👈قصه ننه علی
🔵 فصل پنجم : خداحافظ مادر
قسمت چهارم
مهلت دو ماههی ما تمام شد و باید خانه وصفنارد را خالی میکردیم. وسایل را بار وانت کردیم. همسایهها برای خداحافظی جلوی در خانه جمع شدند. با همهی خانمهای همسایه روبوسی کردم و حلالیت طلبیدم. مریم گوشهای ایستاده بود و با بغض به من نگاه میکرد. رفتم به طرفش، محکم بغلم کرد و زد زیر گریه. اشکم درآمد. انگشتر فیروزهام را گذاشتم کف دست مریم.
- من بدون تو دق میکنم زهرا!
- مریم! این انگشتر نشان خواهری ما باشه تا قیامت، هروقت دلتنگ روزهای خوشمون شدی، بهش نگاه کن. این چند سال اذیتت کردم. خیلی زحمت بچههام رو کشیدی، حلالم کن. یه خبر خوب بهت بدم؟
- چی؟! نکنه پشیمون شدید و اسبابکشی نمیکنی؟!
- نه! با رجب حرف زدم، ما نمیتونیم بچه سوم رو نگه داریم. انشاءالله سالم به دنیا اومد، میدم تو بزرگش کنی.
- دروغ میگی! مگه تو دل از بچهت میکنی زهرا؟!
باورش نمیشد. کلی با هم حرف زدیم و امیدوارش کردم تا توانست دل از من بکند. تصمیممان را گرفته بودیم و قرار بود حسین را بعد از تولد به مریم و آقای ترابی بسپاریم.
♥️روایت زندگی زهرا همایونی؛
مادر شهیدان #امیر_و_علی_شاه_آبادی
👈قصه ننه علی
🔵 فصل پنجم : خداحافظ مادر
قسمت پنجم
منزل نو شبیه همهچیز بود جز خانهی آدمیزاد! کیسه گچ و سیمان را بردم بیرون از اتاق. بنّاها مشغول کار بودند و ما داشتیم اسباب خانه را وسط آنهمه خاک خالی میکردیم. کف اتاق را جارو زدم و فرش را پهن کردم. هوا خیلی سرد بود؛ فوری چراغ را روشن کردم و بچهها را نزدیکش نشاندم. به هر زور و زحمتی بود وسایل خانه را میان آنهمه خاک چیدم و کمی آرام گرفتم. هنوز تا تمام شدن کار بنّایی کلی راه داشتیم که اسبابکشی کردیم.
وجیهالله سطل و طناب را از پشتبام میانداخت پایین. خاک را تا جایی که میشد داخل سطل پر میکردم و او بالا میکشید. وسط اینهمه کار شوخیاش گرفت و گفت: «زن داداش! از خاکای اون طرف پر کنی بهتره. اونجا نه، اون طرفتر. یه کم برو عقب. برو، برو، برو...»
آنقدر مرا این طرف و آن طرف کرد که با پشت افتادم داخل گودال آب انبار. نفسم بند آمد و کبود شدم. حسین در شکمم تکانی خورد و بند دلم پاره شد. وجیهالله وحشتزده آمد بالای گودال. از هوش رفتم و دیگر نفهمیدم چه شد.
♥️روایت زندگی زهرا همایونی؛
مادر شهیدان #امیر_و_علی_شاه_آبادی
👈قصه ننه علی
🔵 فصل پنجم : خداحافظ مادر
قسمت ششم
به توصیهی دکتر چند هفتهای در رختخواب افتادم. حال خودم بد بود، تمام تنم کوفته شده بود؛ اما شکر خدا حسین سالم بود و بلایی سرش نیامد. کمکم بهتر شدم و توانستم سرپا شوم. رجب نیمی از حیاط را تبدیل به مغازه کرد و کرکره انداخت. حیاط را شن و ماسه ریختیم. کمکم بنّاها بساطشان را جمع کردند و رفتند. خانه تکمیل نشده بود؛ مجبور بودیم به همان چهاردیواری دلمان را خوش کنیم. اتاق بزرگ جلوی حیاط را سفید کردیم و وسایلمان را داخلش چیدیم. اتاق نیمهکارهی پشتی را به وجیهالله دادیم. مغازه را هم به داییِ رجب اجاره دادیم تا کار نجاریاش را شروع کند.
آمدم نفسی بکشم که خانهی نیمهکارهام شد مثل مسافرخانه سیداسماعیل! فامیلهای شهرستانی رجب فهمیده بودند او صاحب خانه شده، هر کسی که گذرش به تهران میافتاد، چند روزی رختخوابش را خانهی ما پهن میکرد و بعد میرفت. کارم شده بود پذیرایی از میهمانان سرزده.
♥️روایت زندگی زهرا همایونی؛
مادر شهیدان #امیر_و_علی_شاه_آبادی
⌛️ ۱۳ آبان روز دانش آموز و سالروز شهادت دانش آموزان در آبان سال ۵۷ توسط مزدوران رژیم شاه
📌شهید مرتضی آوینی:
«آينده در كف اين بچههايی است كه از پشت ميلههای مهد كودک، همراه با راهيان كربلا،
شعار :جنگ جنگ تا پيروزی: سر می دهند.
بگذار اغيار هرگز درنيابند و فردای روشن ما را در حضور امروز بچههای ما نبينند. بچههای ما امروز در تظاهرات و هياتها و روضهخوانی ها بزرگ می شوند و شير مادر را مخلوط با اشک های حسينی می مكند و عشق حسين (ع) با جانشان آميخته می گردد و آينده انقلاب را تا فرداهای دور و حكومت جهانی عدل در سراسر كره زمين استمرار می بخشند.»
📚 منبع: کتاب «گنجینه آسمانی»
┄┄┅┅┅❅⚘️❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/shahidanshahedanezendeh
⚘️شهید دانش آموز، محمود مهاجر
⚘️شوق و اشتیاق او برای رفتن به جبهه , پدر را مجاب به رفتن نمود. نوجوانی بیش نبود و بسیج قبولش نمی کرد، با دست بردن در شناسنامه برادر جانباز شیمیایی اش، توانست عازم میدان نبرد با دشمن بعثی شود.
⚘️او می دانست خرقه مادی، چند صباحی بر تن انسان است و سرانجام مرگ سراغ انسان می آید ....
و چه بهتر و خوشتر، که انسان با چهره خونین به ملاقات پروردگارش برود در حالیکه رضایت او را جلب کرده است🕊
⚘️یادشهداباصلوات
⚘️اَللّهُمَّ _صَلِّ_ عَلی _مُحَمَّدٍ _وَ_
⚘️آلِ _مُحَمَّدٍ _وَ_عَجِّلْ _فَرَجَهُم_
┄┄┅┅┅❅⚘️❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/shahidanshahedanezendeh
🇮🇷۱۳ آبان روز دانشآموز
🇮🇷به یاد "شهید محمود مهاجر"
👈خواهر شهید :
⚘️شب قبل از اعزام مشق هایش را نوشت
صبح زود برای اینکه مادرم متوجه اعزامش نشود کیفِ مدرسه را همراهش بُرد در زیرزمین خانه گذاشت! و به پایگاه اعزام نیرو رفت.....
⚘️محمود مهاجر در سن ۱۵ سالگی در عملیات کربلایهشت به شهادت رسید و پیکر مطهرش بعد از ۲۵ سال به آغوش وطن بازگشت.
⚘️یادشهداباصلوات
⚘️اَللّهُمَّ _صَلِّ_ عَلی _مُحَمَّدٍ _وَ_
⚘️آلِ _مُحَمَّدٍ _وَ_عَجِّلْ _فَرَجَهُم_
┄┄┅┅┅❅⚘️❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/shahidanshahedanezendeh
هدایت شده از شهیدان شاهدان زنده
9.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 زیارتنامه تصویری شهدا
⚘️🕊زیارتنامه ی شهدا🕊⚘️
🕊بسم الرب الشهدا و الصدیقین🕊
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم
⚘️🍃⚘️🍃⚘️🍃⚘️
🕊️🕊️🕊️به کانال شهدا بپیوندید🕊️🕊️🕊️
┄┄┅┅┅❅⚘❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/shahidanshahedanezendeh
⚘️"بسم رب شهدا و صدیقین"⚘️
⚘️هر روز صد صلوات هدیه
⚘️به روح پاک و مطهر همه شهدا
⚘️برای تعجیل در فرج آقا
⚘️صاحب الزمان عجل الله تعالی
⚘️فرجه الشریف ان شاءالله
⚘️هدیه به روح پاک و مطهر
⚘️دانش آموزشهید#محمود_مهاجر
⚘️اَللّهُمَّ _صَلِّ_ عَلی _مُحَمَّدٍ _وَ
⚘️آلِ _مُحَمَّدٍ _وَ_عَجِّلْ _فَرَجَهُم_
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
به گروه ها ومخاطبینتون هم ارسال کنید تا همه به این شهید بزرگوارصلوات و فاتحه هدیه کنند
┄┄┅┅┅❅⚘️❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/shahidanshahedanezendeh
هدایت شده از شهیدان شاهدان زنده