💔
پسر بچه ای که در کودکی نذر حضرت عباس(ع) شد
آخرین باری که میخواست برود گفت:
"میروم، راه کربلا که باز شد برمیگردم..."
همین هم شد
پیکر مفقودش با اولین گروه زائران کربلا به ایران بازگشت
#کربلا
#امام_حسین
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
36.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
فرزندان خمینی ؛ پایانی جز شهادت ندارند ...
هر روز این آرزو را بر زبان میآوریم
که خدایا ما را جزء شهدای راه خودت، فداییان امام زمانت قرار بده
تا یادمان نرود برای چه نفس میکشیم...
یاد امام و شهدا دل رو می بره کرببلا
🎙حاج سعید حدادیان
#کربلا
#امام_حسین
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
Hossein SotodeHossein Sotode - Abadan Abadan.mp3
زمان:
حجم:
4.29M
🥀
از تو دست بکشم؟
ابدا ابدا
عاشق تو میشن عشق و عاشقی بلدا...
🎙ستوده
#آه_ارباب
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
"لاٰ حَولَ وَلاٰ قُوَّةَ اِلّاٰ بِاللّٰهِ الْعَلیٌِ الْعَظیم"
وَتَوَکَّلْ عَلَی اللهِ وَکَفیٰ بِاللّهِ وَکیلاً
📌 امروز چهارشنبه
☀️ ۱۵ مرداد ۱۴۰۴ هجری شمسی
🌙 ۱۲ صفر ۱۴۴۷ هجری قمری
🎄 6 آگوست 2025 میلادی
📖 هر روز یک حدیث
✳️ امام صادق علیهالسلام:
هر كس حسين علیهالسلام را زيارت كند، خداوند، در پى حاجتهاى اوست و آنچه از كارهاى دنيا كه او را انديشناك كرده، برايش كفايت مى شود [ و حل مىگردد ]. اين زيارت، روزى را به سوى بنده مىكِشد و آنچه را هزينه كرده، جبران مىكند و گناهان پنجاه سالهاش آمرزيده مىشود و در حالى به سوى خانوادهاش باز مىگردد كه هيچ گناه و خطايى نيست، جز آن كه از نامه عملش محو مىشود.
📚تهذيب الأحكام : ج ٦ ص ٤٥ ح ٩٦
🔖 مناسبتها
سالروز شهادت سرلشکر خلبان عباس بابایی
انفجار بمب اتمی آمریکا در هیروشیما
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ کَمَا هُوَ أَهْلُهُ
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ اَعْدائُهُمْ اَجْمَعینْ
اَللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَج اِلٰهیٖ آمّیٖن
🔴نماز عباس بابایی و احترام ژنرال آمریکایی
♦️خود عباس ماجرای فارغالتحصیلی از دانشکده خلبانی آمریکا را چنین تعریف کرده است: «دوره خلبانی ما در آمریکا تمام شده بود، اما به خاطر گزارشاتی که در پرونده خدمتم درج شده بود، تکلیفم روشن نبود و به من گواهینامه نمیدادند تا این که روزی به دفتر مسئول دانشکده که یک ژنرال آمریکایی بود، احضار شدم. به اتاقش رفتم و احترام گذاشتم. او از من خواست که بنشینم. پرونده من در مقابلش و روی میز بود. ژنرال آخرین فردی بود که میبایستی نسبت به قبول و یا رد شدنم اظهارنظر میکرد.
♦️او پرسشهایی کرد که من پاسخش را دادم. از سؤالهای ژنرال برمیآمد که نظر خوشی نسبت به من ندارد. این ملاقات ارتباط مستقیمی با آبرو و حیثیت من داشت زیرا احساس میکردم که رنج دو سال دوری از خانواده و شوق برنامههایی که برای زندگی آیندهام در دل داشتم همه در یک لحظه در حال محو شدن است و باید دست خالی و بدون دریافت گواهینامه خلبانی به ایران برگردم. در همین فکر بودم که در اتاق به صدا درآمد و شخصی اجازه خواست تا داخل شود. او ضمن احترام، از ژنرال خواست تا برای انجام کار مهمی به خارج از اتاق برود، با رفتن ژنرال، من لحظاتی را در اتاق تنها ماندم.
♦️به ساعتم نگاه کردم، وقت نماز ظهر بود. با خود گفتم، کاش در اینجا نبودم و میتوانستم نماز را اول وقت بخوانم. انتظارم برای آمدن ژنرال طولانی شد. گفتم که هیچ کار مهمی بالاتر از نماز نیست، همین جا نماز را میخوانم. انشاالله تا نمازم تمام شود، او نخواهد آمد. به گوشهای از اتاق رفتم و روزنامهای را که همراه داشتم به زمین انداختم و مشغول نماز خواندن شدم. در حال خواندن نماز بودم که متوجه شدم ژنرال وارد اتاق شده است. با خود گفتم چه کنم؟ نماز را ادامه بدهم یا بشکنم؟ بالاخره گفتم، نمازم را ادامه میدهم، هرچه خدا بخواهد همان خواهد شد. نماز را تمام کردم و در حالی که بر روی صندلی مینشستم از ژنرال معذرتخواهی کردم. ژنرال پس از چند لحظه سکوت، نگاه معناداری به من کرد و گفت: چه میکردی؟
گفتم: عبادت میکردم.
گفت: بیشتر توضیح بده.
♦️گفتم: در دین ما دستور بر این است که در ساعتهای معین از شبانهروز باید با خداوند به نیایش بپردازیم و در این ساعت زمان آن فرا رسیده بود، من هم از نبودن شما در اتاق استفاده کردم و این واجب دینی را انجام دادم.
♦️ژنرال با توضیحات من سری تکان داد و گفت: همه این مطالبی که در پرونده تو آمده مثل این که راجع به همین کارهاست، این طور نیست؟ پاسخ دادم: بله همین طور است. لبخند زد. از نوع نگاهش پیدا بود که از صداقت و پایبندی من به سنت و فرهنگ و رنگ نباختنم در برابر تجدد جامعه آمریکا خوشش آمده است. با چهرهای بشاش خودنویس را از جیبش بیرون آورد و پروندهام را امضا کرد. سپس با حالتی احترامآمیز از جا برخاست و دستش را به سوی من دراز کرد و گفت: به شما تبریک میگویم. شما قبول شدید. برای شما آرزوی موفقیت دارم. من هم متقابلاً از او تشکر کردم. احترام گذاشتم و از اتاق خارج شدم. آن روز به اولین محل خلوتی که رسیدم به پاس این نعمت بزرگی که خداوند به من عطا کرده بود، دو رکعت نماز شکر خواندم.»
4.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 فیلم |بخاطر بمب باران هیروشیما عذرخواهی هم حاضر نیستند بکنند!
1.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹انتشار به مناسبت سالروز شهادت شهید مصطفی ردانی پور
♦️الان اسلام بر سر دوراهی قرار داره یا عزت ابدی یا ذلت ابدی.