بسم رب الزهرا «سلام الله علیها»
تولدش مصادف بود با میلاد امام حسین «علیه السلام» و به گمانم همین آیتی بود برای پاسداری او در دین خدا...
دوران کودکیاش را همچون لحظات دیگر زندگانیاش،
وقف انقلاب کرده بود و سرباز مطیع خط امام راحل «قدس سره»بود.
باشروع دفاع مقدس همچون جوانان باغیرت،
پا به عرصه جهاد نهاد .
در میدان مبارزه مغز متفکر اطلاعات نظامی شناخته شده بود ؛
آن چنان که دشمنان نیز به قابلیتهای او پی برده بودند.
تلاش بی وقفه در مسیر عبودیت و خشنودی معبود ؛
سرانجام زندگی دنیاییاش را، تبدیل به سرآغازی برای زندگی شهیدانهاش کرد و در نهم بهمن ماه در محور فکه بود؛
که شهید حسن باقری «غلامحسین افشردی»به مرتبه اولیاء الله رسید.
شادی روح شهید عزیز حسن باقری صلوات...
به قلم:s.v
#شهید_حسن_باقری
#شهید_دفاع_مقدس
#دلنوشته
سالروزشهادت
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
یکی از برادران طاقتش کم شده بود، به حاجی گفت: چرا اینقدر اینجا وقت می گذاری، خیلی ها قدر نمی دانند!
گفت:
"این حرف را نزن! اینجا قرارست محل حکومت امام زمان(عج) بشود، باید برای آن روز آماده بشوند..."
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
وجودش نیازیست همچون نفس کشیدن ..
خدا را میگویم ، همیشه پشت و پناهت باشد..
به نام خدای همه
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#یک حبه نور✨
وَكَأَيِّن مِّنْ آيَةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ.
بدبخت منم که هیچ وقت و هنوز غمزه های
عاشقی تو را نفهمیدم...
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#سلام_به_ارباب🧡✋🏻
|•عاشـق آن اسـتْ
ڪہ فڪرش همہ خدمـت باشـدْ . . .
صبـحها در عطـشْ
عـرض ارادتـ باشـدْ . . .
بـهترازحضـرت اربـابْ
ندیـدم شاهے؛
ڪهـ چـنین باخـبراز حـال رعـیت باشـد•|♥️
#السلام_علیڪ_یا_ابا_عبدالݪہ |🌿
#صبحتونحسینے... ✨
#سلام_ودرود_برشهیدان
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
به دست غم گرفتارم بيا اي يار دستم گير...
اَللَّهُمَّ اكْشِفْ هَذِهِ الْغُمَّهَ
عَنْ هَذِهِ الأُْمَّهِ
بِحُضُورِهِ
وَعَجِّلْ لَنَا ظُهُورَهُ....
اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج🍃
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
زیبایی ها
راچشم میبیند
ومهربانی ها را دل ؛
چشم
فراموش می کند
امادل هرگز ...
سلام
جادّه ی
زندگیتون پُر از
عطر گلهای مهربانی 💐
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
وَ فَدَيناهُ بِذِبحٍ عَظيم
عشـق است . . .
که دل به راه دلبر دادن
جان را به هوای آل حیـدر دادن
این کارِ بزرگ، کار مردان خداست
ماننـد حسین بن علـے سـر دادن
📎پ ن:
مادر شهید میگفت: همرزمش گفته ڪه رضا شب قبل از شهادتش خـوابی دیده و همه را بیدار ڪرد.
گفت: بیدار شوید، بیدار شوید من می خواهم #شهید بشوم...
دوستانش گفتند: حالا نصف شبی چه وقت این کارهاست؟! ڪو شهادت؟
●گفت: من خواب دیدم #امام_حسین(ع) به خوابم آمد و فرمود: "رضا تو شهید می شوی، اگر ســرت را بریدند، نترس، درد ندارد..."
●وقتی من این را شنیدم واقعاً آرام شدم... تسلی پیدا کردم...مطمئنم ڪه خود امام حسین(ع) در آن لحظه هوای پسرم را داشته...
#شهید_رضا_اسماعیلی🌷
#اولین_ذبیح_فاطمیون
#شهادت: ۹۲/۱۱/۸
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
🕊شهید مدافع حرم علی عسگری
📋 #این شهید عزیز را بیشتر بشناسیم...
💫با این ستاره ها میتوان راه را پیدا کرد.
💐شادی روح پرفتوح شهید #صلوات.
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
6.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میگفت :اگر از دست کسی ناراحت هستید،
دو رکعت نماز بخوانید و بگویید:
خدایا ! این بنده تو حواسش نبود، من از او گذشتم، تو هم بگذر . . .
+ اینطوری دلبری کردن از خدا !
#شهید_حسن_باقری
#سالروز_شهادت
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #نیمه_پنهان_ماه زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین 🔸 #قسمت_سی_و_ششم سالگرد ازدواجشان بود
💔
#نیمه_پنهان_ماه
زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین
🔸 #قسمت_سی_و_هفتم
مجيد پسر دوست داشتني فاميل زين الدين بود . كوچك ترين بچه ي خانواده بود . قيافه نوراني داشت . مهدي پاي مجيد را به منطقه باز كرده بود ، گردان تخريب . هر جا مي رفت مجيد را هم با خودش مي برد . همديگر را خوب مي فهميدند . بعضي وقت ها مي شد مهدي هنوز حرفي را نگفته مجيد مي گفت :" مي دونم چي مي خواي بگي ." و مي رفت تا كار را انجام دهد .
در يكي از عملياتها مجيد مجبور شده بود دو سه روز در ني زارها قايم شود . وقتي آقا مهدي او را به خانه آورد . از شدت مسمويمت همه ي بدنش تاول زده بود . يك هفته ازش پرستاري كردم آن قدر سردي بهش بستم كه حالش خوب شد . همان جا او را خوب شناختم . با مهدي هم كه ديگر حسابي صميمي شده بودم ، ولي باز هم به روش خودمان . وسط اتاقمان رخت خوابها را چيده بودم و اتاق را دو قسمت كرده بودم . پشت رختخوابها اتاق مهدي بود . بعضي شب ها كه از منطقه بر مي گشت ، مي رفت مي نشست توي قسمت خودش و بيدار مي ماند .
من هم سعي مي كردم وقتي او آن جا است زياد مزاحمش نشوم ، راحت باشد . زن خانه بودم و بايد به كارهايم مي رسيدم ، ولي گوشم پيش صداي دعا خواندن او بود . يك بار هم سعي كردم وقتي دعا مي خواند صدايش را ضبط كنم .
فهميد گفت: " اين كارها چيه مي كني ؟"
بعد از چند روز آقا مهدي تلفن زد. گفت: " آماده شويد مي خواهيم برويم مشهد ."
گفتم: " چه طور ؟ مگر شما كار نداريد ؟ "
گفت: " فعلاً عمليات نيست . دارند بچه ها را آموزش مي دهند . "
برايم خيلي عجيب بود . هميشه فكر مي كردم اين ها آن قدر كار دارند كه سفر كردن خوش گذارني ِ زيادي برايشان حساب مي شود.
ادامه دارد.....
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi