شهیدی که پیکرش برگشت ولی قلب نداشت....
قلب مهربونش رو نوادگان شمر از سینه کشیدن بیرون...
شهید مدافع حرم حمیدرضا قاسم پور🌷
شادی روح آسمانیش صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
2.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
#آھ...
قسمتی ازوصیت نامه #شهید_محمدحسین_یوسف_الهی
خوشا به حال کسی که سبکبال و بدون بال، دنیای فانی را پشت سرگذاشته و بسوی آخرت می شتابد.
و چه با سعادتند آنان که از دنیا همان را گرفته که به درد آخرتشان می خورد و بقیه را برای اهل دنیا واگذار کردند...
درخواستی🥀
وصیت نامه
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
9.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
استکبارستیزی یعنی چه؟
حضرت آقا
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
🌹#با_شهدا|شهیده فاطمه نیک
✍️ احترام
▫️احترام زیادی برای شوهرش قائل بود. حتی برای رفتن به مسجد هم از او اجازه میگرفت. اگر کارش طول میکشید و وقت برگشتن شوهرش میشد سریع بلند میشد و میگفت باید بروم و غذای حاجی را آماده کنم. این را که میگفت، دیگر کسی اصرار نمیکرد، میدانستند که از حرفش بر نمیگردد.
📚 برشی از زندگی شهیده فاطمه نیک/ کتاب تعبیر یک خواب صفحه ۳۰
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#پیامڪۍازبهشٺ 💌🕊
مطمئن بآش هرڪسۍ با امٰام حسیْن .؏.
رفیق بشھ ، تغییر میڪنھ ...!
#شھٓیدابرٰاهیٓمهآدۍ❤
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
3.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای حجره ای که هر کس واردش میشد شب جمعش از دنیا میرفت...
🎙#مرحوم_سراج
💠یا فاطمه الزهرا😭😭
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسینع
.🍃🌹🍃🌹
ابراهیم همیشه می گفت:
تا وقتی که زمان ازدواجتون نرسیده هیچ وقت دنبال ارتباط کلامی با جنس مخالف نروید، چون آهسته آهسته خودتون رو به نابودی می کشونید.
درست میگفت..
فضا فضای مجازیه.. ولی نامحرم واقعیه...
برایش تک تک حرفها و شکلک ها و احساسات حقیقی ست و روی قلبش اثر می گذارد.
#بسم_ربالشهداء_والصدیقین
🌹🍃🌹🍃
#سیزده_آبان
🔴 سه حادثه در یک روز؛ هر سه مربوط به آمریکا!
♦️رهبر معظم انقلاب: «[حوادث ۱۳ آبان] سه حادثه است؛ هر سه حادثه به نحوی مربوط می شود به دولت ایالات متحده آمریكا.
♦️در سال ۴۳ امام (رضوان الله تعالی علیه) به خاطر اعتراض علیه كاپیتولاسیون - كه به معنای حفظ امنیّت مأموران آمریكایی در ایران و مصونیّت قضایی آنها بود - تبعید شدند؛ پس قضیّه مربوط شد به آمریكا.
♦️در سال ۵۷ رژیم وابستهی به آمریكا در خیابانهای تهران دانش آموزان را به قتل رساند و آسفالت خیابان های تهران به خون نوجوانان ما رنگین شد، برای دفاع از رژیم وابستهی به آمریكا؛ این هم مربوط شد به آمریكا.
♦️در سال ۵۸ ضربتِ متقابل بود؛ یعنی جوانان شجاع و مؤمن دانشجوی ما به سفارت آمریكا حمله كردند و حقیقت و هویّت این سفارت را كه عبارت بود از #لانه_جاسوسی كشف كردند و در مقابل چشم مردم دنیا گذاشتند.»
۱۳ آبان روز ملی مبارزه با استکبار جهانی و روز دانش آموز گرامی باد.
🌹🍃🌹🍃
🕊 او ایستاد پای امام زمان خویش
🕊امروز سالروز شهادت
🌷شهید مدافع حرم قدیر سرلک
🌷شهید مدافع حرم روح الله قربانی
این شهیدان عزیز را بیشتر بشناسیم...
💫با این ستاره ها میتوان راه را پیدا کرد.
💐شادی روح پرفتوح شهید #صلوات.
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
1.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از روضهبرمیگرده،
بامادرشاوقاتتلخیمیکنه!
بـــه بـــه!!🥀🌵
- قبولباشــه 😒
👤 استاد فاطمی نیا
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
✍#تنهامیانداعش قسمت 5⃣3⃣ ....اینهمه تنهایی و دلتنگی در جام جملاتم جا نمیشد که با اشک چشمانم الت
🔴 مستند داستانی: #تنها_میان_داعش
6⃣3⃣ (قسمت آخر)
✍️نویسنده: فاطمه ولی نژاد
....تازه میفهمیدم حاج قاسم با دل عباس و سایر مدافعان شهر چه کرده بود که مرگ را به بازی گرفته و برای چشیدن شهادت سرشان روی بدن سنگینی میکرد
و حیدر هنوز از همه غمهایم خبر نداشت که در ترافیک ورودی شهر ماشین را متوقف کرد، رو به صورتم چرخید و با اشتیاقی که از آغوش حاج قاسم به دلش افتاده بود، سوال کرد: «عباس برات از حاج قاسم چیزی نگفته بود؟»
و عباس روزهای آخر آیینه حاج قاسم شده بود که سرم را به نشانه تأیید پایین انداختم، اما دست خودم نبود که اسم برادر شهیدم شیشه چشمم را از گریه پُر میکرد و همین گریه دل حیدر را خالی کرد.
ردیف ماشینها به راه افتادند، دوباره دنده را جا زد و با نگرانی نگاهم میکرد تا حرفی بزنم و دردی جز داغ عباس و عمو نبود که حرف را به هوایی جز هوای شهادت بردم: «چطوری آزاد شدی؟»
حسم را باور نمیکرد که به چشمانم خیره شد و پرسید: «برا این گریه میکنی؟» و باید جراحت جالی خالی عباس و عمو را میپوشاندم و همان نغمه نالههای حیدر و پیکر مظلومش کم دردی نبود که زیر لب زمزمه کردم: «حیدر این مدت فکر نبودنت منو کشت!»
و همین جسارت عدنان برایش دردناکتر از اسارت بود که صورتش سرخ شد و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، پاسخ داد: «اون شب که اون نامرد بهت زنگ زد و تهدیدت میکرد من میشنیدم! به خودم گفت میخوام ازت فیلم بگیرم و بفرستم واسه دخترعموت! بهخدا حاضر بودم هزار بار زجرکشم کنه، ولی با تو حرف نزنه!»
و از نزدیک شدن عدنان به ناموسش تیغ غیرت در گلویش مانده و صدایش خش افتاد: «امروز وقتی فهمیدم کشونده بودت تو اون خونه خرابه، مرگ رو جلو چشام دیدم!» و فقط امیرالمؤمنین مرا نجات داده و میدیدم قفسه سینهاش از هجوم غیرت میلرزد که دوباره بحث را عوض کردم: «حیدر چجوری اسیر شدی؟»
دیگر به ورودی شهر رسیده و حرکت ماشینها در استقبال مردم متوقف شده بود که ترمز دستی را کشید و گفت: «برای شروع عملیات، من و یکی دیگه از بچهها که اهل آمرلی بودیم داوطلب شناسایی منطقه شدیم، اما تو کمین داعش افتادیم، اون شهید شد و من زخمی شدم، نتونستم فرار کنم، اسیرم کردن و بردن سلیمان بیک.»
از تصور درد و غربتی که عزیز دلم کشیده بود، قلبم فشرده شد و او از همه عذابی که عدنان به جانش داده بود، گذشت و تنها آخر ماجرا را گفت: «یکی از شیخهای سلیمان بیک که قبلا با بابا معامله میکرد، منو شناخت. به قول خودش نون و نمک ما رو خورده بود و میخواست جبران کنه که دو شب بعد فراریم داد.»
از اعجازی که عشقم را نجات داده بود دلم لرزید و ایمان داشتم از کرم کریم اهل بیت (علیهمالسلام) حیدرم سالم برگشته که لبخندی زدم. تا باز هم دلم به حرارت حضورش گرم شود و باور کنم پیروز این جنگ ناجوانمردانه ما هستیم.
پایان..🍂
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi