eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.6هزار دنبال‌کننده
33.8هزار عکس
33.3هزار ویدیو
87 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 آنـکہ‌هنوز‌اسیـر‌تعلقات‌ودلبستہ‌ۍ عـادات‌است کجـا‌میتواند‌بـال‌درفضاۍ عالم‌قدس‌بگشاید؟! 🌱 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
‏شهید ابراهیم همت: هرکس که بیشتر برای خدا کار کرد، بیشتر باید فحش بشنود ما باید برای فحش شنیدن ساخته بشویم. برای تحمّل تهمت و افترا و دروغ، چون ما اگر تحمّل نکنیم باید میدان را خالی کنیم. ‎ 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
⭐️شب بخیر یعنی ✨سپردن خود به خدا ⭐️وآرامش درنگاه خدا ✨یعنی سیراب شدن از ⭐️چشمه‌ی مهربانی‌های خدا ✨یعنی لبخند رضایت ⭐️از حضور خدا 🌙 و پراز آرامش. 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
خداوندا.. زنـــــــدگی را از تو دارم و تورا شکر گذارم لحظه ای مرا به خود وا مگذار که من ناتــــوانمـ و تو توانا نورت را در قلب من بتابان و چنان مرا سیقلی بده که انعکاس کننده الطاف تو باشم.. خداوندا... عشق را با تو زیبا یافتم و محبت را در قلب پاکت ای کاش بدانی که می دانم می دانی درتک تک لحظه هایم جا گرفتی... به نام خدای همه 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
حبه نور ✨ [ اَمّن یجیبُ المُضطّر اِذادعاهُ ویَکشِفُ السوء ] برای آنهایی که بعضی شبها و روزها را سخت میگذرانند!!!!! 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
گوشه‌ی چشم تو از ملک جهان مارا بس... اللهم عجل لولیک الفرج🍃 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
آخرش روزی بهار خنده‌هامان می‌رسد پس بیا با عشق، فصل بغضمان را رد کنیم... سلااااام☀️🌻 روزتون دچارآرامـش ابرهـــــای غم دورازآسمـــــان دلتون 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
⚜ اَمّن یجیبُ المُضطّرَ ⚜ اِذا دعاهُ ویَکشِفُ السوء بیاییدبرای همہ مریض ها چہ در خانہ یا بیمارستان دعا کنیم🙏😔 در این وقت عزیز به یاد همه باشیم.. التماس دعا 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi ‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‌‌‎
این بهار، در خانه سبز می‌شویم،🌱 در خانه جوانه می‌زنیم، در خانه شکوفه می‌دهیم. این بهار را در خانه می‌مانیم و دعا می‌کنیم برای رسیدن روزهای خوب، برای دوباره سبز شدن... آگاهیم به اینکه بیرون از این خانه درختان شکوفه زده‌اند، گنجشک‌ها آواز می‌خوانند، پرستوها دنبال آشیانه می‌گردند، آگاهیم به اینکه زندگی ادامه دارد ولی ما بیرون از این خانه در دل سبز بهار، به زردیِ پاییز می‌رسیم! باید صبر کنیم، باید خانه‌هامان را تا سبز شدن تمام شهر و آدم‌ها، سبز نگه داریم. ما سکوت و تنهاییِ این پیله را به شوق پروانه شدن‌مان به جان می‌خریم، ما این بهار، جور دیگری سبز می‌شویم... و می‌دانیم که روزهای خوب خواهند رسید، و می‌دانیم که پس از این تاریکی "آفتاب" انتظار ما را می‌کشد. روزهای خوب که رسیدند؛ باهم جشن آغوش و لبخند می‌گیریم... و کاش کسی از ما کم نشده‌باشد! در خانه بمانید که کم نشویم، در خانه بمانید که سبز بمانیم...🌱 در خانه بمانید... 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
2.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 ماندگار مختار برای این روزهاست که دیروز ضریح را لیس میزدند و امروز درب حرم حضرت معصومه را شکستند: "شيعه از دست فتواهای ناسنجيده امثال شما كم غرامت نداده هيچوقت ضرورت‌های زمانه خود را درك نكرديد اگر بگويم خون مسلم ابن عقيل به گردن امثال شماست اغراق نكرده‌ام" ... 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم2 قسمت سی و هشتم سربند یا مهدی🌺 💢با ابراهیم از قبل انقلاب در محل رفیق بودم. ب
قسمت سی و نهم معجزه🌺 💢اواسط فروردین ۱۳۶۱ بود خبر دادند که ابراهیم در بیمارستان نجمیه بستری است. 💢به اتفاق هم به دیدنش رفتیم. 💢رفاقت من با ابراهیم قدیمی تر از بقیه بود. ما با هم ندار بودیم. 💢من یک فلوکس استیشن وانت داشتم که هر وقت ابراهیم وسیله ای می خواست در اختیارش بود. 💢خیلی با هم راحت بودیم. لذا چند ساعتی در بیمارستان ماندم تا اگر کاری دارد انجام دهم. 💢مسئولین بیمارستان از دست دوستان ابراهیم عاصی شده بودند. 💢او اینقدر رفیق داشت که همینطوری دسته دسته می آمدند و می رفتند کاری هم به ساعت ملاقات نداشتند. 💢همینطور که کنار ابراهیم نشسته بودم یکی از پرستارها آمد و چفیه ای را به صورت ابراهیم کشید و برگشت. 💢وقتی تعجب من را دید گفت: برای این مجروح معجزه رخ داده. ایشان شفا یافته است. چفیه را تبرک کردم. 💢پرستار بیرون رفت. 💢به ابراهیم گفتم: اینجا چه خبر است؟ این پرستار چی میگه؟ راستی چرا از بخش های مختلف بیمارستان بقیه مجروحین به سراغ شما میان؟ 💢ابراهیم لبخندی زد و گفت: راست میگه واقعا معجزه شده. 💢شب آخر عملیات کنار پل رفائیه بودیم. دیگه آخرین مرحله کار بود. رفتم جلو تا یه سنگر تیربار که شدیدا مقاومت می کرد را منهدم کنم. 💢نزدیک صبح هوا هنوز تاریک بود در نزدیکی سنگر نارنجک انداختم. خواستم از اطراف پشت دشمن بروم. 💢همان لحظه افسر عراقی از سنگر بیرون آمد و من را در سمت چپ خود دید افسر عراقی به عربی پرسید: کی هستی؟ 💢من هم به عربی گفتم: از خود شما هستم. 💢احساس کردم به من شک کرده تا بخواهم کاری انجام دهم یکباره سر اسلحه را بالا آورد و به سمت من رگبار بست. 💢تا اسلحه را بالا آورد من خودم را پرت کردم روی زمین. 💢یک گلوله به موهای سرم کشیده شد، یک گلوله به قوزک پام خورد، یک گلوله هم از لپم وارد شد و یکی از دندانها را شکست و از گردنم خارج شد. 💢با تعجب گفتم از گردن؟ اون شاهرگ و نخا آسیب ندید؟ 💢ابراهیم لبخندی زد و گفت: این دکترها میگن معجزه همین جاست، گلوله درست به استخوان نخاع خورده، اما.. 💢ابراهیم گفت: بزار بقیه ماجرا را بگم. 💢من وقتی افتادم زمین به یکباره تمام بدنم بی حس شد. هیچ احساسی نداشتم انگار برق من رو گرفت. 💢من کاملا زنده و سرحال بودم اما هرچه تلاش کردم نتوانستم دست و پایم را تکان دهم. 💢افسر عراقی هم از کنارم رد شد. از خونی که بر صورتم ریخته شده بود مطمئن شد من کشته شدم. 💢در آن لحظات فهمیدم گلوله بر گردنم آسیب وارد کرده از اینکه قدرت تحرک نداشتم فهمیدم قطع نخاع شدم. 💢در دلم با خدا صحبت کردم. گفتم: خدایا من دوست ندارم معلول شوم. بدنم را برای کمک به بندگان خدا سالم قرار بده البته اگر صلاح باشد اگر هم مصلحت شماست که من معلول باشم بنده مطیع هستم. 💢چندین دقیقه به این صورت طی شد. همین طور در دل ذکر می گفتم و حضرت زهرا سلام الله علیها را صدا می کردم. توسل به مادر سادات پیدا کردم. 👇👇👇