eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.5هزار دنبال‌کننده
33.6هزار عکس
33.1هزار ویدیو
87 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
مولای ما💚 احساس می کنم که نباشی بهار نیست شعری میان دفتر این روزگار نیست معطوف می شود به شما حس واژه ها آقا خودت بگو مگر این افتخار نیست؟ اَللهُمَ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفـَرَج 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
یڪ صبح خیال انگیز یڪ روز خوش تابان یڪ شاخه گل شادي یڪ خوشه دل روشن گاهي به نگاه تو گاهي به نگاه من آغاز خوشي باد صبح گل و آيينه لبخند به لبهاتان دلها تهي از كينه ســـلام 🌸🍃 صبح زیباتون بخیر 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
صداے پاے رمضان آرام آرام به گوش میرسد دستهاےخالی‌مان دستاویزدلهای پاکتان مارادرروزهاےآخرشعبان نه به بهاےلياقت بلکه به رسم رفاقت اول حلال و بعد دعا کنید🙏 استشمام عطر خوش رمضان از پنجره ملکوتی شعبان گوارای وجودتان باد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
°•❤🌸°• دوست داشتنت بزرگترین نعمت دنیاست ...! مرا شاد میکند و لبخند را به دنیایم هدیه میکند حتی این روز‌ها گاهی پرواز میکنم ؛ من این دوست داشتن را بیشتر از هر چیز در این دنیا دوست دارم … 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 🍃 ‌بوی اسپند و گلاب رمضان می‌آید همه مهمان دو دستان کریم حسنیم ... 💚 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 ....🌹🕊کار کـردن تو امام زمان (عج) رو عشقه! هر جا لازم باشه کار ڪنم ، چہ در جنگ، چہ در کارخانه... 📚منبع:ققنوس و آتش ص ۷۵ ‌ 🍃🌹🍃🍃 @shahidaziz_ebrahim_hadi
✍ شبی در پیش است که؛ قرار است درهای آسمان را باز کنند ... و مَحرم‌مان کنند به حریمِ بارگاهی که "لا یمسّهُ الّا المطهّرون " آنجا حکمرانی می‌کند! قرار است درها را باز کنند و ... و همه‌ی ما ته‌مانده‌ها و جامانده‌ها و پَلاسیده‌های زمین را، یکجا تطهیر کنند و ... به حریمِ هم‌نشینی‌ِشان راه دهند! 🌟 الهَــــنا ؛ با این سر و وضعِ یک لا قَبا ؛ مایه‌ی آبروریزی‌ات در این ضیافت نیستیم؟ این لحظه‌های آخر، منتی می‌گذاری، دَستی به سر و رویمان بکشی؟ خجالت، می‌کُشد ما را .... 🌜 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 ✨تازه داماد شهید✨ ...🕊🌹اولین دیدار ما در اواخر مردادماه در شبستان حرم حضرت عبدالعظیم بود. حدود دو ساعت با هم صحبت کردیم و حجب و حیای آقا وحید من را جذب کرد،آقا وحید به قدری خصوصیات مثبت داشت که من به خطرات و شرایط کاری او فکر نمی‌کردم ما 5 شهریور ماه 98 نامزد شدیم و بیشتر رفت‌وآمد‌های ما در آن دوران بود؛ چون بعد از عقدمان در 17 آبان‌ماه، شرایط آشوب در عراق پیش آمد که رفت‌وآمد سردار سلیمانی و آقا وحید به عراق بیشتر شد؛ به همین خاطر ما در دوره عقد زیاد همدیگر را نمی‌دیدیم. همسر شهید درباره آرزوی شهادت همسرش می‌گوید: «در روز عقد، من به آقاوحید گفتم: «در لحظه جاری شدن خطبه عقد هر دعایی کنی مستجاب می‌شود.» آقا وحید خوشحال شد و لحظه‌ای به فکر رفت و پرسید: «هر دعایی؟!» گفتم: «بله.» بعد از شهادت آقا وحید مطمئن شدم که او برای شهادتش دعا کرده بود و دو ماه بعد از عقدمان دعایش به اجابت رسید. . 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
اللهم..! وامنن علی بشوق الیک... خدا جان! بر من منت بذار که اشتیاقم فقط سمت خودت باشه...! که دلم نره جایی که تو نباشی؛ و فرغ قلبی لمحبتک...! دلمو برا دوس داشتن خودت خالی کن! و من یساعدنی و انت افردتنی... خداجان، اگه تو تنهام بذاری کی میاد کمکم کنه؟ دعای ۲۱صحیفه 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #رویای_نیمه_شب #قسمت_دوم با تحسین به طرح و ساخته‌هایم نگاه می‌کرد و می‌گفت :« تو همین حالا ه
💔 🍁 ریحانه که شش‌ساله شد ، دیگر ابوراجح او را به حمام نیاورد. از آن پس ، فقط گاهی او را می‌دیدم. با ظرفی غذا به مغازهٔ ما می‌آمد ، رویش را تنگ می‌گرفت و به من می‌گفت :« هاشم! برو این را به پدرم بده.» بعد هم زود می‌رفت. دوست نداشت به حمام مردانه برود. سال‌ها بود او را ندیده بودم. یک بار که پدربزرگ شاد و سرحال بود ، گفت :« هاشم! تو دیگر بزرگ شده‌ای. باید به فکر ازدواج باشی. می‌خواهم تا زنده‌ام ، دامادی‌ات را ببینم. اگر خدا عمری داد و بچه‌هایت را دیدم ، چه بهتر! بعد از آن دیگر هیچ آرزویی ندارم.» نمی‌دانم چرا در آن لحظه ، یک دفعه به یاد ریحانه افتادم. یک روز که پدربزرگم از حمام ابوراجح برگشته بود ، از پله‌های کارگاه بالا آمد و بدون مقدمه گفت :« حیف که این ابوراجح ، شیعه است ، وگرنه دخترش ریحانه را برایت خواستگاری می‌کردم.» با شنیدن نام ریحانه ، قلبم به تپش افتاد. تعجب کردم. فکر نمی‌کردم هم‌بازی دورهٔ‌ کودکی ، حالا برایم مهم باشد. خودم را بی‌تفاوت نشان دادم و پرسیدم :« چی‌ شد به فکر ریحانه افتادید؟» روی چهارپایه‌ای نشست و با دستمال سفید و ابریشمی عرق از سر و رویش پاک کرد. –شنیده‌ام دخترش حافظ قرآن است و به زن‌ها قرآن و احکام یاد می‌دهد. چقدر خوب است که همسر آدم ، چنین کمالاتی داشته باشد! برخاست تا از پله‌ها پایین برود. دو سه قدمی رفت و پا سست کرد. دستش را به یکی از ستون‌های کارگاه تکیه داد و گفت :« این ابوراجح فقط دو عیب دارد و بزرگی گفته : در بزرگواری یک مرد همین بس که عیب‌هایش را بشود شمرد.» بارها این مطلب را گفته بود. پیش دستی کردم و گفتم :« می‌دانم. اول آن‌ که شیعه است و دوم این که چهرهٔ زیبایی ندارد.» –آفرین! همین دوتاست. اگر تمام ثروتم را نزدش امانت بگذارم ، اطمینان دارم سر سوزنی در آن خیانت نمی‌کند. اهل عبادت و مطالعه است. خوش اخلاق و خوش صحبت است. همیشه برای کمک آماده است ؛ اما افسوس همان‌طور که گفتی ، بهره‌ای از زیبایی ندارد و پیرو مذهبی دیگر است. هرچه باشد شیعه شیعه است و سنی سنی. این‌جا بود که... 🍂 ادامه دارد 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi