✅ #آتش_به_اختیار
"محمد انصاری" بازیکن متعهد تیم پرسپولیس یه مدرسه فوتبال راه انداخته به اسم شهید ابراهیم هادی .
قشنگ اینجاست که سعی میکنن رفتارشون هم در این مدرسه فوتبال به سبک این خاطره شهید هادی باشه :
توپ را در دستش گرفت. آمد بزند که صدائی آمد.
الله اکبر... ندای اذان ظهر بود.
ابراهيم توپ را روی زمین گذاشت. رو به قبله ایستاد و بلند بلند اذان گفت.
در فضای دبیرستان صدایش پیچید.
بچه ها رفتند. عده ای برای وضو، عده ای هم برای خانه.
او مشغول نماز شد. همانجا داخل حیاط. بچه ها پشت سر ابراهيم ایستادند. جماعتی شد داخل حیاط. همه به او اقتدا کردیم
@shahiydarefkayedkhordeh
یادمان باشد که در هر لحظه و هر زمان چهار دوربین زنده در حال فیلمبرداری از زندگی ما
هستندکه قرار است روزی در قیامت تمام زندگی
ما را به نمایش بگذارند❗️❕❗️
🌸 *دوربین اول*🌸
خود خدا است
أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَری؛ آیه 14 سوره علق
آیا انسان نمیداند که خدا او را نگاه میکند؟
🌸*دومین دوربین*🌸
ملائک مقرب خدا
مايَلْفِظُمِنْقَوْلٍ إِلاَّلَدَيْهِرَقيبٌعَتيد 18سوره قاف
ازشما حرکتی سرنمیزند مگر اینکه دو مأمور در حال نوشتن آن هستند
🌸*سومین دوربین*🌸
زمین
يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها؛ آیه 4 سوره زلزال
در آنروز زمین هرچیزی که دیده را بیان میکند.
🌸*چهارمین دوربین* 🌸
اعضاوجوارح ما
تُكَلِّمُناأَيْدِيهِمَْتَشْهَدُأَرْجُلُهُمْكانُوايَكْسِبُون 65 یس
درآنروز دستها و پاها شهادت میدهند که چه کاری کردهاند
@shahiydarefkayedkhordeh
4_5875087800012898653.mp3
9.62M
#صوت_دعای_عهد🌹
الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💖
•═• •• 🌺••◈☘◈••🌺 •• •═
@shahid_arefkayedkhordeh
°°°°°°○🌸○🌸○🌸○°°°°°°
1_50676973.mp3
2.44M
#صبح_است_و_سلام
#ای_شه_کرببلا
ﺍَﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻰ ﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦِ ﻭَ ﻋَﻠﻰ ﻋَﻠِﻰِّ ﺑْﻦِ ﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦِ ﻭَ ﻋَﻠﻰ ﺍَﻭْﻻﺩِ ﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦِ ﻭَ ﻋَﻠﻰ
ﺍَﺻْﺤﺎﺏِ ﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦِ
#با_صدای_دلنشین_امام_خامنه_ای❤️
@shahiydarefkayedkhordeh
🌸 ﷽ 🌸
#طنزجبهه
🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃
(اقرأ)
یه بچه بسیجی بود خیلی اهل معنویت و دعا بود. برای خودش یه قبری کنده بود. شب ها می رفت تا صبح با خدا راز و نیاز می کرد. ما هم اهل شوخی بودیم.
یه شب مهتابی سه، چهار نفر شدیم توی عقبه. گفتیم بریم یه کمی باهاش شوخی کنیم. خلاصه قابلمه ی گردان را برداشتیم با بچه ها رفتیم سراغش. پشت خاکریز قبرش نشستیم. اون بنده ی خدا هم داشت با یه شور و حال خاصی نافله ی شب می خوند دیگه عجیب رفته بود تو حال!
ما به یکی از دوستامون که تن صدای بالایی داشت، گفتیم داخل قابلمه برای این که صدا توش بپیچه و به اصطلاح اکو بشه، بگو: اقراء.
یهو دیدم بنده ی خدا تنش شروع کرد به لرزیدن و شور و حالش بیشتر شد یعنی به شدت متحول شده بود و فکر می کرد برایش آیه نازل شده! دوست ما برای بار دوم و سوم هم گفت: اقراء
بنده ی خدا با شور و حال و گریه گفت: چی بخونم. رفیق ما هم با همون صدای بلند و گیرا گفت: باباکرم بخون...😂😂
@shahiydarefkayedkhordeh
✨﷽✨
✅نقش نماز در درمان بیماری ها
✍️آیت الله بهجت(ره)
شخصی می گفت: من بیمار شده و به دکتر مراجعه کردم . دکتر گفت: شما باید ورزش کنید، اگر چه به زیاد نماز خواندن! من هم زیاد نماز خواندم و بیماری ام که سردرد بود خوب شد.
نقش نماز در سلامتی جسم انکار ناپذیر می باشد. خم شدن مکرر سر به پایین در هنگام رکوع و سجود، سپس بالا آمدن سر هنگام ایستادن و نشستن کمک می کند که خون بیشتری به مغز برسد. سجده باعث آسودگی و آرامش در فرد می شود و عصبانیت را کاهش می دهد.
مدت زمان ذکر رکوع باعث تقویت عضلات صورت و گردن و ساق پا و ران ها می شود و به این ترتیب به جریان خون در قسمتهای مختلف بدن کمک می کند.
📚منبع: توصیه های پزشکی عارفان،
آیت الله بهجت،ص ۳۷
@shahid_arefkayedkhordeh
راضی به رضای تو_12.mp3
9.12M
#راضی_به_رضای_تو ۱۲
غصّه بخــور
نگــران باش
هیچ اشکالی نداره!
اما اون وقتایی که حس کردی، باطنت از یه باطن انسانی، فاصله گرفته !
تو آدمی... فقط برای آدمیّت، غصه بخور
┄━•●❥ مرا عهدیست با مادر ❥●•━┄
🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷
متحول شده بود اساسی، قبل از آن شل حجاب بود آن هم اساسی. انقدر این تحول برایش لذت بخش بود و زیر دندانش مزه کرده که حاضر نبود آن را با دنیا عوض کند اما چیزی این وسط آزارش می داد، تمسخر و تیکه های دیگران؛ متلک ها تمامی نداشت. فک و فامیل ول کن ماجرا نبودند: «جو زده شدی. دو روز دیگه چادرتو میزاری زمین!»
پی ام های بچه های دانشگاه پی در پی برایش ارسال می شد: «عکسای قبلی رو باور کنیم یا اینا رو قدیسه! بابا مریم مقدس فیلم بازی نکن برای ما» رفیق فابریک هایش از همه بدتر: «چادری امل! مگه عهد قجره..!»
توهین پشت توهین، بالاخره کم آورد. قلبش به درد آمد از این همه حرف های شبیه به نیش سمی مار کبری..! با خودش دو دو تا چهار تا کرد، تصمیم گرفت با حجاب بماند منهای چادر..! تا شاید روحش از زخم زبان ها رهایی یابد.
رفت امامزاده صالح، همان جایی که با خدا عهد و پیمان بست و اولین بار چادر به سر کرد. رفت تا بگوید: «خدایا خودت شاهدی دیگر تحمل اینهمه حرف و حدیث را ندارم. با حجاب می مانم اما بدون چادر؛ قبول؟!» مدام در ذهنش جملات را تکرار می کرد.
رسید به در امامزاده، سلامی داد و عرض ادب به آستان مقدس امامزاده صالح. بعد از گرفتن اِذن دخول وارد شد. یک دفعه معلوم نشد چادرش به کجا گیر کرد که از سر رها شد. نشست روی زمین، چقدر برایش سخت بود بدون چادر..!
انگار کسی در خیالش مدام زمزمه می کرد " مگر همین را نمی خواستی؟! " بغضش شکست، اشک هایش جاری شد. آنی نگذشت چادری را روی سرش حس کرد! مادر پیر مهربانی گوشه ی چادرش را روی سرش انداخته، با دستان چروکیده اش اشک های روی گونه را پاک کرد و با صدایی لرزان گفت: «دخترم حکمت خدا بود که بین اینهمه مرد من اینجا باشم تا حریمت حفظ بشه و چشم نامحرمی به تو نیفته!»
دخترک نگاهی به چهره نورانی پیرزن انداخت، صورتش خیس باران چشم هایش شد. پیرزن همانطور که دست روی سرش می کشید ادامه داد: «خدا خیرت بده که نمیذاری خون جگر گوشه ام پایمال بشه. شماها رو می بینم، داغ نبودنش برام قابل تحمل تر میشه» جمله آخر، جگرش را سوزاند!
چادرش را آوردن، چادر پاره پاره شده را سر کرد. آمده بود چادرش را بگذارد زمین، چادرش از آسمان بال در آورد روی سرش...
نگاهی به مادر شهید مفقودالاثر،
نگاهی به امامزاده،
نگاهی به آسمان...
عهدش را تمدید کرد با خدا و مادر بی نشان... ❥•━┄
😭❤️
#فاطمه_قاف |
#مشکی_آرام_من | #حجاب_حیا
@shahid_arefkayedkhordeh
علامه حسن زاده آملی :
من نمی گویم چه دارید و چه ندارید،
اگر میل شب و سحر دارید،
همه چی دارید؛
خدا شما را دعوت کرده،
مهمان یارید.