به مادرم برسوني. يه برادرم شهيد شده يكي هم مجروحه .دلم نمي خواد چشم انتظار من هم بمونه. 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی : صد و چهارم تلاش هنرمندانه حسین و دوستانش در گسترش معارف شهدا خیلی زود به بار نشست من و دختران و پسرانم را هم تشویق می کرد که در این عرصه وارد شویم با او به گلزار شهدا میرفتیم قصه بعضی از شهدا را برایمان روایت میکرد و از عظمت ،شجاعت مظلومیت و گمنامی آنان، خاطره ها می گفت. پیوند عاطفی حسین با شهدا مثل یک جویبار زلال و چشم نواز در زندگی ما جاری شد تا که در دیدگاه عموم ،مردم آن فرمانده لشکر خط شکن سالهای جنگ جای خود را به یک فرمانده طراح و خلاق در همه عرصه های فرهنگی داد که از فیلم سازان برای ساخت فیلم از نویسندگان برای نگارش کتاب از پژوهشگران برای تدوین تاریخ جنگ از هنرمندان برای ساخت باغ موزه دفاع مقدس حمایت کند. به همدان رفتیم و میهمان خواهر بزرگترم ایران شدیم ایران در کودکی با حسین بزرگ شده بود و او را مثل برادرش دوست داشت و برایش درددل کرد و گفت: «حسین آقا چند وقتی که چشمام تار میبینه سرم گیج میره» محسن آقا شوهر ایران مرد دلسوز و جورکشی بود برای خواهرم کم نمیگذاشت اما ارتباط حسین در تهران با پزشکان بیشتر .بود لذا پیشنهاد داد بریم تهران پیش دکتر چشم.» دکتر از سر ایران سی تی اسکن گرفت و گفت: «یه تومور توی سر این خانم هست و باید عمل بشه فقط احتمال داره که بعد از عمل بینایی اش از دست بره ایران از سر اعتقاد و اعتمادی که به حسین داشت گفت: «هرچی حسین آقا بگه. اگه لازمه عمل کنم. 👇👇👇
حسین بعد از مشورت با دکتر ذبیحی پزشک معالجش به ایران گفت: «نظر ایشون اینه که عمل شی، به صلاحته.» ایران را به اتاق عمل بردند. من توی راهروی بیمارستان چشم انتظار بودم و نگران خواهری که برایم از کودکی مادری کرده بود. آیا به سلامت بیرون میآید یا فلج میشود؟ هرچه زمان میگذشت نگران تر میشدم و بغض می.کردم بالاخره بعد از ۱۲ ساعت ایران از اتاق عمل بیرون آمد سرش را تراشیده بودند و تومور را بیرون آورده بودند میترسیدم که مبادا فلج یا نابینا شده باشد به هوش آمد چشم گرداند و گفت پروانه» تویی؟! دنیا را بهم دادند . غرق بوسه اش کردم و با آقامحسن و حسین بردیمش منزل یک کلاه سفید پیش نامحرمها میپوشید حسین هم سربه سرش میگذاشت و میگفت ایران» شدی مثل حاج آقاها که بار اول میرن مکه.» ایران میخندید و حسین برایش آب میوه میگرفت و میگفت: «بخور تا بخیه هات زودتر جوش بخوره هنر حسین در آرام کردن مریضها زبانزد فامیل بود . مثل یک پزشک بهش اعتماد داشتند و حتی قبل از پزشک از او کسب تکلیف میکردند این ماجرا برای پدرم قبل از ایران اتفاق افتاد آقام را هم چند سال پیش از مریضی ایران با حسین بردیم پیش دکتر. دکتر یواشکی به حسین گفت که ایشون سرطان خون دارن حسین با دکتر مشورت کرد که «صلاحه که به مریض بگیم یا نه؟» دکتر گفت: اگه از سرطان حرفی نزنید، بهتره. فقط باید هر روز تا میتونه آب بخوره با یه قرص اگه روحیهش بالا باشه تا ده سال زنده میمونه.» چشم همه ما به دهان حسین بود که گفت : به آقام بگیم یا نه و حسین «همون رو که دکتر گفت انجام میدیم.» آقام از خارش بدنش که حرف میزد حسین می گفت دایی جان حساسیته باید زیاد آب بخوری حداقل روزی به پارچ آب. آقام گوش میداد و گاهی حسین را صدا میزد و میگفت: «صورتم تاول زده» حسین می پیچاندش سرما خوردی باید این قرص رو مرتب بخوری که نه تاول بزنی و نه بدنت خارش بگیره.» آقام این وضعیت را چند سالی سر کرد. از وضع خودش خبر نداشت اما دلش برای ایران خیلی میسوخت می گفتیم «آقاجان غصه نخور بدنت میپاشه و خارشت بیشتر میشه و با این ،وضعیت بدون اینکه بداند با سرطان کنار آمد. آن سالها زندگی آرامی داشتیم بیشتر به فکر سروسامان دادن بچه ها بودیم که مهدی پایش را کرد توی یک کفش که میخوام طلبه بشم من و حسین، حرفی نداشتیم رفتم یک سری خرت و پرت ساده برای یک زندگی طلبگی مثل قابلمه کاسه بشقاب خریدم . یکی دو ماه رفت مدرسه مروی در تهران اما زود نظرش عوض شد و گفت: «میخوام برم نیرو هوایی سپاه درس طلبگی را ول کرد و آزمون استخدامی برای خلبانی هواپیمای جنگنده در سپاه داد و مرحله اول قبول شد. تستهای چندگانه را یکی یکی پشت سر گذاشت خودش و ما داشتیم امیدوار میشدیم که گفت : «سر تست شنوایی رد شدم کلافه و کمی عصبی بود و متوسل شد به حسین که «بابا به این بچه های نیروی هوایی بگو که گوشم ضعیف نیست فقط یه صدای ضعیف رو نشنیدم. انصافه که اون همه تستهای مثبت رو نادیده بگیرن و سریه صدا گیر بدن؟! حسین گفت : باشه من از همکاران سؤال میکنم ولی میدونم مولای درز کارای بچه های نیروی هوایی نمیره و صحبت کرد بهش گفته :بودند «آقامهدی شما از هر جهت در تمام بخشها سربلند بیرون اومد اما برای خلبان اونم خلبان هواپیمای جنگنده، نشنیدن یه صدا ولو صدایضعیف به فاجعه رو به دنبال داره حسین که از قبل میدانست چه پاسخی میشنود آمد و مهدی را آرام کرد و گفت: «تو به سپاه علاقه داری برو به بخشهای زمینی البته اونجا هم من سفارشت رو نمیکنم مثل یه داوطلب معمولی وقتی اعلام جذب ،شد برو آزمون بده آقای متقی نیا.» ⬅️ ادامه دارد .... 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا