آنها اهل آسمان ها بودند....

‼️نخواهید آخرین روز زندگی شما اولین روز حجابتان باشد... ـ ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ #امام_حسین #حجاب #محرم #ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi

#خاطرات_شهید هميشه پارچه سياه كوچکی بالای جيب لباس سبز پاسداری اش دوخته شده بود؛ دقيقا روي قلبش... روی پارچه حک شده بود "السلام عليك يا فاطمة الزهرا". همه میدانستند حاج محسن ارادت دور از تصوری به حضرت زهرا دارد... هر وقت پارچه سياه كم رنگ ميشد از تبليغات، پارچه نو ميگرفت و به لباسش مي دوخت.... كل محرم را در اوج گرمای جنوب با پيراهن مشكی ميگذراند. در گردان تخريب هم هميشه توی عزاداری و خواندن دعا پيشقدم بود. حاج محسن بين عزاداريها بارها و بارها دم "يا زهرا(س)" ميداد و هميشه عزاداريها رو با ذكر حضرت زهرا(سلام الله عليها) به پايان مي برد. 📎پ.ن: #معبرهای ما فرق میکند با معبرهای شما!! نوع ِ#سیم_خاردارهایش ... #مین_هایش ... #فرمـــانده! تخریبچی هایت را بفرست ... اینجـا، گرفتار ِمعبر ِ#نفسیم ... #گناه احاطه کرده تمام خاکریزهایمان را .. #فرمانده_ی_گردان_تخریب #شهید_محسن_دین_شعاری 🌷 #ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi

یه موقع هایی دعا مستجاب میشه که آدم اصلاً هیچ جوره فکر نمیکنه که عه من حاجتمو گرفتم؟!!

◾️شاعر شعر معروف «مکن ای صبح طلوع» را بیشتر بشناسید... باور نمیکنید که شاعر این دودمه پدر چه کسی بوده است...

عکس 🥀شهید ابراهیم هادی روی لباس عزاداران ترکیه‌ای در استانبول

یه بنده خدایی تعریف می‌کرد میگفت یه خانمی چند سالی بود بچه دار نمی‌شد میره حرم امام رضا علیه السلام از همه ام ناامید میشه از دکتر، دوست، رفیق، آشنا از همه...

بلیط می‌گیره میره حرم امام رضا زیارت نه به این نیت که حاجت دارم امام رضا بیا حاجتمو بده بچه میخوام نه...!! همین برم زیارت دلم تنگ شده برم مشهد... رفت تو صحن گوهرشاد نشست دید این بچه ها دم حوض نشستن با هم بازی میکنن دلش شکست رو کرد به گنبد امام رضا گفت: آقا جان اینهمه بچه تو حرمته فقط بچه ی من اضافیه تو حرم تو؟!

دلش شکست... برمیگرده تهران به لطف واسطه گری امام رضا در درگاه خدا بچه دار میشه...

ببین این دیکته نیست الان بهت بگم اگه حاجت داری فلان جمله رو به امام رضا بگو تا دل امام رضا رو بسوزونی نه!! این خانم از همه منقطع شده بود...!!

یعنی از طعنه های خانواده اش، از نگاه ها، از پزشک ها، از حرف ها... خسته شده بود منقطع شده بود وقتی منقطع میشی دلت می سوزه دلت آتیش می گیره یه جمله میگیا خدا کاری نداره گناهکاری، فاسدی، فاسقی... هر چی هستی یه جمله ای که از دل سوخته ات بلند میشه میگی عرش خدا رو می ریزه به هم...

ولی تو حالا بشین بگو کار منو این انجام میده... اون درست می کنه... حالا خیالم جمعِ به فلانی... داداشم هست... هیچ اتفاقی برات نمیفته (به جلالش قسم خورده) چه خیری از بنده های خدا دیدی؟! چرا خودتو محتاج کردی به بنده های خدا؟!