eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.5هزار دنبال‌کننده
33.7هزار عکس
33.3هزار ویدیو
87 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 پنجشنبه ات بخیر ای آرزوی نداشته‌ی تمام هفته‌ی من .. 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
💔 پای کرونا که به مازندران باز شد دکتر عزم رفتن کرد. گفتم نرو! شما جانباز شیمیایی هستی. ریه‌ات طاقت کرونا ندارد. گفت یک سری از همکارها بیمارستان را رها کردند.من هم نرم؟ گفتم شما که چند سال قبل از دانشگاه علوم پزشکی مازندارن بازنشسته شدی. تعهدی نداری. این همه پزشک جوان داریم. میدان خالی نمی‌ماند. گفت اگر ماند چی؟ اگر دکتر نبود که به داد مریض برسد چی؟ روز اول فروردین نام دکتر؛ پزشک مازندرانی به جمع اضافه شد و پازل عاشقانه هایش تکمیل. رفت و با شهادتش داغ بر دلمان گذاشت 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
تا خــدا هست کسی تنهـا نیست من اگر گم شده ام تو اگر خسته شدی در پس پرده ی اشک من و تو مأمن گــرم خـداست او همین جــــاست کنار مـن و تــو در این آدینه مبارک پر کن ظرف وجودمان را از آنچه خدایی توست .. به نام خدای همه 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
حبه نور ✨ [ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ ] دوست داشتی دلم بهت گرم باشه ببخش که حواسم نبود!!! 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
صبحِ محشر عاجز از ترتیب اوراق من است بس که خود را در سراغِ "تو" به یکدیگر زدم...! بِنَفْسِي أَنْتَ أُمْنِيَّةُ شَائِقٍ يَتَمَنَّى... کاش می‌دانِستم تُو را چِگونه آرزوُ کنَم؟ اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
در جشن طلوع صبح در باغ وجـود آن گل که به روی صبح خندید تویی‌... سلام صبح بهاری تون بخیر 🌱 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
شکوفه‌های لبخند را بر لبان آذین کنید، بیرق‌های عشق را بر قلب بیاویزید، غبارِ حوضچه‌ها را بربایید و بر گونه‌هایش، بوسه‌ی شمعدانی‌های منتظر را بکارید... به ابرها بگویید باران را بفرستند تا کوچه‌ها را آب و جارو کند! نسیم را خبر کنید که قاصدک‌های مجنون را برای چراغانیِ شهر بیاورد... مهمان‌های‌مان در راهند! فرزندانِ علی و فاطمه (ع) در راهند.. بیایید باهم به استقبال‌شان برویم! علوی اعیاد شعبانیه پیشاپیش تهنیت باد 🌸🌷🌸 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
درســت مےگویند: هرعمل، عڪس العملے دارد...🍃 مثلا... تو میخندی و... من مےمیرم برایِ خنده هایت😍 ؛ ❤️ 🍃🌹
اگر درد را احساس کردی، زنده ای!! اما اگر درد دیگران را احساس کردی، انسانی..! 🍃🌹
✨💎✨ خدایا! فاصله زندگی با مرگ خیلی کوتاه‌تر از آن است که من گمان می‌کنم و فاصله کودکی‌ام با پیری‌ام بسی کوتاه‌تر از هر چیزی! سعادت دنیا و آخرت، در گرو دیدن این فاصله کوتاه است. بر من این فاصله را تا می‌توانی کوتاه‌تر نشان ده تا هیچ غمی در دنیا رنجورم نسازد و هیچ شادی مرا مغرورام در دنیا نگرداند. 🍃🌹
قسمت چهل و هشتم روزهای آخر🌺 💢صبح روز ششم نبرد و روز حضور ما در کانال مصادف با ۲۲ بهمن سال ۱۳۶۱ بود. 💢بعثی ها فشار خود را افزایش دادند ولی تعداد اندکی که باقی مانده بودند مقاومت می کردند. 💢نزدیک ظهر تقریبا مهمات ما تمام شد. 💢 بچه های بی رمق کانال را در گوشه ای جمع کرد و برایشان صحبت کرد: بچه ها غصه نخورید حالا که مردانه تصمیم گرفتید و ایستادید اگر همه هم شهید شویم تنها نیستیم. 💢مطمئن باشید مادرمان حضرت زهرا سلام الله علیها می آید و به ما سر می زند. 💢بغض بچه ها ترکید. بسیجی های خسته به پهنای صورت اشک می ریختند. 💢ابراهیم ادامه داد: غصه نخورید اگر در غربت هم شهید شویم مادرمان ما را تنها نمی گذارد. 💢بچه هایی که گرسنگی تشنگی و جراحت بسیار خم به ابرویشان نیاورده بود دیگر تاب و قرار از کف داده بودند و زار زار می گریستند. 💢همه با صدایی گرفته و لب هایی ترک خورده مادر را صدا می کردند و به صورت هایشان سیلی می زدند. 💢ذکر مصیبت های مادر که شروع شد آتش بعثی ها نیز کاملا قطع شد! 💢نیم ساعتی منطقه در سکوت کامل فرو رفت و فقط ذکر "مادر ،مادر" بچه ها بود که از درون کانال به گوش می رسید. 💢پنج روز از محاصره بچه ها در کانال گذشت. در این مدت آفتاب روز، سرمای شب، غربت وتنهایی، جراحت، تشنگی و گرسنگی همه و همه تمرین مقام صبر و رضای یاران خمینی بود. 💢تا فنای فی الله شدن راهی نمانده بود. بچه ها جانانه ایستاده و مقاومت می کردند. 💢تقریبا تمام بچه ها زخمی بودند. حتی دیگر چفیه و زیر پوشی برای بستن زخم ها پیدا نمی شد. زخم های پیکر بچه ها دهان باز کرده بود. 💢عرصه بر بچه ها تنگ شده و دشمن مصمم بود تا با تنگ تر کردن حلقه ی محاصره و ریختن آتش شدید تر کانال را یکسره کند. 💢ابتدا کاماندوهای بعثی و بچه های حنظله در کانال های سوم که از شب قبل محاصره شده بودند حمله کردند. 💢بعد از یک ساعت درگیری شدید بچه های آنجا را قتل عام کردند و بعد از چند طرف به سمت کانال کمیل سرازیر شدند. 💢تعداد نیروهای دشمن بسیار زیاد بود. 💢بچه ها آخرین تیرهای خود را نیز شلیک کردند دیگر چیزی نبود که با آن بشود مقاومت کرد. 💢یکی از کاماندوهای دشمن توانست خودش را به بالای کانال برساند. 💢او با آرپی جی به سمت نیروهای بدون سلاح در داخل کانال شلیک کرد. 💢گلوله آرپی جی به نزدیک سید جعفر طاهری منفجر شد. یکباره سر و دست سید جعفر از پیکرش جدا شد و چند متر عقب تر افتاد! 💢همین چند روز پیش بود که او سهمیه آب خودش را به یک اسیر عراقی بخشید. حالا با لب های خشکیده از عطش در میان خاک وخون جان می داد. 👇👇👇