eitaa logo
شهیدان شاهدان زنده
212 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
4.7هزار ویدیو
6 فایل
⚘️امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره شهدا کمترازشهادت نیست امام خامنه ای مدظله العالی روزانه ۱۰۰ صلوات هدیه به روح پرفتوح تمام شهدا سهم شما ۵صلوات کپی مطالب کانال آزاد با ذکر صلوات ┄┄┅┅┅❅⚘️❅┅┅┅┄┄
مشاهده در ایتا
دانلود
📌به نظرشما کدام شهید جذاب تر است و انسان را متحول می کند؟ 📌انتخاب خیلی سخته، درسته...؟ ⚘ 👈 شهیدی که نشانی قبر خود را داد شهید حمید (حسین) عرب نژاد ⚘ 👈 شهیدی که قرضهای شخص بدهکاری را بدون آنکه فرد بدهکار بداند پرداخت کرد. شهید سید مرتضی دادگر درمزاری ⚘ 👈 شهیدی که بدنش با اسیدهم از بین نرفت و پس از ۱۶ سال با پیکر سالم به میهن بازگشت شهید محمدرضا شفیعی ⚘ 👈 شهیدی که از بهشت برای فرزندش نامه نوشت شهید محمود رضا ساعتیان ⚘ 👈 شهیدی که عراقی ها برایش ختم گرفتند شهید عباس صابری ⚘ 👈 شهیدی که روز تولدش شهید شد شهید سید مجتبی علمدار ⚘ 👈 شهیدی که هرهفته مادرش را سر قبر صدا میزد شهید مستجاب الدعوه سید مهدی غزالی ⚘ 👈 شهیدی که لحظه خاکسپاریش خندید شهید علیرضا حقیقت ⚘ 👈 شهیدی که غرور امریکایی ها را شکست شهید نادر مهدوی ⚘ 👈 شهیدی که عکسش در اتاق رهبر است شهید هادی ثنایی مقدم ۱۵ ساله ⚘ 👈 شهیدی که پیکرش هنگام نبش قبر سالم بود شهید رخشانی از شهدای قبل از انقلاب که توسط ساواک شهید شد ⚘ 👈 شهیدی که بعد از ده سال قبرش را نبش و تعمیر نموده و دیدند که بدنش کاملا" سالم و حتی خون تازه از آن می آید ! شهید عبدالنبی یحیایی اهل شهر تنگ ارم دشتستان. ⚘ 👈 شهیدی که سید حسن نصرالله سخنرانی خود را به نام او نامگذاری کرد شهید احمد علی یحیی ⚘ 👈 شهیدی که قبرش بوی گلاب میدهد شهید سیداحمد پلارک ⚘ 👈 شهیدی که پیکرش را کسی تحویل نگرفت شهید رجبعلی غلامی از افغانستان ⚘ 👈 شهیدی که سر بی تنش سخن گفت شهید علی اکبر دهقان ⚘ 👈 شهیدی که بخاطر فاش نکردن رمز بی سیم بدنش قطعه قطعه شد شهید بروجعلی شکری ⚘ 👈 شهیدی که با وجود اینکه بدنش به استخوان تبدیل شده بود اما پاهایش درون پوتین سالم بود شهید محمدحسین شیرزاد نیلساز ⚘ 👈 شهیدی که عاشورا متولد شد واربعین به شهادت رسید شهید مهدی خندان ⚘ 👈 شهیدی که با پیشانی بند "یاحسین شهید" به شهادت رسید و ایرانی بودنش محرز شد از شهدای گمنام هستند ⚘ 👈 شهیدی که بر بدنش عکس یک زن خالکوبی بود ایشان از شهدای غواص بودند و دوست نداشت کسی ان تصویر را ببیند برای همین جاویدالاثر شدند و پیکرشان در اروند ماند و علیرغم ذکر داستانشان همرزمانشان اسم ایشان را ذکر نکردند ⚘ 👈 شهیدی که بحرمت مادرش در قبر خندید شهید حاج اکبر صادقی ⚘ 👈 شهیدی که در شب عملیات به تک تک اعضا گردان گفت که سرنوشت شما چه خواهد شد ، شهادت ، اسارت و زنده ماندن و در وصیت خود نوشت ای برادر عراقی که مرا به درجه شهادت رساندی اولین کسی را که در ان دنیا شفاعت می کنم تو هستی چرا که مرا به این درجه رساندی شهید حاج علی محمدی پور فرمانده گردان ۴۱۲ رفسنجان . ⚘ 👈 شهیدی که باصلابت واستوارومقاوم مانندمولایش امام حسین(ع)سرش راداعشی های خبیث مظلومانه ازتن جداکردند شهید محسن آقای حججی و چه بسیارند ⚘نثار ارواح طیبه شهدا سهم شما۱۴صلوات ⚘اللهم صل علی محمد و ⚘آل محمد وعجل فرجهم ⚘🍃⚘🍃⚘🍃⚘🍃⚘🍃⚘ آری بخوانید و لذت ببرید که ما اکنون به حرمت خون چه شهیدانی داریم نفس می کشیم و احساس امنیت و آرامش می کنیم ⚘با احترام؛ارسالی شما ⚘🍃⚘🍃⚘🍃⚘🍃⚘🍃⚘
20.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک بند انگشت... ♥️ننه علی؛ مادر شهیدان امیر و علی شاه‌آبادی؛ این کوچه‌ها به اسم سه تا شهید، دو تا شهیده، اونوقت ما از یک بند انگشت دریغ می‌کنیم؟ فردا همین انگشت شهادت میده .... ⚘این داستان یک شهید است خدا کند که در روز قیامت شرمنده این مادر نشویم...🤲 ♥️مادر بزرگواربه خاطر همه ی کم وکاستی وکوتاهی مان مارا ببخش 👈از امروز به لطف یکی از اعضای محترم کانال داستان ننه علی در کانال شهیدان شاهدان زنده بارگذاری خواهد شد. ⚘با ما همراه شوید
📿وسط جبهه بهش گفتم بچه! الان چه وقتِ خواندنه؟ گفت: از کجا معلوم دیگه وقت کنم و شروع کرد نماز خواندن .... السلام‌علیکم‌ورحمة‌الله‌وبرکاته را که گفت یک خمپاره آمد و بُردش .... ⚘یادشهداباذکرصلوات ⚘اَللّهُمَّ _صَلِّ_ عَلی _مُحَمَّدٍ _وَ_ ⚘آلِ _مُحَمَّدٍ _وَ_عَجِّلْ _فَرَجَهُم_ ⚘با احترام ارسالی شما⚘ ┄┄┅┅┅❅⚘❅┅┅┅┄┄ https://eitaa.com/shahidanshahedanezendeh
👈قصه ننه علی 🔴 فصل اول : خداحافظ بهار! قسمت اول به طرفم حمله کرد، تعادلم را از دست دادم و از پله های طبقه اول پرت شدم. خدا رحم کرد دست و پایم نشکست! سرم گیج می رفت. حسین از پله ها پایین آمد؛ اشاره کردم، برگردد. میدانست هروقت من و پدرش دعوا می کنیم، او حق دخالت ندارد. صدای گریه ی امیر از داخل خانه بلند شد. رجب به طرفم آمد؛ گفتم حتما ترسیده و میخواهد دلجویی کند. گوشه ی لباسم را گرفت، پیراهنم را دور گردنم پیچید و مرا روی زمین تا جلوی در حیاط کشاند. دست و پا می زدم، نفسم بالا نمی آمد، کم مانده بود خفه شوم. از زمین بلندم کرد و با پای برهنه هُلم داد بیرون خانه و در را پشت سرم بست. بلند شدم، آرام چند ضربه به در زدم و گفتم: «رجب! باز کن. شبه بی انصاف! یه چادر بده سرم کنم. » زنجیر پشت در را انداخت و چراغهای خانه را خاموش کرد. پشت در نشستم. از خجالت سرم را پایین میانداختم تا رهگذری صورتم را نبیند. پیش خودم گفتم: «اینم عاقبت تو زهرا! مردم با این سر و وضع ببیننت چه فکری میکنن؟! » یکی دو ساعتی کنار پیاده رو نشستم. آخر شب کسی جز من در خیابان دیده نمیشد. سرما به جانم افتاده بود. گاهی چند قدم راه می رفتم تا دست و پایم خشک نشود. ماشین پلیس از کنارم رد شد و کمی جلوتر توقف کرد. ♥️ روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا