51.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سنگ تمام مردم ولایتمدار اصفهان
برای عزیزدلشان شهید حاج عباس نیلفروفروشان
هرچه نگاه میکنی
سیل جمعیت مردمی که به عشق شهدا امده اند
خدایا این مردم رامدیون خون شهدا نکن
⚘یادشهداباذکرصلوات
⚘اَللّهُمَّ _صَلِّ_ عَلی _مُحَمَّدٍ _وَ_
⚘آلِ _مُحَمَّدٍ _وَ_عَجِّلْ _فَرَجَهُم_
┄┄┅┅┅❅⚘❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/shahidanshahedanezendeh
11.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚘نمایی دیگرازحضورپرشکوه مردم ولایتمدار اصفهان درتشیع پیکرمطهر شهید
🎥 تصاویر هوایی از حضور پرشور مردم اصفهان در مختلف مردم در تشییع پیکر سردار شهید حاج عباس نیلفروشان
⚘یادشهداباذکرصلوات
⚘اَللّهُمَّ _صَلِّ_ عَلی _مُحَمَّدٍ _وَ_
⚘آلِ _مُحَمَّدٍ _وَ_عَجِّلْ _فَرَجَهُم_
┄┄┅┅┅❅⚘❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/shahidanshahedanezendeh
3.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥آخرین بوسه پسران بر تابوت پدر در شب وداع
چه زیبا ملائک شدند زیستند
همان ها که هستند ولی نیستند !
کسانی که در جمع ما بوده اند
ولی حیف نفهمیده ایم کیستند
🕯شادی روح همه ی اموات بخوانیم
" رَحِمَ اللهُ مَن یَقراءُ الفاتحه مَعَ الصَلَوات "
⚘یادشهداباذکرصلوات
⚘اَللّهُمَّ _صَلِّ_ عَلی _مُحَمَّدٍ _وَ_
⚘آلِ _مُحَمَّدٍ _وَ_عَجِّلْ _فَرَجَهُم_
┄┄┅┅┅❅⚘❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/shahidanshahedanezendeh
6.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚘حاجی خوش امدی
⚘حالا کنار همرزمان شهیدت ارام بگیر
⚘پیکر مطهر شهید نیلفروشان در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد
روز پنجشنبه یاد همه عزیزان آسمانی
صلوات
⚘شهدا دلها را تصرف میکنند
⚘با ذکر صلوات نثار ارواح شهدا
⚘این پست را برای مخاطب هاتون
⚘هم ارسال کنید .
⚘الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَ
⚘آلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُم
⚘روحش شاد
⚘یاد وراهش ماندگار
┄┄┅┅┅❅⚘❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/shahidanshahedanezendeh
7.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢 حضور همرزمان سردار شهید نیلفروشان در گلستان شهدای اصفهان
#مقاومت
#شهید_نیلفروشان
اَللّٰهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُم
┄┄┅┅┅❅⚘❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/shahidanshahedanezendeh
7.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢 اهدای عبای مقام معظم رهبری برای همراه شدن با پیکر شهید سردار #نیلفروشان
┄┄┅┅┅❅⚘❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/shahidanshahedanezendeh
⚘#شهیدانہ
• #گمنامے ٺنها براے #شهدا نیسٺ❗️
•مےٺونـے زنده باشے و سربازِ
• #امام_زمان_باشـے
•امایہ شرط داره...
•باید فقط براے #خداڪارڪنے♥️
•نه براے #ریا⛔️
⚘یادشهداباذکرصلوات
⚘اَللّهُمَّ _صَلِّ_ عَلی _مُحَمَّدٍ _وَ_
⚘آلِ _مُحَمَّدٍ _وَ_عَجِّلْ _فَرَجَهُم_
┄┄┅┅┅❅⚘❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/shahidanshahedanezendeh
⚘️به یادگمنامان خوشنام⚘️
ما مدعیان صف اول بودیم
از آخر مجلس شهدا را چیدند
پنج شنبه ها
بر مزار خاطرات
اشکِ ردّی از سلام نگاهت
را خواهم سرود
بر پیچک تنهایی یادت...
⚘️یادشهداباذکرصلوات
⚘️اَللّهُمَّ _صَلِّ_ عَلی _مُحَمَّدٍ _وَ_
⚘️آلِ _مُحَمَّدٍ _وَ_عَجِّلْ _فَرَجَهُم_
┄┄┅┅┅❅⚘️❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/shahidanshahedanezendeh
✍قصه ماجرای مجروحیت حسین خرازی و درمانش توسط دکتر محمدرضا ظفرقندی
یک جایی از فیلم آژانس شیشهای حاج کاظم به سلحشور میگه: «تو تا حالا جبهه
بودی؟» سلحشور جواب میده: «نه ولی جایی که من بودم کم از جبهه نبود». شاید همه آنها که در دهه شصت جوان بودند، بد نباشه که این سوال رو با خودشون مرور کنند: وقتی ایران در آن جنگ بزرگ زیر ضرب گلوله و آتش بود ما کجا بودیم؟
محمدرضا ظفرقندی مدیر متخصص و شریفی است که حضور دردمندانه و جانبازی او در کوران حوادث جنگ تحمیلی از وجود کمیابش گوهری درخشان ساخته؛ قرار گرفتنش در جایگاه وزارت برای این دولت و در این برهه از تاریخ حکمرانی ما، اتفاق مبارک و امیدبخشی است.
دکتر ظفرقندی در کتاب خاطراتش که چند سال پیش منتشر شده؛ روایتگر مجروحیت حسین خرازی فرمانده شکوهمند دوران دفاع است؛ همان مجروحیتی که منجر به اغما و قطع دست حسین شده بود و بعدها دربارهاش گفت: «در خلسهای بین زمین و آسمان بودم کسی از من پرسید میخواهی بروی یا بمانی؟ انگار کسی به من گفت: حسین بمان». ماند... و با لشكر سرافراز و خط شكناش، هرجا خطر بود و آتش، ايستاد و جنگيد.
روایت ظفرقندی گذشتهنمایی ناخواسته به زمانهای که نه تنها بسیاری از قهرمانانش از دست رفتهاند که بسیار ارزشها و آرمانهایی که حتی از شهیدان هم دورتر و محورتر شدهاند:
همینطور که مشغول کار بودم، پنج شش جوان با حالت گریه و التماس آمدند سراغم و گفتند: «فرماندهمان دارد شهید میشود» … با این بچهها رفتیم بالای سر فرمانده مجروح. بچهها دورش حلقه زدند، همگی لهجه اصفهانی داشتند. فرمانده جوان ۲۷،۲۸ ساله به نظر میرسید. دستش از بالای آرنج قطع شده و به پوست وصل بود. سر و بدنش آغشته به خاک و خون بود. در شوک عمیق رفته و هوشیاری نداشت، احتمال دادم زمان زیادی برده تا او را به اورژانس برسانند. در چنین مواقع حساسی که مجروح خاصی با شرایط و موقعیت خاص داشتیم، درست انجام دادن کار برایم در اولویت بود و سعی میکردم درگیر احساسات نشوم. سریع دو کار برایش انجام دادم؛ اول از دست دیگرش که سالم بود، رگ گرفتم و سرم زیاد با فشار وارد رگش کردم. بعد خواستم گروه خونش را تعیین کنند تا به اون خون بدهیم و بعد شروع کردم به کنترل خونریزی. همه این کارها را همان جا بیرون اورژانس روی زمین انجام دادم. رگهایی که از محل قطعشدگی خونریزی میداد، با پنس و نخ بخیه گره زدم. بعد هم با یک پانسمان فشاری محکم روی آن را بستم. دست قطع شده بود و فقط به پوست وصل بود و راهی نداشتم که آن را نگه دارم. در آن محیط خاکآلوده و پر از گل و لای امکان پیوند رگ با پیوند دست نبود. شاید عقبتر و در بیمارستانهای شهر این کار امکان داشت اما این مجروح داشت از خونریزی شهید میشد. با کنترل خونریزی در ناحیه قطع عضو جلوی مرگ او را گرفتیم. حدود یک ساعت سرم و خون به ایشان دادیم تا کم کم حالش بهتر شد.
صحنه ای که هیچوقت فراموش نمیکنم رابطه بچهها با فرماندهشان بود، اینکه چقدر این بچهها او را دوست داشتند و برایش نگران بودند. همه دورش جمع شده بودند. پریشان و مضطرب به او که در آستانه شهادت بود مثل یک برادر بزرگتر عشق میورزیدند و ابراز علاقه میکردند. به ما هم التماس میکردند که هرکاری که میتوانیم برایش انجام دهیم.
آن زمان در جبههها رابطه رزمنده و فرمانده رابطه سردار و سرباز نبود؛ همه به هم برادر میگفتند. این رابطههای خوب و صادقانه اثرگذار بود و باعث همدلی همکاری بین رزمندگان میشد. همه به هم نزدیک بودند و سلسله مراتب خشن و رئیس و مرئوس وجود نداشت. فرمانده کلاسیک نمیتواند این رابطه عاطفی را ایجاد کند.
یک ساعت بعد فرمانده کمی هوشیاریاش را به دست آورد از شوک در آمد و فشار خونش قابل اندازه گیری شد. کمکم توانست چند کلمهای حرف بزند. حال همه پرسنل تیم پزشکی با دیدن حال او خوب شد و فهمیدیم کارمان را درست انجام دادیم. وقتی دوباره بالای سرش رفتم، اولین چیزی که پرسید این بود: «بچههایم کجا هستند؟» فکر میکرد بعضی نیروهایش محاصره یا شهید شدهاند. اصرار داشت برگردد خط مقدم که من مخالفت کردم. همان موقع گفتم آمبولانس آماده کردند او را سوار کردند و به عقب بردند. بعدا گفتند او حسین خرازی فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین بود.
📗[از کتاب شرح درد اشتیاق، خاطرات دکتر ظفرقندی، صفحات: ۱۲۳ تا ۱۲۵]
┄┄┅┅┅❅⚘❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/shahidanshahedanezendeh