•°🌱
#السلام_علیک_یاصاحبالزمان
اللّٰهـمَ ڪُـڹ لـولیـڪَ الحُجَّـــة بـْـن الـحَسڹ
صلواٰتڪ علیہِ و علےٰ آبائٖہ فےٖ هذہ السّاعة
وَ فـےٖ ڪُلّ ســٰاعة ولیّاً وحافــظاً و قائــداً
ًوَ ناصِــراً وَ دَلیــلـاً وَ عَیــناً حتـے تُســڪِنہُ
أرضَـڪ طوْعـــاً و تُمتِّـــعَہُ فیٖـــھٰا طویــلـٰا
#اللهمعجللولیڪالفرج♥️🌱
ای طبیب درد های ما کجایی؟
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
🍃🌹🍃🌹
12.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•°🌱
#کلیپ_ویژه 📽
♻️دیر یا زود ظهور حضرت رخ میده
چه کسانی میتونن سرباز حضرت بشن⁉️
#استاد_عالی
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
🍃🌹🍃🌹
3.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰روز جمعه روز زیارتی
🌸 حضرت ولیعصر(عج)
🎤استاد_فرهمند
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
5.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو گرمای تابستون
زیر رگبار تیر و خمپاره
کمپوت های اهدایی مردم جیگرشون رو حال میاورد..
نگاهشون کن برادر!!
شک ندارم جیگر تو هم خنک میشه
«تیرماه 1365-منطقه عمومی مهران-عملیات کربلای1»
🍃🌹🍃🌹
@Aminikhaah10_An_sooy_marg_aminikhaah.ir.mp3
زمان:
حجم:
12.43M
🦋 عجیب و شنیدنی
🔸 در قبرستان روح زنی را دیدم که صورت اسبیشکل داشت و با جیغهای وحشتناک مرتب به سمت جسدش شیرجه میزد.
🔸 عدهای از ارواح، در گوشهای سرگردان بودند. این ارواح به طرز هراسانگیزی باریک و ترسناک بودند.
🦋 "آنسوی مرگ"
در چهل جلسه | جلسه_دهم
🍃🌹🍃🌹
💔
مےگفت
" اگه تکلیفتو انجام ندادی
منتظر چوب خدا باش...."
-خدایا
تڪلیفمونو روشن ڪن...👌
#شهید_جواد_محمدی
🍃🌹🍃🌹
💔
عجب دعاییه:
خداوندا مرا اولاد بسیاری عطا فرما
که در راه حسینت،
لشکری از خون من باشد!!!
#توئیت
🍃🌹🍃🌹
دیگه نبینم این حرفو بزنی داداش،نمیدونی #لبخندت چه دلی از ما برده
اما راست میگی اقا هادی،اینجا فقط خوشگلا شهید حساب میشن
#شهیدهادےذوالفقاری
#یادش_باصلوات
#الله_اڪبر
🍃🌹🍃🌹
کانال شهید ابراهیم هادی
❤ #عاشقانہ_دو_مدافع❤ #قسمت_هشتم بلاخره پنج شنبہ از راه رسید... قرار شد سجادے ساعت۱۰ بیاد دنبالم سا
❤ #عاشقانہ_دو_مدافع❤
#قسمت_نهم
هل شدم و گوشے از دستم افتادو رفت زیر صندلے
داشت میرسید ب ماشیـݧ از طرفے هرچقد تلاش میکردم نمیتونستم گوشے و بردارم
در ماشیـݧ و باز کرد سرشو آورد تو و گفت مشکلے پیش اومده دنبال چیزے میگردید❓❓❓
لبخندے زدم و گفتم:ن چ مشکلے❓❓❓فقط گوشیم از دستم افتاد رفت زیر صندلے
خندید و گفت:بسیار خوب
چند تا شاخہ گل یاس داد بهم و گفت اگہ میشہ اینارو نگہ دارید.
با ذوق و شوق گلهارو ازش گرفتم وبوشون کردم
و گفتم: مـݧ عاشق گل یاسم
اصـݧ دست خودم نبود این رفتار
خندید و گفت:میدونم
خودمو جم و جور کردم و گفتم:بلہ❓❓از کجا میدونید❓❓❓
جوابمو نداد حرصم گرفتہ بود اما بازم سکوت کردم
اصـݧ ازش نپرسیدم براے چے گل خریده حتے نمیدونستم کجا داریم میریم
مثل ایـݧ کہ عادت داره حرفاشو نصفہ بزنہ جوݧ آدمو ب لبش میرسونہ
ضبط و روشـݧ کرد
صداے ضبط زیاد بود تاشروع کرد ب خوندݧ مـݧ از ترس از جام پرید
سریع ضبط و خاموش کرد ببخشید خانم محمدے شرمندم ترسیدید❓❓❓❓
دستم و گذاشتم رو قلبم و گفتم:
بااجازتوݧ
اے واے بازم ببخشید شرمنده
خواهش میکنم.
گوشیم هنوز زیر صندلے بود و داشت زنگ میخورد
بازم هر چقدر تلاش کردم نتونستم برش دارم
سجادے گفت خانم محمدے رسیدیم براتوݧ درش میارم از زیر صندلے
ب صندلے تکیه دادم
نگاهم افتاد ب آینہ اوݧ پلاک داشت تاب میخورد منم ک کنجکاو...
همینطورے ک محو تاب خوردن پلاک بودم ب آینہ نگاه کردم
اے واے روسریم باز خراب شده
فقط جلوے خودمو گرفتم ک گریہ نکنم
سجادے فهمید
رو کرد ب مـݧ و گفت:
دیگہ داریم میرسیم
دیگہ طاقت نیوردم و گفتم:
میشہ بگید کجا داریم میرسیم
احساس میکنم ک از شهر داریم خارج میشم
دستے ب موهاش کشید و گفت
بهشت زهرا....
پس واسہ همیـݧ دیروز بهم گفت نرم حدس زده بودماااا اما گفتم اخہ قرار اول ک من و نمیبره بهشت زهرا...
با خودم گفت اسماء باور کـݧ تعقیبت کرده چے فکر میکردے چے شد
با صداش ب خودم اومدم
رسیدیم خانم محمدے.....
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🍃🌹🍃🌹