دوستی پرسید سردار ، را کی شهید کردند؟
گفتم وقتی ما خواب بودیم.!
و بعد به این فکر کردم که نکند خواب
بمانیم و دشمن هرچه خواست بکند!
#انتقام_سخت
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥 قسمت پنجاه و نهم : رضای خدا ( ۲ )
✔️راوی : عباس هادی
🔸نزديک صبح جمعه بود. ابراهيم با لباس هاي خون آلود به خانه آمد!
خيلي آهسته لباس هايش را عوض کرد. بعد از خواندن نماز، به من گفت: عباس، من ميرم طبقه بالا بخوابم.
نزديک ظهر بود که صدای درب خانه آمد. كسي بدون وقفه به در ميكوبيد!
مادر ما رفت و در را باز كرد. زن همسايه بود. بعد از سلام با عصبانيت گفت:
اين ابراهيم شما مگه همسن پسر منه؟! ديشب پسرم رو با موتور برده بيرون، بعد هم تصادف کردند و پاش رو شکسته!
🔸بعد ادامه داد: ببين خانم، من پسرم رو بردم بهترين دبيرستان، نميخوام با آدم هایي مثل پسر شما رفت و آمد کنه!
مادر ما از همه جا بي خبر بود. خيلي ناراحت شد. معذرت خواهي کرد و با تعجب گفت: من نميدانم شما چي ميگي! ولي چشم، به ابراهيم میگم، شما ببخشيد و... من داشتم حرف هاي او را گوش ميکردم. دويدم طبقه بالا.
ابراهيم را از خواب بيدار کردم و گفتم: داداش چيکارکردي؟!
ابراهيم پرسيد: چطور مگه، چي شده؟!
پرسيدم: تصادف کرديد؟ يكدفعه بلند شد و با تعجب پرسيد: تصادف؟! چي ميگي؟ گفتم: مگه نشنيدي، دم در مامان ممد بود. داد و بيداد ميکرد و... .
🔸ابراهيم کمي فکرکرد و گفت: خُب، خدا را شکر، چيز مهمي نيست!
عصر همان روز، مادر و پدر محمد با دسته گل و يك جعبه شيريني به ديدن ابراهيم آمدند. زن همسايه مرتب معذرت خواهي ميکرد.
مادر ما هم با تعجب گفت: حاج خانم، نه به حرف هاي صبح شما، نه به کار حالاي شما!
🔸او هم مرتب میگفت: به خدا از خجالت نميدونم چي بگم، محمد همه ماجرا را براي ما تعريف کرد.
محمد گفت: اگر آقا ابراهيم نميرسيد، معلوم نبود چی به سرش مي آمد.
بچه هاي محل هم براي اينکه ما ناراحت نباشيم گفته بودند: ابراهيم و محمد با هم بودند و تصادف کردند!
حاج خانم، من از اينکه زود قضاوت کردم خيلي ناراحتم، تو رو خدا منو ببخشيد. به پدر محمد هم گفتم که خيلي زشته، آقا ابراهيم چند ماهه مجروح شده و هنوز پاي ايشون خوب نشده ولي ما به ملاقاتشون نرفتيم، براي همين مزاحم شديم.
🔸مادر پرسيد: من نميفهمم، مگه براي محمد شما چه اتفاقي افتاده؟!
آن خانم ادامه داد: نيمه هاي شبِ جمعه بچه هاي بسيج مسجد، مشغول ايست و بازرسي بودند. محمد وسط خيابان همراه ديگر بچه ها بود. يكدفعه دستش روي ماشه رفته و به اشتباه، گلوله از اسلحه اش خارج و به پاي خودش اصابت ميکنه.
او با پاي مجروح وسط خيابان افتاده بود و خون زيادي از پايش ميرفت.
آقا ابراهيم همان موقع با موتور از راه ميرسد. سريع به سراغ محمد رفته و با کمک يکي ديگر از رفقا زخم پاي محمد را مي بندد، بعد اورا به بيمارستان میرساند.
🔸صحبت زن همسايه تمام شد. برگشتم و ابراهيم را نگاه کردم. با آرامش خاصي کنار اتاق نشسته بود.
او خوب ميدانست کسي که براي رضاي خدا کاري انجام داده، نبايد به حر فهاي مردم توجهي داشته باشد.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
🏴🏴🏴🏴
خـدایـا ...
با تـو که باشم
تمام دورهـا نزدیکنـد
و نـاممکـن ها،ممکن
خـدایـا...
آیـنـده پـنـهان اسـت
اما مهـم نـیـست
هـمـیـن کـافـیـست
کـه تـو راه را می بـیـنی و من تو را
#ناشناس
به نام خدای همه
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
🏴🏴🏴🏴
#یک حبه نور✨
اَللهُمَّ اجْعَلْ اَولَ یَوْمى هذا صَلاحا وَ اَوْسَطَهُ فَلاحا وَ آخِرَهُ نَجاحا
خدایا آغاز امروز مرا صلاح و وسطش را رستگارى و پایانش را کامروایى قرارده
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
🏴🏴🏴🏴
ای بی تو فراخنای جهان بر ما تنگ...
اَللَّهُمَّ اكْشِفْ هَذِهِ الْغُمَّهَ
عَنْ هَذِهِ الأُْمَّهِ
بِحُضُورِهِ
وَعَجِّلْ لَنَا ظُهُورَهُ....
اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج🍃
#امین
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
🏴🏴🏴🏴
هر آدمی ز رفتن خود رد پا گذاشت
اما چرا ز رفتن تو رد دست ماند
رحم الله عمی العباس(ع)😭
#سردار دلها
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
🏴🏴🏴🏴
فرصت نمی دهد
که بشویم ز دیده خواب
از بَس کـه تند می گذرد
جویبار عمر...
#صائب
سلام
روزتون پر امید🌤
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
همه رفتند غمی نیست،
علی میماند..
جای سالم به دلش نیست،
ولی...میماند..!
#رهبر_معظم_انقلاب ❤️
#سردار_شهید_قاسم_سلیمانی 🌷
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
2.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مالک_اشتر_زمان
#ذوالفقار_حیدر
سید حسینی را سردار!
سپاه اسلام را یمین!
دیدار معشوق گوارایت باد❣
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
💠شهید جاویدالاثر ابراهیم هادی #مشاور سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
نوروز سال قبل در سفر عتبات بودم. روزی که به #کربلا رسیدم، به نیابت از #ابراهیم زیارت و دعا کردم. همان شب در عالم رویا مشاهده کردم که در #بینالحرمین جمعیت زیادی نشستهاند. مانند جلسات هیئت!!
من هم وارد شدم و گوشهای نشستم. یکباره دیدم که #ابراهیم، با همان چهره ملکوتی روبروی من نشسته. خواستم به طرفش بروم اما #خجالت کشیدم.
از آقایی که چای پخش میکرد پرسیدم: ایشون #ابراهیم_هادی است؟گفت:بله. گفتم: اینجا در عراق چه میکند؟ به آرامی گفت: ایشان #مشاور حاج قاسم سلیمانی است...
و ما مشاهده کردیم که درست در همان ایام، رزمندگان عراقی شهر #تکریت که دژ محکم داعش محسوب میشد را به راحتی و با کمترین تلفات آزاد کردند. آن هم با #توسل به مادر سادات حضرت زهرا (س)
کتاب سلام بر ابراهیم۲
#شهید_ابراهیم_هادی
#خوشا_به_حالت_سردار
#شهادتت_مبارک
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi