10.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
در مراسم تعزیه ای در عراق
کسی که نقش #امام_حسین
علیه السلام
رو بازی میکردآنقدر باحس ندا سرداد
آیا کسی هست مرا یاری کند ،
که خیلی ها ،مخصوصا جوانها
طاقت نیاوردند.😭
#یہچیبگم؟!
بچہشیعھ✌️🏻
بایدٺوموقعیتهایہزندگیش🖇
خودشبہخودشبگہ⇩
+اگہحاجقاسمبودچیڪار
میڪرد ؟! (:" ...
9.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕍مسجد پایگاه فعالیت های اجتماعی
#امام_خامنه_ای
روز جهانی #مسجد گرامی باد.♻️♻️
#شهیدانہ❤️
معنویتے که درش #عــــمل نباشه
معنویتے که فقط روضه باشه
و در پشتش عمل نیاد!!!
این معنویت نیست
این یه مقدار حالت #خلسه است و این مسائل...!
#شهیدحسنباقری
8.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 لحظات دیدنی از حضور شهید سلیمانی در حرم امام حسین علیهالسلام و هیئات عزاداری💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•°•°•
اینایی که میگن
ما آریایی پرستیم و طرفدار بیبندوباری هستن، اگر بدونن قبل از اسلام زنان چه حجاب اجباری داشتن خود به خود اسلام میاوردن :)
در ایران باستان زنان باید از پدر و برادرش حجاب میگرفتند و این اسلام بود که با این فرهنگ غلط مبارزه کرد.
🎙#استاد_پورازغدی
#پویش_حجاب_فاطمی
هدایت شده از مهدویـون|✿³¹³
10.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ مال دو سال پیش است
حتماببینید و نشر بدید!!!
یا بگویید کرونا دروغ است یا امام حسین استثناست(:
ابراهیم هادی ذوالفقاری🇵🇸
📗 کتاب " تاثیر نگاه شهید " (۱۴۴) 🌟 ادامه ی کتاب : 3⃣بخش سوم : محبت شهيد به فاميلها و بستگان 🖊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.
📗 کتاب " تاثیر نگاه شهید " (۱۴۵)
🌟 ادامه ی کتاب :
3⃣بخش سوم : محبت شهيد به
فاميلها و بستگان
🖊زنعموی شهید
دلم میخواست تعطیلات تابستان ۱۳۹۷ را برای دیدار با پدر و مادرم در شهرستان رضوان شهر در استان گيلان بگذرانیم اما دهه کرامت در پیش بود و همسرم، مسئولیت راهاندازی موکب امام رضا(علیهالسلام) و پخت و پز را بر عهده گرفته بود و میگفت: «قرار است از مسافرانی که به زیارت امام رضا(علیهالسلام) میروند و در این دهه از شهر سمنان عبور میکنند، پذیرایی کنیم.»
سفرمان به رضوان شهر به تعویق افتاد. در دهه كرامت هر روز همسرم و تعدادی از محبان اهلبیت(ع) در موکب امام رضا(علیهالسلام) حاضر میشدند و در هر وعده به ۱۶۰۰ نفر غذا میدادند. من هم بخشی از کار پذیرایی را انجام میدادم. در همان ایام، عباس را در خواب دیدم که بلوز سبز خوشرنگ و شلوار کرمرنگی به تن دارد و جلوی درِ یک آسانسور ایستاده است. گفت:«زنعمو...! عمو و دوستانش خیلی زحمت میکشن، ۷۰۰ تا غذا هم کافیه. قبول باشه انشاءالله» در خواب میدانستم که عباس شهید شده است. سوالات زیادی از او پرسیدم که بيشترشان از خاطرم رفته است اما سوال آخرم را خوب به خاطر دارم:«تو رو خدا وایستا یه چیزی بگم! با این بار گناهی که روی دوش ماست، امام رضا(علیهالسلام) این خدمات ما رو قبول میکنه؟» از ته دل خندید، درِ آسانسور را باز کرد و گفت:
«زنعمو! شما گناهان خودتون رو میبینی، رأفت و مهرباني امام رضا(علیهالسلام) رو نمیبینی...»
📗 کتاب " تاثیر نگاه شهید " (۱۴۶)
🌟 ادامه ی کتاب :
3⃣بخش سوم : محبت شهيد به
فاميلها و بستگان
🖊مادر شهید
روز پنجشنبه اواخر آذر ماه سال ۱۳۹۷ بود. سر مزار فرزندم بودم. خانمی نزديك من آمد و گفت شما مادر شهید عباس دانشگر هستید؟ گفتم بله. بعد از احوالپرسی گفت درود بر شما که چنین فرزندی را تربیت کردی، که در راه اسلام شهید شده است. گفت من پسری هجده ساله دارم. یک مدتی آشفتگی روحی روانی داشت. از آشنایان شنیده بودم که در این مزار، شهید عباس دانشگر به زائرانش محبت میکند.
من دو سه هفته قبل برای اولین بار به این امامزاده آمدم. به شهيد شما متوسل شدم و به او گفتم خوب شدن بچهام را از تو می خواهم. طولی نکشید که بچه ام خوب شد و امروز هم برای تشکر و قدردانی به زیارت شهید آمده ام.
📗 کتاب " تاثیر نگاه شهید " (۱۴۷)
🌟 ادامه ی کتاب :
3⃣بخش سوم : محبت شهيد به
فاميلها و بستگان
🖊مادربزرگ شهید
اواخر آذرماه سال 1397 بود. تصمیم گرفتم برای پنج تن از سرداران شهید هشت سال دفاع مقدس(شهید چمران، شهید بروجردی، شهید همت، شهید متوسلیان و شهید علي هاشمی) یک ختم قرآن بخوانم.
روز اول یک جزء از قرآن را خواندم. بین صفحات قرآن تصویر نوه ام عباس را دیدم با خودم گفتم عباس هم ششمی!
شب در عالم رویا دیدم که زنگ در خانه به صدا درآمد. در را که باز کردم با چهره خندان عباس روبرو شدم. احوالپرسی کرد و گفت:«بی بی جان! می خوام برم زیارت حضرت عبدالعظیم.» من هم گفتم مدتی است که به زیارت ایشان نرفته ام، من هم می آیم. تا خواستیم از خانه بیرون برویم، دیدم دو تا از نوه هایم هم همراه ما هستند.
بین راه، همه جا سرسبز و خرم بود و درختان سر به فلک کشیده که زیر آن درختان، آب شفاف و زلالی جاری بود، آن قدر زلال که سنگریزه های کف جوی آب دیده می شد. به یک درخت توت رسیدیم. سه نوع توت داشت، سفید و سیاه و قرمز.
عباس درخت توت را تکان داد و توت ها به زمین ریختند. در حال خوردن توت ها بودیم که عباس گفت:«وقت اذانه! بیایيد وضو بگیریم، نماز اول وقت بخونیم». این را گفت و خودش پیش قدم شد و کنار جوی آب وضو گرفت. من هم آماده شدم تا وضو بگیرم.
صداي زنگ خانه مرا از خواب بيدار كرد. پسرم بود. به او گفتم داشتم الان خواب عباس را مي ديدم ميخواستيم با هم به زيارت حضرت عبدالعظيم حسني برويم. او گفت اتفاقا فردا روز بیست و یکم آذرماه، مصادف با چهارم ربیع الثانی، روز ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) است.
ادامه دارد...