eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.5هزار دنبال‌کننده
33.7هزار عکس
33.3هزار ویدیو
87 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
گفتی : در مسلخ عشق جز نکو را نکشند.. چقدر خوب خودتو لو دادی آقا جواد.. اصلا درست ما کجا و شما کجا.. ولی الکی که رفیق نشدم باهات دست این روبه صفت زشت خو رو بگیر.. در مسلخ عشق جای ما ما نیست ولی این رسم رفاقت است ما را نکشند؟😔 🍃🌹
🌹 🟡 ظرف غذایش ڪه دست‌ نخورده می‌ماند، وحشت می‌ڪردیم . مطمئن می‌شدیم حتماً گروهانی در یڪ ‌گوشه‌ی خطِ لشڪر غذا نخورده. 🟡این‌طوری اعتراض می‌ڪرد به ڪارمان. تا آن گروهان را پیدا نمی‌ڪردیم و غذا نمی‌دادیم بهشان، لب به غذایش نمی‌زد . گاهی چهل‌‌وهشت ساعت غذا نمی‌خورد تا یقین ڪند همه غذا خورده‌اند . 🌷 🌷
💔 💞 «إِلٰهِى...! أَنَا عَبْدُكَ الضَّعِيفُ الْمُذْنِبُ وَمَمْــلُوكُكَ الْمُنِيبُ فَلاٰ تَجْعَلْنِى مِمَّنْ صَرَفْتَ عَنْهُ وَجْهَكَ» خدایـا...! «من‌بنـده‌ناتوان‌گنهکار‌تـوام م‌مملوڬ‌تـوبه‌کننده‌بہ‌پیشگاهتــــ مـرا‌ازکسانۍکہ‌رویت‌رااز‌آنـان‌برگـرداندۍ قـرارمده.... 🍃🌹
خدای مهربان .... جهانیان به شوق تو در این، پگاه زیبا ، چشم می گشایند و سبحان الله می گویند. با توکل به اسم اعظمت روزمان را آغاز میکنیم خدایا!! امروز چشم و زبان ما را به خیر و نیکی بگشا آمین یا رب العالمین! به نام خدای همه 🍃🌹
بر روح بلند مهربانی صلوات بر خلق عظیم آسمانی صلوات بر اشرف کائنات هادی سبل خورشید سپهر جاودانی صلوات اللّهمَّ صَلِّ عَلی محمَّد و آلِ مُحَمَّد و عجل فرجهم 🍃🌹
حبه نور✨ وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ و او با شماست هرجا که باشید {حدید/۴} 🍃🌹
صاحبنــا🍃 قبل هر جمله و حرف و سخن و نقل کلام اول صبـحِ به شمـا عرض سلام (عج)
سلام بر آنان که در پنهان خویش بهاری برای شکفتن دارند . سلام همراهان همیشگی روزتون بخیر🌤
11.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 ما شانه به شانه از دل و از جان همدل و همسو از سرِ ایمان بر سر پیمانیم به یاری خدا 🍃🌹
مادربزرگ می‌گفت: خدا نگاه میکنه ببینه تو با بنده‌هاش چه جوری تا می‌کنی تا همون‌جوری باهات تا کنه. + خوب تا کنیم...! 🍃🌹
کانال شهید ابراهیم هادی
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم2 قسمت پنجاه و هشتم پابرهنه🌺 💢آمده بود دفتر انتشارات تا کتاب تهیه کند. می گف
قسمت پنجاه و نهم پیت حلبی، رختخواب و کشتی🌺 پیت حلبی👇👇👇 💢شب جمعه و ساعت دو نیمه شب بود جلوی مسجد محمدی مشغول ایست و بازرسی بودیم من و چند نفر دیگر روی پله مسجد نشستیم و صحبت می کردیم. 💢ابراهیم از جا پرید و دوید سمت ابتدای خیابان مجاور. نشست و دستش را توی جوی آب کرد! بعد هم برگشت. 💢با تعجب پرسیدم: آقا ابراهیم چی شده؟! 💢گفت: هیچی، یک پیت حلبی تو جوی آب افتاده بود و همینطور که می رفت سر و صدا ایجاد می کرد. رفتم و از داخل جوی آب برداشتم تا صدایش مردمی که خواب هستند را اذیت نکند. رختخواب👇👇👇 💢باز هم مثل شب های قبل نیمه شب از خواب بیدار شدم دوباره دیدم که ابراهیم روی زمین خوابیده! 💢با اینکه رختخواب برایش پهن کرده بودیم اما آخر شب وقتی از مسجد آمد دوباره روی فرش خوابید. 💢صدایش کردم و گفتم: داداش جون هوا سرده یخ می کنی. چرا توی رختخواب نمی خوابی؟ 💢گفت: خوبه، احتیاجی نیست. 💢وقتی دوباره اصرار کردم گفت: رفقای من الان توی جبهه گیلان غرب، توی سرما و سختی هستند من هم باید کمی حال اونها رو درک کنم. کشتی👇👇👇 💢رفته بودیم برای مسابقات باشگاهی. ابراهیم در میان تماشاگران کنار ما نشسته بود. 💢مهم ترین حریف او شخصی به نام قلی پور بود. ایشان بدنی تنومند داشت و حریفان خود را به راحتی شکست می داد، دوستانش حسابی او را تشویق کردند. بعد به میان تماشاگران آمد تا استراحت کند. 💢آقای قلی پور رو به ما کرد و گفت: حریف بعدی من یه، شما او را می شناسید؟ 💢قبل از اینکه ما حرفی بزنیم خود ابراهیم گفت: من میشناسمش. عددی نیست سریع اون رو میزنی! 💢قلی پور خوشحال تر از قبل به رختکن رفت. شروع کرد به گرم کردن خودش. 💢چند دقیقه یعد گوینده سالن نام ابراهیم و قلی پور را برای مسابقه بعدی اعلام کرد. 💢ابراهیم سر جایش نشسته بود. برای دومین بار نامش را صدا کردند. قلی پور و داور روی تشک بودند. 💢ابراهیم لباسش را در آورد. در حالی که دو بنده را زیر لباس پوشیده بود به سمت تشک رفت. داور بدن ابراهیم را چک کرد و سوت زد. 💢قلی پور که آماده مسابقه شد نگاهی به ابراهیم انداخت و با تعجب گفت: تو که.. 💢هنوز حرفش تمام نشده بود که ابراهیم زیر دو خم او را گرفت و از روی زمین بلندش کرد یک دور بر روی تشک چرخید و او را به زمین زد و روی پل نگه داشت. لحظاتی بعد قلی پور ضربه فنی شد. 💢ابراهیم بلافاصله از جا بلندش کرد. حریفش را بوسید و معذرت خواهی کرد بعد گفت: شرمنده ما رفیق شما هستیم ببخشید. 💢کسی باور نمی کرد که این مسابقه زمینه رفاقت آنها را فراهم کند. آنها رفقای بسیار خوبی برای هم شدند. ارتباط خوب آنها تا شهادت ابراهیم ادامه داشت