eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.5هزار دنبال‌کننده
33.5هزار عکس
32.9هزار ویدیو
87 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 در این شڪ ندارم که برات شهادت از امضای مادر است... مولا جانم! مهدی فاطمه! ما فقیران صله ای نداریم که در این روز عزیز، تقدیم محضرتان کنیم ولی از جود و کَرم خاندان بخشنده تان، بسیار شنیده ایم... مطمئنم برای مادر جانتان زهرا آنقدر عزیز هستید که هر چه درخواست کنید، اجابت خواهند نمود... مولاجان! ما این روزهای سخت را فقط به امید پایان شیرینش، سپری میکنیم و چه پایانی شیرینتر از در راه .... امشب سفارشی سفارش مارو به حضرت مادر بکنید... 💔 🍃🌹
صبحدم این خاکیان را،، بوی ""تو"" آرد به جان، جان و دل بخشا حبیبا،، تا ما به دامانت رسیم. به نام خدای همه 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
حبه نور ✨ وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ ۚ با خانمت درست رفتار کن. ۱۹ 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
بیا و درون قلب هایِ ازهم گسیخته ی مان انتقلابی به پا کن! حکومت های دلِ مان عجیب ضعیف شده اند و دارند به بیراهه می روند... بیا و این قلوب خسته را به استعمار خود دربیاور و ما را مستعمره ی خودت کن! بیا و حاکمِ سرزمینِ دلم باش! 💚 "میثم علوی" 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
سلااااام صبح یکشنبه تون بخیر امروزتان سرشار از زیبایی و نشاط و اتفاقات شادی بخش نگاه پرمهر خدا همراه لحظه هایتان ... 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
سلام👋 امیدوارم در این یکشنبه 27 بهمن ماه🌺 نقاش هستی از پالت تقدیر زیباترین رنگ را روی بوم زندگیتون نقاشی کنه تا زیباترین رنگین کمان احساس در زندگیتون شکل بگیره 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
💔 عاقبـــت یک روز، می پیچـد خبر که... درگذشت نوکـــری که کــــل عمــرش در ره دلبـــر گذشت کاش اینگونـــه همــه یادی کننـــد از نوکـــرت : مثل یک نوکــــر بیامد مثـل یک نوکـــر گذشت 💔 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
💔 +می بینی؟ اون پایین، دلمون برای آسمون تنگ میشد این بالا که اومدیم دلتنگ زمین شدم.. _عاشقی بد دردیه قاسم... عاشقی بد دردیه... پ.ن: بهشت یه مجاهد شبیه میدون نبرده نه نهر شیر و عسل میخواد نه درخت و دشت پر گل یه میدون نبرد لازم داره که تا عمر داره توش نفس بکشه... 📸به وقت بهشت 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
به انتظارت نشسته ام حتی در باران و برف .. به دنیا بگو بایستد پسـرم من هنوز به آمدنت امیدوارم .. مادر شهید جاویدالأثر حمیدرضا راعی (۱۹ ساله)🌷 هر ساله در بین خیل زائرین راهیان نور به یاد فرزندش به مناطق جنگی سفر می کند. صبوری دل مــادران شهــدا صلوات ♥️💔
خون شهید استــ با این حق الناس بزرگ ڪہ بہ گردنمان است چه خواهیم کرد؟ پیـرو خطش رامیخواهد نہ فقط شـرمنده‌ے نگاهش را 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
میشہ روزےهـزار بار بینِ همیـن مـردم شهـر ! بینِ همیـن انبـوه وساوس شیطانـے شهیـد شد ... 🌱| ... 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم2 قسمت دوازدهم رفاقت🌺 💢ابراهیم همه چیز را در وجود خود از بین برد مگر آدمیت را
قسمت سیزدهم جهالت و هدایت🌺 💢ابراهیم برای برخی از رفقایش که در دوران جهالت طاغوتی غرق بودند خیلی دل می سوزاند. 💢اما برخی تعصبات قومی و محله ای در بعضی جوانهای بی سواد و ورزشکار باعث شده بود دعوا و چاقوکشی در جوان ها زیاد دیده شود. 💢ابراهیم رفیقی داشت بنام محمد، فرهنگ و خانواده او با اهالی محل ما تناسبی نداشت اما چندین بار با ابراهیم تمرین کرده و حتی به زورخانه حاج حسن آمده بود او کشتی گیر موفقی در باشگاه ابومسلم بود. 💢محمد در مسابقات قهرمانی خوش درخشید و مسافر مسابقات جهانی کانادا شد. 💢قبل از عزیمت با دعوت ابراهیم به زورخانه حاج حسن آمد. 💢ساعتی بعد من و علی نصرالله راهی زورخانه شدیم همین که می خواستیم وارد شویم صدای ابراهیم را شنیدیم که فریاد می زد من را بزنید اما با محمد کاری نداشته باشید او مهمان ماست. 💢همین که وارد شدیم دیدیم سه نفر چاقو به دست منتظر فرصت حمله هستند، محمد هم پشت ابراهیم پناه گرفته بود. 💢من یکی از آنها را گرفتم و چاقو را از دستش خارج کردم علی نصرالله هم یکی دیگر را گرفت سومی هم با حمله به ابراهیم روی زمین افتاد اونها بعد کتک خوردن فرار کردند. 💢آن روز به خیر گذشت. 💢محمد آن سال قهرمان مسابقات جهانی شد و پله های پیشرفت را یکی پس از دیگری طی کرد و قهرمان ملی ما شد. 💢در سال های اخیر هم سرمربی کشتی ملی فرنگی را عهده دار شد او کسی نبود جز محمد بناء. 💢سراغش را از برخی دوستان گرفتم می خواستم خودش را ببینم و از حرفهایی که پشت سرش بود مطمئن شوم. 💢در مسجد او را دیدم و احوالپرسی کردم با تعجب گفتم شما آقای.. هستید؟ 💢سر را تکان داد و گفت: بفرمایید. 💢با کمی مکث چهره اش را بر انداز کردم گَرد پیری بر سر و صورتش نشسته بود. 💢با توصیفاتی که از او شنیده بودم با اخلاق و رفتارش جور در نمی آمد. 💢چون شنیده بودم ابراهیم بارها و بارها به خاطر او سند گذاشته بود تا از زندان آزاد شود و شنیده بودم از افراد چاقوکش بود و شنیده بودم ابراهیم را با کارهایش اذیت کرده بود اما حالا.. 💢این بنده خدا چندین سال است نماز اول وقت می خواند و نماز اول وقتش ترک نمی شود حتی نماز صبح را در مسجد به جماعت می خواند. 💢از لحاظ شغلی باشگاه ورزشی در محل دارد و برای جوانان محل زحمت زیادی کشیده و از معتمدین محل و از افراد هیئتی و مذهبی است. 💢گفتم می خواهم در مورد ابراهیم با هم صحبت کنیم 💢نفس عمیقی کشید و گفت: نمی دانید چه ورزشکاری بود توی فن لنگ استاد بود یک بار در مسابقات پنج مسابقه را پشت هم برد که همه را با فن لنگ شکست داد حتی وقتی برای مسابقات می رفتم مثل یک مربی به من راهنمایی می کرد. 💢حرفش را قطع کردم و گفتم من شنیدم ابراهیم برای هدایت امثال شما خیلی زحمت کشیده.. 💢لحن صحبتش تغییر کرد و لبخند تلخی زد و اشک در چشمانش جمع شد مکثی کرد و گفت: خدا می داند چقدر زحمت کشید. 💢و بعد ادامه داد من به خاطر رفقای بدی که داشتم همیشه دنبال چاقو و چاقو کشی بودم البته شرایط آن روزگار این طور بود و من دست کمی از بقیه نداشتم. 💢بارها به خاطر چاقو کشی زندان رفتم و ابراهیم با سند آزادم کرد. 💢بارها به محله ما می آمد و من را نصیحت می کرد اغلب نصیحت هایش دعوا نکردن بود. 💢ما هم در اوج جوانی و جهالت نمی فهمیدیم. 💢اما ابراهیم آنقدر برای ما وقت گذاشت تا مسیر زندگی ما تغییر کرد. 💢روزهای اول انقلاب را فراموش نمی کنم یکبار زیر باران سر تا پا خیس شده بود آمده بود درب منزل ما. 💢چقدر با من حرف زد و نصیحت کرد که دنبال درس و یا دنبال کار بروم. 💢من هم که اهل کار نبودم برای همین خودش دست به کار شد و در حوزه هنری که تازه آغاز به کار کرده بود من را مشغول کرد. 💢خلاصه قبل شهادتش ما را مشغول کار و کاسبی کرد و خودش رفت. 💢کمی مکث کرد و اشک هایش را پاک نمود و ادامه داد ابراهیم را خدا فرستاده بود تا دست ما را بگیرد. 💢من الان در خدمت یکی از قهرمانان و پیشکسوتان کشتی کشور کار می کنم و به جوان ترها آموزش می دهم ولی در کنار کار همیشه برای آنها از ابراهیم می گویم. 💢اینکه چگونه در کنار کشتی به مردم خدمت کنید و سعی کنید مانند ابراهیم بنده خوب خدا باشید. 💢البته مثل من زیاد بودند کسانی که ابراهیم برایشان وقت گذاشته بودحمدالله مرادی که در وزن ۶۲حریف نداشت رفت جبهه و عاقبتش به شهادت ختم شد. 💢قاسم یکی دیگر از رفقای من بود او همیشه چاقو داشت و اهل دعوا بود او بهتر از من تغییر کرد و پله های سعود به سوی خدا را یکی پس از دیگری طی کرد و شنیدم در اواخر فرمانده گردان شده بود که شهید شد. 💢خدا همه شان را رحمت کند و ما را به آنها ملحق کند و خدا از سر تقصیرات ما بگذرد. 💢ایشان این جملات را گفت و بلند شد در حالی که حال منقلب و چشمانی بارانی داشت خداحافظی کرد و رفت. 🗣امیر منجر و یکی از دوستان ابراهیم 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi