19.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*از وطن تا حرم*🇮🇷
آیین ویژه مهمانی لاله ها به همراه گفتگو با مادرانی پهلوان پرور
🌺🍃🌼🍃🌸🍃
گفتگویی با خانواده شهید ابومهدی المهندس و مادر شهید عارف کایدخورده
شهید عبدالله میثمی✨
سال ۱۳۳۴ در شهر اصفهان متولد شد. 🍃
تولد او مصادف با شب ولادت حضرت امیرالمؤمنین (ع) بود.😍
پدرش برای نامگذاری او به قرآن تفأل کرد، نام او را «عبدالله» گذاشتند.🌸
3⃣
عبدالله در کنار کسب #علومدینی
به اتفاق چند تن از دوستانش در مسجد محل، #انجمندینی و #خیریه، «هیأت حضرت رقیه (ع)»، کلاسهای #آموزشقرآن و صندوق #قرضالحسنه را پایهگذاری کرد 🌈
و عملاً مسئولیت ارشاد دوستان همسن و سال خود را بر عهده گرفت و قرآن و مسائل سیاسی روز را به آنها تعلیم داد. 🌺
به تدریج همین محافل دوستانه به #جلسات_مخفی تبدیل شد. 🍂
در این زمان بیشتر توجه و تلاش عبدالله و دوستانش به پخش "اعلامیه، کتاب و تبیین #اهداف مبارزاتی و شخصیت #حضرت_امام_خمینی (ره) و افشای خیانتهای رژیم شاهنشاهی نسبت به اسلام و مسلمین" بود.🌹
4⃣
عبدالله که در کنار درس،
به مبارزه با رژیم نیز مشغول بود🍃
با خیانت یکی از منافقان، تحت تعقیب قرار گرفت و به همراه چند طلبه دیگر در همین سال دستگیر و راهی زندان شد.🌾
در زندان با وجود آنکه شکنجههای فراوانی را تحمل کرد، ذرهای نرمش نشان نداد و با تجاربی که داشت محیط زندان را به کلاس درس تبدیل کرد🙂💚
ز آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، عبدالله جنگ را یک نعمت بزرگ و یک سفرهی گستردهی الهی میدانست و معتقد بود که هرکسی بیشتر بتواند در جنگ شرکت کند، از این سفرهی الهی بیشتر بهره برده است.❤️
برای همین در بسیاری از مناطق عملیاتی حضور فعال داشت و یکی از آن صحنهها این بود که برادرش در مقابل چشمانش در تپههای شهید صدر به شهادت رسید.🕊🍁
5⃣
📖ڪلام طلایی شهـید :
💐توان مـــا ؛
به اندازهٔ امکاناتِ در دست ما نیسـت
توان ما به اندازهٔ اتّصال ما ،
با خداست . . .🍃
🥀روحانی شهـید عبدالله میثمی
نمایندہ حضرت امامخمینی
در قرارگاہ خاتمالانبیاء
ڪربلای۵🕊
6⃣
ماه های آخر می گفت:
« از خودم بدم می آید .خسته شدم از بس برای مجلس شهدا سخنرانی کرده ام . 😞
از وقتی آمده ام جبهه ، ماه ها را می شمرم که سر سی ماه جواب و مزد کارهایم را از خدابگیرم.»🍃
قبل از عملیات ،خانم و بچه هایش از اصفهان آمدند اهواز دیدنش .
هادی کوچولو تا او را دید ، پرید بغلش وگفت : "بابا!چراصدام هنوز شما را نکشته ؟" 😄
حاجی غش رفت برای هادی...😂
قبل از رفتن ، زیارت حضرت زهرا (س) خواند. ایام فاطمیه بود.💔
رمز عملیات هم یا زهرا (س) ! 🌹
عملیات که شروع شد ، حاجی گفت: فلانی! من در اين عمليات اجر خودم را از خدا ميگيرم.✨
شب دوم عملیات بود. حاجی از سنگر رفت بیرون وضو بگیرد،اما دیگر بر نگشت. تركش خورده بود به سرش. بردنش بیمارستان . چند روز بعد 12 بهمن 65، شهید شد.🕊
آن روز، روز شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود•••💚
7⃣
~🕊
#روایت_عشق^'💜'^
نجوای شهید کاظمی با معبود خویش:چه بگویم،سینه ام از دوری دوستان سفر کرده، از درد دیگر تحمّل ندارد. خداوندا! تو کمکم کن، چه کنم؟فقط و فقط به امید و لطف حضرت تو امید وار هستم.