eitaa logo
شهیدان شاهدان زنده
209 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
4.7هزار ویدیو
6 فایل
⚘️امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره شهدا کمترازشهادت نیست امام خامنه ای مدظله العالی روزانه ۱۰۰ صلوات هدیه به روح پرفتوح تمام شهدا سهم شما ۵صلوات کپی مطالب کانال آزاد با ذکر صلوات ┄┄┅┅┅❅⚘️❅┅┅┅┄┄
مشاهده در ایتا
دانلود
👈قصه ننه علی 🔴 فصل اول : خداحافظ بهار! قسمت سوم آدرس خانه ی برادرم را به مأمور پشت فرمان دادم. حرکت کردیم. از گذشت هام پرسیدند، از شهادت بچه ها، و رجب. صدای باران شدیدی که به سقف ماشین می خورد، مرا به خاطرات خانه ی دایی و کودکیام برد. چشمانم را بستم و دیگر صدایی نشنیدم. اوایل تابستان سال 1326 در بهار همدان به دنیا آمدم. دو خواهرم صغری و خانم، و برادرم محمدحسین از من بزر گتر بودند. مادرم، کلثوم خانم، قالی میبافت و پدرم، حسین آقا، کشاورز بود. صبح تا شب زحمت میکشیدند، اما دخل و خرجشان جور درنمی آمد. سه چهار ساله بودم که به ناچار برای فرار از فقر و نداری در یکی از روزهای بهار برای همیشه همدان را ترک کردیم و به تهران آمدیم. صندوقچه ی قدیمی لباس، چراغ خوراک پزی و یکی دو جفت پشتی، همه ی دار و ندار پدر و مادرم بود که بار یک وانت قدیمی کردیم و به تهران آوردیم. ساختمانها هنوز آ نقدر بالا نرفته بودند که نتوانم سرخی غروب خورشید را ببینم. بابا با یک دست قالیچه و با دست دیگرش مرا بغل کرد و به داخل حیاط خانه ی دایی برد. خانه ی دایی محمد نزدیک میدان آزادی در محله ی هاشمی بود. طبقه ی اول، خانواده ی دایی زندگی میکردند، نیم طبقه ی دوم را هم به ما دادند؛ اتاقی کوچک که بسختی یک فرش شش متری در آن جا میشد و گوشه هایش بر میگشت. شش نفر کنار هم میخوابیدیم، اما باز جا کم میآوردیم و روی سروکله ی هم میافتادیم. گوشه ی حیاط یک حوض مستطیلی شکل بود و کمی آن طرف تر اتاقکی برای پدربزرگم، بابا حیدر ساخته بودند. پیرمرد صبح تا شب سرش توی قرآن بود و صدایش درنمی آمد. بعد از نماز صبح سوره یس میخواند، شب هم قبل از اینکه به رختخواب برود، دوباره آن سوره را میخواند. می گفت: «هرکی صبح و شب با سوره یس مأنوس باشه، مرگ راحتی داره. » ♥️روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان
👈قصه ننه علی 🔴فصل اول : خداحافظ بهار! قسمت چهارم وضع مالی دایی خیلی خوب بود؛ درست برعکس ما که وضعیت مالی بدی داشتیم. خانه یکی بودیم، اما سفره ناهار و شاممان جدا بود. هرچه داشتیم و نداشتیم دور هم داخل اتاق خودمان می خوردیم و لب به شکایت باز نمی کردیم. گاهی تکه ای نان خشک و یک کاسه دوغ، غذای چند روز ما بود. سال به سال رنگ برنج و گوشت را نمیدیدیم. غیرت مادرم اجازه نمیداد سربار کسی باشیم و دایی کمکمان کند. دایی هم که به خوبی اخلاق خواهرش دستش آمده بود، زیاد اصرار نمی کرد. دایی یک پسر به نام رضا و پنج دختر داشت. ارتشی و طرفدار سرسخت شاه بود. سه دخترش را فرستاده بود خانه ی بخت و چند نوه قد و نیم قد هم داشت. بچه های دایی اهل درس و مدرسه بودند، اما مادرم به ما اجازه درس خواندن نمیداد و میگفت: «دوست ندارم بچه هام پاشون به مدرسه ی بی حجابا باز بشه! » ♥️روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان
💚✨💚✨💚✨﷽✨💚✨💚✨💚 💚حسین‌جان کاری‌کن‌باما‌که‌بعدازمرگ اگر‌سوال‌کردند.. بماقضیت‌عمرك‌یا‌ابن‌آدم؟! بتوانیم‌بگوییم: بِحُب‌ِّالحُسَین(ع)💚 🕊✨صلَّی‌اللهُ‌عَلَیکَ‌یَااَبَاعَبدِالله✨🕊 🤲الهی به امید تو🤲 💚یه سلام از راه دور خدمت حضرت عشق 💚به نیابت ازطرف تمام شهدای بزرگوار 💚 اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْن 💚 وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 💚 وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 💚 وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن ┄┄┅┅┅❅⚘❅┅┅┅┄┄ 👇🕊️شمادعوت هستیدبه کانال شهدا👇🕊️ https://eitaa.com/shahidanshahedanezendeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚سلام حضرت نجات 💚مهدی جان سرانجام این روزهای سخت پراضطراب واین شب های سردبیقرار، این سال های غم آلود و هراسناک این پاییزهای مکررو پرغبارتمام میشود سرانجام شما بازمی آیید و دل های ما آرام می گیرد و غم فرو می نشیند به همین زودی ،به همین نزدیکی 🤲 💚الّلهمّ عَجَّل لِوَلیکَ الفَرَج 💚امام زمان 🌹اَللّهُمَّ _صَلِّ_ عَلی _مُحَمَّدٍ _وَ_ 🌹آلِ _مُحَمَّدٍ _وَ_عَجِّلْ _فَرَجَهُم_ 🌹تمام لحظه هامون مهدوی
2.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۱۴۰۳/۰۷/۲۴ ♥️پروردگارا سجاده ام را به سمت قبله نیاز می گشایم تا ذره ذره وجودم را به معراج نگاهت، پرواز دهم می ایستم به قامت دربرابرت تا عظمتت راسپاس گویم به رڪوع می روم تا بزرگی ومهربانیت را به یاد بیاورم و به سجده می افتم تا بر بندگی ام مُهر عشق بزنم… چه آرامش پایان ناپذیری در نگاه توست وچه لحظه های مهرافروزی در ذڪر یادت ⚘سلام ودرود خدا برشما در لحظه های عاشقی با پروردگار ارحم الراحمین به یاد بندگان نیک خدا هم باشیم
📿نماز اول وقت ⚘️سیره شهدا⚘️ با خداوند رابطه‎ای صمیمانه داشت. راغب بود تا نمازهایش را در اسرع وقت و در مسجد بخواند. وقت اذان که می‏شد، هر کاری داشت، رها می‏کرد و مهیّای سخن گفتن با خدا می‎شد و پاک و مطهر در آستانۀ حضور، لبیک می‏گفت. واجب می‏دانست که حتماً در روزهای جمعه، غسل به جا آورد و با لباسی آغشته به عطر، در صفوف نماز حاضر شود. شهیدمدافع حرم یادش گرامی وراهش پررهرو ⚘️یادشهداباصلوات ⚘️اَللّهُمَّ _صَلِّ_ عَلی _مُحَمَّدٍ _وَ_ ⚘️آلِ _مُحَمَّدٍ _وَ_عَجِّلْ _فَرَجَهُم_ ┄┄┅┅┅❅⚘️❅┅┅┅┄┄ https://eitaa.com/shahidanshahedanezendeh
🔴 به سردار سلامی گفته بود: «سردار! مأموریت من در بیروت و پایانش گلستان شهدای اصفهان است.» حالا شهید یه مهمون ویژه داره. قراره میزبان یکی از دوستای قدیمیش باشه: . ⚘یادشهداباذکرصلوات ⚘اَللّهُمَّ _صَلِّ_ عَلی _مُحَمَّدٍ _وَ_ ⚘آلِ _مُحَمَّدٍ _وَ_عَجِّلْ _فَرَجَهُم_ ┄┄┅┅┅❅⚘❅┅┅┅┄┄ https://eitaa.com/shahidanshahedanezendeh