eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.6هزار دنبال‌کننده
33.8هزار عکس
33.3هزار ویدیو
87 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 تلنگر روز 🎗هر پرهیزکاری گذشته ای دارد و هر گناهکاری آینده ای ،پس قضاوت نکن درتاریکی همه ی ما شبیه یکدیگریم محتاط باشیم در سرزنش وقضاوت کردن دیگران وقتی نه ازدیروز اوخبرداریم، نه ازفردای خودمان 🍃🌺
🍃حسیـن ایرلو بچه تهران بود از آن داش مشتی هــا... شده بود فرمانده تحریب لشکر المهدی(عج)... 🍃می گفت دوست دارم جوری شهید بشم که یک وجـبم از من هم نمـونه... گلوله مستقیم تانک خورد به سینه اش، تکه تکه شد....😭 🍃بعد از حسیــن، کاکا علی شـد فرمانده تخریـب... دیدم همیشــه یک لباس منـدرس و کهنه به تن دارد. گفتـم کاکا علی این چـیه پوشیدے زشتـه! گفـت: لباس شهیـد ایرلوِ! گفتم: حسین هیکلش دو برابر تو بود؟ گفت:دادم خیاط بـرام اندازش کـرده. روی آسـتین جای یک پارگی بود.😳 گفـتم: این چـیه، چرا این را ندوختـی؟ گفت: جای ترکـشیه که به بازوی ایرلو رفته. هر وقت خسـته میشـم. دلم میگیره سرم رو می‌گذارم رو این پارگی آروم میشم!😔 🌷 ( کاکا علی) 🌸 سمت: فرمانده گردان تخریب لشکر 33 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
←بخشی‌ از وصیت💌🕊 [شهید عزادار نمیخواهد، میخواهد ، همانطور که من‌ رهرو خون‌ برادرم‌ بودم‌ شما هم با و پشتیبان‌ انقلاب‌ و‌ امام‌ عزیز باشید؛آنان‌ که‌ پیرو خط‌ سرخ‌ امام‌خمینی(ره)نیستند و به‌ ولایت‌ او اعتقاد‌ ندارند بر من نگِریند!] 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🕊در ملکوت اعلی جز شهید، کسی زنده نیست. حیات دیگران، اگر هم باشد به طفیلی‌ شهداست و شفاعت آنها... ...♡ 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 تنها کسایی مردونه میمیرن که مردونه زندگی کرده باشن....🌱 :)) 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 یڪۍ‌نوشتہ‌بود↓ سهمِ‌من‌از‌جنگ پدرۍ‌بود❝ ڪہ‌هیچ‌وقت در‌جلسہ‌ۍاولیا‌ومربیان‌ شرڪت‌نڪرد💔 +وهمینقدر‌غریب(:'' 🕊 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🌱🌼 •حـاج‌حسـین‌یڪتا "شماهـا‌ڪسۍرو‌دردنــیآسراغ‌دارید ڪہ‌قبل‌از‌این‌ڪہ‌شما‌بدنیآ بیاید، خودشوبـراتون‌ڪشتہ‌باشہ؟ :) +ایــن‌شهـداخیلےشماهارودوسٺ‌دارن:) بیاییددستـتوݩ‌رو‌ازدســـت‌شـهیدآن جدانکنید.....♥️ 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 به ولی امر زمان شک کنی، از کربلا جا مانده ای سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ آقا وَ حَربٌ لِمَنْ حارَبَکُم آقا 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
#فنجانےچاےباخدا #قسمت_65 دانیال نقشِ یه نابغه ی ساده رو به خودش گرفت و صوفی با عنوانِ دختری زیبا و
حالا داعش میدونست که ضربه ی سختی از این نخبه ی جدید الورود و ایرانی الاصل، که به نوعی پیشنهادِ سازمان مجاهدین هم محسوب میشد، خورده. و همین باعث شد تا بالا دستی های منافقین و داعش واسه پیدا کردنِ مقصر بین خودشون، مثه سگ و گربه به جوون هم بیوفتن.  بی خبر از وجود یک رابط  تو زنجیره ی اصلی خودشون و چیتی حاوی اسرار سِری، در دست ما ایرانیها..) حالم زیاد خوب نبود. عجولانه سوالم را پرسیدم ( اما این امکان نداره.. چون عثمان و صوفی مدام اسم اون رابط رو ازتون میپرسیدن و ..) به میان حرفم پرید ( صبر کنید.. چقدر عجله دارین.. بله.. اونا دنبال رابط بودن.. اصلا دلیل همه ی اتفاقها رسیدن به اون رابط بود. و اِلا عملا کشتنِ دانیال یا من، سودی جز صرف هزینه و وقت براشون نداشت.  چون عملیاتی که نباید لو میرفت ، رفته بود و اونا انقدر بیکار نیستن که بخوان از یه خائن انتقام بگیرن. اما.. اما وقتی تعدادی از مهره های اصلیشون تو ایران دستگیر شدن، اونا به این نتیجه رسیدن که جریان باید فراتر از دانیال باشه و فردی درست در هسته اصلی داره  یه سری از اطلاعاتو لو میده..  چون دسترسی به اسمایی اون افراد برای کسی مثه دانیال غیر ممکن بود. اونا با یه تحقیق گسترده به این نتیجه میرسن که یک رابط تو زنجیره ی اصلیشون وجود داره که مطمئنا دانیال از هویتش باخبره.. بی اطلاع از اینکه روح برادرتون هم از ماهیت اون رابط خبر نداشت.  پس باید دانیالو پیدا میکردن  و تو اولین قدم سعی کردن تا به شما نزدیک بشن، البته از درِ دوستی. چون فکر میکردن که شما حتما از دانیال خبر دارین. اما تیرشون به سنگ خورد. آخه فهمیدن بی خبرتر از خودشون، خوونوادش هستن.  اما پیدا کردنِ اون رابط براشون از هر چیزی مهمتر بود، به همین دلیل عثمان به عنوان یه دوست خوب و مهربون کنارتون موند و ازتون در برابر مشکلات و حتی صوفی هم مراقبت کرد. کسی که چهره ی دوست داشتنی و همیشه نگرانش باعث شد تا وارد خونه و حریم خصوصیتون بشه و حتی به عنوانِ یه عاشقِ سینه چاک بهتون پیشنهاد ازدواج بده.. اونا مطمئن بودن که بالاخره دانیال سراغتون میاد و اگه عثمان بتونه اعتمادتون رو جلب کنه خیلی راحت میتونن، گیرش بندازن. اما بدخلقی و یک دنده گی تون مدام کارو برایِ عثمان و بالادستی هاش سخت و سختتر میکرد.) ناگهان خندید و دستش را رویِ گونه اش گذاشت (البته شانس با عثمان یار بود.. آخه نفهمید که چه دستِ سنگینی دارین، ماشالله..) منظورش آن سیلی بود که در باغ به صورتش زدم. عثمان نفهید اما من طعم دست سنگین و بی رحمش را چشیده بودم. خجالت کشیدم. فقط سیلی نبود، یک بریدگی عمیق هم رویِ سینه اش به یادگار گذاشته بودم و او محجوبانه آن را به یاد نمی آورد... ↩️ ... : زهرا اسعد بلند دوست 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
اذن پیدایش خورشید ز الطاف شماست برکت، از تب احساس وَ اهداف شماست بنده ی عشق شماییم و کمی سست ولی تپش قلبِ زمین نیز در انصاف شماست به نام خدای همه☘ 🍃🌺
حبه نور { مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ } محمد،(ص) رسانه‌ی خداست.