👈قصه ننه علی
🔵 فصل سیزدهم: تازه عروس
قسمت سوم
به حسین گفتم: «تو همین جا بمون تا من برگردم.» دو سهتا مشت به در آهنی بزرگ زدم. پیرزن صاحبخانه در را باز کرد.
- چه خبرته؟ در رو شکوندی!
- مادر! اینجا تازهعروس دارید؟!
- بله، داریم. شما؟
از پردههای سفید توری آویزان شده از اتاق گوشهی حیاط معلوم بود آنجا خانهی عروس است. رجب از اتاق بیرون آمد و چشمش به من افتاد. از زیر دست پیرزن رد شدم و به طرف او رفتم. مقابلش ایستادم و گفتم: «مبارکه حاجآقا!» سرش را پایین انداخت. کفشم را از پا درآوردم و وارد خانه شدم. فرشی که برای عروسی حسین کنار گذاشته بودم، وسط خانه پهن کرده بودند. عروس جوان مثل بید میلرزید. آرام به طرفش رفتم. عکس امیر و علی را از کیفم درآوردم و جلوی صورتش نگه داشتم. دستش را محکم گرفتم و گفتم: «بهبه! خانوم! خوش اومدی! غریبه بودیم ما رو عروسیت دعوت نکردی؟! اصلا آقا داماد عروسی گرفته برات؟! ماشاءالله چه خونه زندگیای درست کرده برات! نماز میخونی؟! اگه میخونی، پس حتما میدونی رو فرش غصبی نمازت باطله! این عکس رو ببین. زنِ عجب مرد باانصافی شدی! زن کسی شدی که این دوتا دستهی گل رو رها کرد و اومد دنبال تو.» دستش را کشید و فرار کرد، از خانه رفت بیرون. رجب آمد داخل اتاق و گوشهای نشست. عکس علی را از کیفم بیرون آوردم و به دستش دادم: «حاجآقا! این عکس رو ببین. من تا حالا بهت نشون نداده بودم، چند ساله ازت مخفی کردم؛ چون میترسیدم بچهت رو تو این حال ببینی دق کنی. نخواستم دلت بلرزه، ولی تو تمام زندگی منو لرزوندی! این مردونگی بود در حقم کردی؟! چرا؟! چطور دلت اومد؟! محمدعلی هنوز شیرخواره! من بد بودم، قبول! چرا به بچههات رحم نکردی؟! تو اگه پدر بودی، بچههات بیشناسنامه نبودن. امیر یه سال دیگه میره مدرسه، محمدعلی رو باید از شیر بگیرم. چرا نرفتی برای این دوتا شناسنامه بگیری؟! من الان با تو چیکار کنم؟!» دست گذاشت روی سرش و گفت: «هر کاری دوست داری بکن زهرا.»
- مثلا چیکار کنم؟ این بشقاب رو بزنم بشکونم؟! بزنم در و پنجره این خونه رو خرد کنم؟!
- بشکون زهرا. بزن راحتم کن.
بلند شدم و رفتم کفشهایم را پوشیدم. گفتم: «من به مال مسلمون ضرر نمیرسونم، هرچند که نصف بیشتر این وسایل تازهعروس اسباب زندگی منه. تو اشتباه کردی، باید پاش وایستی. اگه صادقانه به من میگفتی، خودم بهت امضا میدادم بری زن بگیری؛ ولی با این کارت دل من و بچههات رو گذاشتی زیر پات له کردی.»
♥️روایت زندگی زهرا همایونی؛
مادر شهیدان #امیر_و_علی_شاه_آبادی
7.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥شوخی های یک شهید در هنگام مصاحبه
💥احسان محبوبی؛ همین جوان شوخ این فیلم سال ۶۵ در سن بیست سالگی، در عملیات کربلای پنج شهید شد. داداش بزرگترش حسن، هم سال۶۲ در والفجر چهار شهید شده بود. نثار روح باصفای این شهید عزیز صلوات و فاتحهای بخوانیم.
https://eitaa.com/shahidanshahedanezendeh
⚘️🌿⚘️🌿⚘️🌿⚘️🌿⚘️🌿⚘️
📌لبیک رزمندگان لشکر ۱۷ به درخواست مادر شهیدان زینالدین
مادر شهیدان «مهدی و مجید زینالدین» در جمع تعدادی از رزمندگان لشکر ۱۷ گفته بود که «من خیلی میبینم که ازچ مهدی صحبت میکنند، اما مجیدم غریب است!» بر همین اساس رزمندگان لشکر دست به کار شدند تا خاطرات آقامجید را جمعآوری کنند.
🌿⚘️🌿⚘️🌿⚘️🌿⚘️🌿⚘️🌿⚘️
⚘️شهیدان «مهدی و مجید زینالدین» ۲۷ آبان ۱۳۶۳ در حالی که برای انجام مأموریت عازم سردشت بودند، در مسیر توسط عناصر ضدانقلاب به شهادت میرسند. با توجه به اینکه شهید «مهدی زینالدین» فرمانده لشکر ۱۷ علی ابن ابیطالب(ع) بود، در طول این سالها در مراسم و محافل بیشتر از او یاد میکردند اما کمتر به شهید مجید زینالدین پرداخته میشد که این مسئله مورد توجه مادر شهید قرار گرفته بود.
♦️محمد سوری مدیر گروه «رزمنده آنلاین» که برگزاری جلسات خاطرهگویی و همچنین جمعآوری خاطرات و عکسهای دفاع مقدس رزمندگان لشکر ۱۷ را بر عهده دارد، میگوید: طی سالهای گذشته یکی ـ دو بار که به دیدن مادر شهیدان «مهدی و مجید زینالدین» رفتیم، آن زمان البته این مادر شهدا سرحال بود، به ما گفت: «من خیلی میبینم که از مهدی صحبت میکنند اما مجیدم غریب است. کسی از مجید حرفی نمیزند!»
♦️بر همین اساس به همراه بچههای لشکر ۱۷ علیابن ابیطالب (ع) که در گروه «رزمنده آنلاین» حضور دارند، تصمیم گرفتیم که برنامه روایتگری با محوریت خاطرات شهید مجید زینالدین برگزار کنیم.......👇👇👇👇👇
📌وی ادامه میدهد: ما بعد از گذشت ۳۹ سال از شهادت آقامجید و آقامهدی زینالدین دورهم جمع شدیم و روایتگری توسط همرزمان مجید صورت گرفت. جالب اینجاست که آقامجید قبل از شهادتش تمام عکسهایش را از بین برد؛ که در این گروه به همت آقای شهبازی عکسهای آقامجید را هم جمعآوری کردیم
جمعی از رزمندگان لشکر ۱۷ در برنامه خاطرهگویی از شهید مجید زینالدین
⚘️یادشهداباصلوات
⚘️اَللّهُمَّ _صَلِّ_ عَلی _مُحَمَّدٍ _وَ_
⚘️آلِ _مُحَمَّدٍ _وَ_عَجِّلْ _فَرَجَهُم_
┄┄┅┅┅❅⚘️❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/shahidanshahedanezendeh
۱۳۴۳؛ (۷ شهریور) ولادت در تهران.
۱۳۴۷؛ شروع به نماز خواندن وروزه گرفتن از چهار سالگی.
۱۳۵۶؛ بازگشت به قم و سکونت دائمی در قم.
۱۳۵۶؛ شروع به فعالیت های سیاسی و دستگیری توسط ساواک قم در ۱۳ سالگی.
۱۳۵۹؛ شرکت در دوره ماشین نویسی.
۱۳۵۹؛ رها کردن درس و مدرسه و شرکت در عملیات های مختلف.
۱۳۶۲؛ (خرداد) توقف چند ماهه در قم به امر مادر و اخذ مدرک دیپلم.
۱۳۶۲؛ (مهر) عضویت در سپاه و شرکت در عملیات والفجر ۴
۱۳۶۳؛ (۲۷ آبان) شهادت با برادرش شهید مهدی زین الدین در جاده سردشت بانه به علت برخورد با کمین ضد انقلاب.
مزار: گلزار شهدای علی بن جعفر (ع) قم
⚘️یادشهداباصلوات
⚘️اَللّهُمَّ _صَلِّ_ عَلی _مُحَمَّدٍ _وَ_
⚘️آلِ _مُحَمَّدٍ _وَ_عَجِّلْ _فَرَجَهُم_
┄┄┅┅┅❅⚘️❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/shahidanshahedanezendeh
⚘️شهید مجید زین الدین⚘️
⚘️نام: مجید زین الدین
⚘️نام پدر: عبدالرزاق
⚘️ولادت: 1343 تهران
⚘️شهادت: 1363/8/27
⚘️وضعیت تاهل: مجرد
⚘️نام جهادی: ندارند
⚘️آخرین مقام: سرباز امام خمینی(ع)
و فرمانده اطلاعات عملیات تیپ ۲ لشگر ۱۷ علی بن ابیطالب
⚘️سن شهادت: ۱۹ ساله
⚘️علاقه: عشق به خدا
⚘️وصیتنامه شهید:ندارد
📌نحوه شهادت:
شهید مجید زین الدین به همراه برادرشان سردار مهدی زین الدین به شرح زیر به شهادت میرسند
آقا مهدی از باختران به سمت مریوان در حال حرکت بود که در نزدیکیهای سردشت به نیروهای کمین کرده دشمن برخورد میکند، در این لحظه نیروهای دشمن یک گلوله ارپی چی به سمت ماشین او شلیک میکنند که در جا مجیدشان به شهادت میرسد و خود آقا مهدی مجروح میشود شهید مهدی زینالدین با همان حالت جراحت از ماشین پیاده شده و به طرف نیروهای دشمن تیراندازی میکند و با وجود اینکه چند تیردشمن به پهلوی شهید زینالدین اصابت کرده ولی وی دست از مقاومت بر نمیدارد و نمیگذارد که نیروهای دشمن نزدیک ماشین شوند ولی به علت خونریزی زیاد و سرمای شدید آقا مهدی از سرما یخ میزند و به شهادت میرسد.
#یادش_باصلوات
⚘️یادشهداباصلوات
⚘️اَللّهُمَّ _صَلِّ_ عَلی _مُحَمَّدٍ _وَ_
⚘️آلِ _مُحَمَّدٍ _وَ_عَجِّلْ _فَرَجَهُم_
┄┄┅┅┅❅⚘️❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/shahidanshahedanezendeh
هدایت شده از شهیدان شاهدان زنده
9.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 زیارتنامه تصویری شهدا
⚘️🕊زیارتنامه ی شهدا🕊⚘️
🕊بسم الرب الشهدا و الصدیقین🕊
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم
⚘️🍃⚘️🍃⚘️🍃⚘️
🕊️🕊️🕊️به کانال شهدا بپیوندید🕊️🕊️🕊️
┄┄┅┅┅❅⚘❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/shahidanshahedanezendeh
⚘️"بسم رب شهدا و صدیقین"⚘️
⚘️هر روز صد صلوات هدیه
⚘️به روح پاک و مطهر همه شهدا
⚘️برای تعجیل در فرج آقا
⚘️صاحب الزمان عجل الله تعالی
⚘️فرجه الشریف ان شاءالله
⚘️هدیه به روح پاک و مطهر
⚘️شهید:مجیدزین الدین
⚘️اَللّهُمَّ _صَلِّ_ عَلی _مُحَمَّدٍ _وَ
⚘️آلِ _مُحَمَّدٍ _وَ_عَجِّلْ _فَرَجَهُم_
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
به گروه ها ومخاطبینتون هم ارسال کنید تا همه به این شهید بزرگوارصلوات و فاتحه هدیه کنند
┄┄┅┅┅❅⚘️❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/shahidanshahedanezendeh
هدایت شده از شهیدان شاهدان زنده