1.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰روز پنجشنبه روز زیارتی
🌸امام حسن عسکری علیه السلام
#التماس دعا 🤲
🎤مهدی_صدقی
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
°•🌱
شب جمعه است هوایت نکنم مےمیرم
یادے از صـحن و سرایت نکنم مےمیرم
دوریت درد من و نام تو درمانمن است
تا خود صـــــبح صدایت نکنم مےمیرم
#السلام_علیک_یااباعبدالله 💔
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
@Aminikhaah04_An_sooy_marg_aminikhaah.ir (1).mp3
زمان:
حجم:
10.29M
🦋 روحم بالای جسدم بود.
دوست نداشتم به جسمم برگردم، ولی برگشتم.
چند روز گذشت، باز سکته کردم و قلبم ایستاد؛ برای دومین بار روح از کالبدم جدا شد.
🦋 "آنسوی مرگ"
#جلسه_چهارم
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
شاید #شهـــــادت
آرزوے همہ باشد
اما یقیناً
جز #مخلصین
کسے بدان نخواهد رسید . .
کاش بجاے زبان با عملم طلب #شهادت می کردم
#رزقڪ_شهادت
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
•
.
آنھا کھ از پل صراط میگذرند؛
قبلا از خیلۍ چیزها گذشتھاند !
#شهید_امید_اکبری ✨
#روزتون_شهدایی🥀
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
7.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 #40روز_مانده_تا_محرم
🍃تو دل غم مونده یه ماتم مونده
🍃چهل شب دیگه تا به #محرم مونده
🎤 #مسعود_پیرایش
⏯ #شور
👌بسیار دلنشین
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
🌷شب های جمعه مصیب برای زیارت قبور شهدا می رفت. اما می گذاشت گلزار که خالی می شد، در تاریکی به زیارت شهدا می رفت. وقتی علت این کار را جویا شدیم. گفت: «من از دیدن روی مادر شهیدان شرم دارم! از اینکه همه دوستانم شهید شده و من مانده ام خجل و شرمسارم!»
🌷یک سال قبل از شهادتش خواب عجیبی دید. خوابش را اینگونه تعریف می کرد. « دو تن از اقوام [شهید] عبدالرزاق جمالی و [شهید] مظفر جمالی با موتور به دنبال من آمدند. همراه آنها شدم و به گلزار شهدا رفتیم. به کنار ستونی که در گلزار هست رسیدیم، موتور خاموش شد و کلید آن هم گم شد. آن دو بزرگوار گفتند، شما بمان تا کلید دوم را بیاوریم و من از خواب پریدم.»
تعبیر خوابش را نفهمیدیم. سال بعد که شهید شد، قبرش در زیر همان ستون قرار گرفت و جسدش مثل کلید آن موتور گم شد!
🌷🌱🌷
#شهید مصیب جمالی 🌹
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💠عشق حسین ما را به این وادی کشانده ...
🍃🌸 انگار محمدحسین فقط به دنیا آمده بود تا دست تک تک آدمها رو بگیره و در دستان امام حسین علیه السلام قرار بده.
#شهیدمحمدحسینمحمدخانی
#ایامولادت
#یادش_باصلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
📚داستان ❤️ #عاشقانہ_دو_مدافع❤️ #قسمت_چهـــــارم وارد اتاق شد سرشو چرخوند تا دور تا دور اتاقو بب
📚داستان
❤️ #عاشقانہ_دو_مدافع❤️
#قسمت_پنج
در اتاق به صدا در اومد...
مامان بود...
اسماء جان❓❓❓
ساعت و نگاه کردم اصلا حواسمون بہ ساعت نبود یڪ ساعت گذشتہ بود
بلند شدم و درو اتاق و باز کردم
جانم مامان
حالتون خوبہ عزیزم آقاے سجادے خوب هستید چیزے احتیاج ندارید
از جاش بلند شد و خجالت زده گفت
بلہ بلہ خیلے ممنون دیگہ داشتیم میومدیم بیرون
〰❤️〰❤️〰❤️🌹🕊
ایـن و گفت و از اتاق رفت بیرون
ب مامان یه نگاهے کردم و تو دلم گفتم اخہ الان وقت اومدن بود❓❓
چرا اونطورے نگاه میکنے اسماء❓❓
هیچے آخہ حرفامون تموم نشده بود
نه به ایـن کہ قبول نمیکردے بیان نه به ایـن ک دلت نمیخواد برن
اخمے کردم و گفتم واااااا مامان من کے گفتم...
صداے یا اللہ مهمونارو شنیدیم
رفتیم تا بدرقشون کنیم
مادر سجادے صورتمو بوسید و گفت چی شد عروس گلم پسندیدے پسر مارو❓❓
〰❤️〰❤️〰❤️🌹🕊
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
با تعجب نگاهش کردم نمیدونستم چی باید بگم که مامان به دادم رسید حاج خانم با یہ بار حرف زدن که نمیشہ انشااللہ چند بار همو ببینن حرف بزنـن بعد
سجادے سرشو انداختہ بود پاییـن
اصـلا انگار آدم دیگہ اے شده بود
قــرار شد ک ما بهشون خبر بدیم که دفہ ے بعد کے بیان
بعد از رفتنشون نفس راحتے کشیدم و رفتم سمت اتاق که بوے گل یاس و احساس کردم
〰❤️〰❤️〰❤️🌹🕊
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
نگاهم افتاد به دستہ گلے که با گل یاس سفید و رز قرمز تزئین شده بود عجب سلیقہ اے
من و باش دستہ گل شب خواستگاریمم ندیده بودم...
شب سختے بود انقد خستہ بودم که حتے به اتفاقات پیش اومده فکر نکردم و خوابیدم
صب که داشتم میرفتم دانشگاه
خدا خدا میکردم امروز کلاسے که با هم داشتیم کنسل بشہ یا اینکہ نیاد نمیتونستم باهاش رودر رو بشم
داشتم وارد دانشگاه میشدم ک یہ نفر صدام کرد سجادے بود بدنم یخ کرد فقط تو خونہ خودمون شیر بودم
خانم محمدی.......❓
◀️ ادامــــہ دارد....
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi