eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.5هزار دنبال‌کننده
33.7هزار عکس
33.3هزار ویدیو
87 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
راضـيم ... به هرچی اتفاق افتاد! که اگه خوب بود زندگیمو قشنگ کرد! و اگه بد بود من و ساخت ! مــديونم ... به همه ی آدم های زندگیم! که خوباشون بهترین حسا رو بهم دادن! و بداش بهترین درسا رو ! مــمنونم ... از زندگیم! که بهم یاد داد همه شبیه حرفاشون نیستن! و همیشه اونطوری که میخوایم پیش نمیره ! 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
🌹✨🌹 #بر_بال_خاطره_ها 🕊🕊 🔻 #عملیات_والفجر_۴ #قسمت_نهم 🌳 زمانی که بند پوتین رو به پاهایش بستم مقد
🌹✨🌹 🕊🕊 🔻 ۴ 🌳اما درگیری تا پاسی از شب ادامه داشت و نیروهای دلاور سپاهی و بسیجی با وجود خستگی و کمبود سلاح‌ های مدرن، در برابر ارتش مجهز و مکانیزه عراق، آنچنان ایستادگی و مقاومتی از خود نشان دادند که در تاریخ ماندگار شد. 🌳حماسه سازان عملیات والفجر چهار، در آن ارتفاعات سربه فلک کشیده و صعب‌العبور، ارتش عراق را زمین گیر و شکست دادند و ارتفاعات آزاد شده بنامهای کانی مانگ او لری، پنجوین سور کوه و سوزن و شیارهای مارپیچ و مستحکم رو تصرف کردیم و تا عملیات والفجر ۹ که مکمل همین عملیات بود ایستادگی کردیم. 🌳درآن عملیات چند فروند جنگنده و بالگرد منهدم شد و یگانهای عراق از چهل تا صد درصد تار و مار شدند و صدها نیروی عراقی، اسیر و هزاران نیروی عراقی، کشته و زخمی شدند و مقادیر قابل توجهی توپ و نفربر و تانک و سلاح‌ های سبک وسنگین به غنیمت درآمد و شهر مریوان و تعدادی از روستاها از زیر آتش توپخانه آنها درآمد. 🎤راوی: ✨شادی روح شهدای والامقام ۴، از بوستان محمدی دسته گل صلوات هدیه کنید 🌷🌹🌼🌸🌺 اللهم صل على محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌷🌹🌼🌸🌸
عزیز و مهربانم , مهربانیت همانند امواج دریا پی در پی ساحل وجودم را در بر می‌ڪَیرد و به دستِ قدرت تو ، تمام تیرهاے بلا شکسته می‌شود... تو هر زمان با من و در کنار من بوده‌ایی ، من در "گهواره‌ی" محبتت چه آسوده آرام گرفته‌ام... پس ای خـــدای مهربانم... به ذکر نام زیبایت و نیایش لحظه‌هایت ، وجود زمینیَم را ملکوتی گَردان... تا آنچه تو میخواهی باشم و از آنچه من هستم "رها" شوم ، که تو... بی نیاز و من "غـــرق" نیازم. الهی‌ آمین به نام خدای همه 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
حبه نور ✨ [ أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلوبُ. ] محبوب من! آرامش، در "یاد تو" بود من پشت به آفتاب نشسته بودم... 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
سردترین روزهای زندگیم وقتیست که آتشِ مِهرت را در این قلبِ خزان زده روشن نکنم... باری فقط کافیست اَخگری از نام و یادت را در خرمنِ فطرتمان بیاندازیم تا هُرمِ آرامش و امنیّت وجودمان را پر کند! عصرعلیه السلام 🍃 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
صبح ، یعنی آغاز ! و آغاز یعنی ، لبخندهایی که از تهِ دل باشد سلام آغازتان بخیر لبخندهایتان از تهِ دل 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
‌‌‌‌‌‌‌‌ 5روز عصای بی‌حوصلگی را دور بیانداز سقفِ این دل پریشان را هر کجا چسب بزنی باز هم از جای دیگری اندوه چکه می کند! خیال را هر چه بیشتر بال و پر بدهی بیشتر زمین گیرت می‌کند و تو برای همیشه گوشه نشین یک خاطره خواهی شد. رها کن این‌ها را... پنجره‌ها را باز کن... بوی عطر بهشت می‌آید... 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
💢شهیدی که از سر بریده اش صدا بلند شد: «السلام علیک یا اباعبدالله» امام جماعت واحد تعاون لشگر ۲۷ رسول (ص) بود بهش می‌گفتند حاج آقا آقاخانی روحیه عجیبی داشت زیر آتیش سنگین عراق در شهدارو منتقل می‌کرد عقب توی همین رفت و آمدها بود که گلوله مستقیم تانک سرش را جدا کرد من چند قدمیش بودم هنوز تنم‌ می‌لرزه وقتی‌ یادم‌ میاد از سر بریده اش صدا بلند شد: «السلام علیک یااباعبدالله» راوی :جواد علی گلی- همرزم شهید فرازی از وصیت نامه شهید: "خدایا من شنیدم که امام حسین(ع) سرش را از قفا بریدند، من هم دوست دارم سرم از قفا بریده شود من شنیدم که سر امام حسین بالای نی قرآن خوانده، من که مثل امام حسین اسرار قرآنی نمی‌دانستم که بتوانم با آن انس بگیرم که حالا از مرگم قرآن بخوانم ولی به امام حسین(ع) خیلی علاقه و عشق دارم، دوست دارم وقتی شهید می‌شوم سر بریده ام به ذکر یاحسین یاحسین باشد... 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
664.6K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 واکنش برنامه طنز «دیلی شو» به کنفرانس خبری روز جمعه : کاخ سفید ویدئویی آموزشی درباره چگونگی انتقال کرونا منتشر کرد 😁ترامپ چگونه دیگران را کرونایی کرد 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
✅ گاهـی، فاصلهٔ ما و ؛ فقط یک سیم خاردار است ✴️ بله به اسمِ " نَفْس "... از این ها که بگذریم، می رسیم تازه به شهدا. . . ⚠️ بیایید از سیم خاردار نفس عبـورڪنیم خیلی ها بودند که تا یک قدیمی شهادت رفتند ولی با یک امتحان به عقب برگشتند. 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
💔 " بسم الله الرحمن الرحیم " یک عمر هرچی گفتم به من می‌خندید و مسخره‌ام کردند... یک عمر هرچی جدی گفتم شوخی گرفتند... یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم ، خیلی تنها بودم. اما مردم! حالا که ما رفتیم بدونید، هر روز با آقام حرف می‌زدم و آقا بهم گفت: "تو شهید می‌شی. جای قبرم رو هم بهم نشون داد. این را هم گفتم اما باور نکردید" 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم2 قسمت سی و پنجم الله اکبر🌺 💢حضور در کنار ابراهیم اخلاق و رفتار ما را کاملا ت
قسمت سی و ششم پشت دشمن🌺 💢هماهنگی عملیات مطلع الفجر خیلی سریع انجام شد. 💢ما برای اینکه فشار بستان را کم کنیم خیلی سریع آماده عملیات شدیم. 💢در سپاه گیلان غرب، طرح یک عملیات ایزایی ریخته شد. قرار شد یک گروه زبده از نیروها، با مهمات و مواد منفجره، قبل از شروع عملیات به پشت جبهه دشمن رفته و همزمان با آغاز عملیات، به توپخانه و مقر فرماندهی تیپ دشمن حمله کنند. 💢این کار در پیروزی عملیات و رسیدن به اهداف در جبهه میانی بسیار کمک می کرد. 💢پانزده نفر از جمله بنده، برای این منظور انتخاب شدند فرماندهی این گروه به یکی از دوستان ابراهیم به نام علی خرمدل واگذار شد. 💢دو روز قبل از عملیات همراه ابراهیم حرکت کردیم. ابراهیم ما را از میان شیارهای مرزی عبور داد و برگشت. 💢هرکدام از ما بجز سلاح یک کوله بزرگ، پر از تجهیزات، مهمات، تغذیه و.. همراه داشتیم. 💢یک بیسیم پی آر سی در اختیار خرمدل بود که با آن هماهنگی های لازم را انجام می داد. 💢ما ده کیلومتر از خط مقدم فاصله گرفته و در یک تپه در حوالی توپخانه عراق و نزدیک مقر فرماندهی دشمن مستقر شدیم. 💢روزها مشغول استراحت و شب ها مشغول فعالیت بودیم. 💢قرار بود به محض شروع عملیات، در مرحله اول توپخانه دشمن با حمله ما از کار بیافتد. سپس به مقر فرماندهی که اتاق فکر دشمن به حساب می آمد حمله کنیم. 💢دو روز پر هیجان سپری شد. 💢 ما به نوعی نیروی فدایی بودیم. احتمال بازگشت ما بسیار کم بود. از طرفی تمامی این پانزده نفر از نیروهای قوی و آماده به رزم بودند. 💢در طی دو روزی که منطقه دشمن، و در میان تپه ها و شیارهای مخفی بودیم غذای ما کنسرو ماهی و بادمجان بود. 💢یادم هست کنسرو بادمجان را باز کردم. پر از روغن بود. وسیله ای برای گرم کردنش نبود. اولین لقمه را که خوردم از بس تند بود نتوانستم فرو بدهم. احساس کردم نان خالی بخورم راحت ترم. 💢۱۳۶۰/۹/۲۰ عملیات اصلی آغاز شد. 💢 ما تمام کارهای شناسایی را در شب های قبل انجام داده بودیم. 💢آقای خرمدل وظیفه هر کسی را مشخص کرده بود. نقشه حمله به خوبی طراحی شد. 💢لحظات عجیبی بود منتظر دستور حمله بودیم تا کار توپخانه دشمن در جبهه میانی را یکسره کنیم. 💢اما خبری از آن سوی بیسیم نشد. 💢آقای خرمدل چندین بار تماس گرفت اما فرماندهی دستور داد فعلا وارد عمل نشوید! 💢از نقل و انتقالات و از شلیک توپخانه دشمن متوجه شدیم که درگیری شدیدی در منطقه شیاکو آغاز شده. 💢دو روز از شروع عملیات گذشت. هیچ دستوری به ما داده نشد. 💢کم کم آذوقه ما رو به پایان بود. هرچه تماس می گرفتیم می گفتند: فعلا صبر کنید. کار در شیاکو گره خورده امکان پیشروی در جبهه میانی نیست. 💢تا اینکه غروب روز دوم عملیات، یک تماس کوتاه برقرار شد. به ما اعلام کردند که به دستور فرماندهی کل عملیات، شما هیچ گونه عملیاتی انجام ندهید. 💢 تمام دوستان ما با شنیدن این خبر شوکه شدند. 💢چند نفری از دوستان به فرمانده گروه گفتند: عراق تمام مسیر های عبوری را بسته، ما نه راه پیش داریم نه راه پس غذا هم نداریم.. 💢یکی دیگر از رفقا گفت: بهترین کار این است که حمله کنیم در نهایت همگی شهید یا اسیر می شویم اما لااقل توپخانه عراق را از کار می اندازیم. 💢فشار روحی عجیبی بر من و دوستانم وارد شده بود. چه کاری باید انجام دهیم؟ آذوقه ما تقریبا به پایان رسید. 💢ما نیروهای فراموش شده بودیم که قرار گاه به ما هیچ جوابی نمی داد فقط می گفت دستور است که هیچ کاری انجام ندهید. 💢ما راه بازگشت هم نداشتیم. عراق شیارهای عبوری ما را پر از نیرو کرده بود در اوج نا امیدی بودیم. 💢بلدچی محلی نیز با شنیدن این اخبار از ما جدا شد و رفت! 👇👇👇