فانوسی برایتان روشن می کنم
در زیر باران و
در تاریکی شب
آنگاه از خدا می خواهم
اگر در تاریکی غم اسیر تنهایی شدید
فانوس امیدتان روشن بماند...
#شبتون_روشن
🍃🌹
و أنتَ المَفزَعُ
فِی المُلِمّات
#خدای من
و تو پناهی در
هر پیشامد بد...
به نام خدای همه
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
یک حبه نور✨
فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ
پس هرکس به اندازه ذرّه غباری کار نیکو کرده باشد، آن را خواهد دید و پاداشش را خواهد گرفت.
#زلزلة-آیه ۷
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
چه بسیار غمها که زدوده نشد،زخم شد...
چه بسیار زخمها که مداوا نشد،ماندگار شد...
کجایی منتقم خون های به ناحق ریخته شده؟!
اَللّہُمَعَجِّلفیفَرَجِمَولاناصاحِبَالزَمان🍃
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
🌷سلام_صبحتون_بخیر
🌷برخیز مثل خورشید باش
🍃طلوع کن نور بتاب
🌷و باعث شادی دیگران شو
🌷امروزتون سرشار از
🍃عشق و زیبایی و نشاط
🌷پر از سلامتی و موفقیت
🌷نگاه پر مهر خدا
🍃همراه لحظه هاتون
🌷 شنبتون پر از بهترینها🌷
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
#چادرانه 🌸🍃
ميگويند دست وپا گير است
راستـش رابخواهے
دست و پا گير است
بعضے وقتا بعضے جاهادستت را ميگیرد كه مبادا كارے كنے
و پايت رامیبندد كه مباداقدمے بردارے
كه شايسته تو
بانوے محجبه نیست
#چادر
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
#دلنوشته
✨ما را نگاهی از تو،
تمام است، اگر کنی.
✨ای آنکه بر بساط "عِندَ ربّهِم یُرزَقون" نشستهای!
دستی برار و ما دلمردگانِ دنیایی را بیرون بکش!
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥 قسمت شصت و چهارم : عملیات زین العابدین علیه السلام ( ۲ )
✔️راوی : جواد مجلسی
🔸من آر پي جي زن بودم. براي همين به همراه فرمانده گردان تقريباً جلوتر از بقيه راه بودم.
حالت بدي بود. اصلاً آرامش نداشتم!
سكوت عجيبي در منطقه حاكم بود.
ما از داخل يك شيار باريك با شيب كم به سمت نوك تپه حركت كرديم.
🔸در بالاي تپه سنگرهاي عراقي كاملاً مشخص بود. من وظيفه داشتم به محض رسيدن آنها را بزنم.
يك لحظه به اطراف نگاه كردم. در دامنه تپه در هر دو طرف سنگرهايي به سمت نوك تپه كشيده شده بود.
عراقي ها كاملاً مي دانستند ما از اين شيار عبور ميكنيم! آب دهانم را فرو دادم، طوري راه ميرفتم كه هيچ صدايي بلند نشود. بقيه هم مثل من بودند. نفس در سينه ها حبس شده بود!
هنوز به نوك تپه نرسيده بوديم که يكدفعه منوري شليك شد.
🔸بالاي سر ما روشن شد! بعد هم از سه طرف آتش وگلوله روي ما ريختند. همه چسبيده بوديم به زمين. درست در تيررس دشمن بوديم.
هر لحظه نارنجك، يا گلوله اي به سمت ما می آمد. صداي ناله بچه هاي مجروح بلند شد و... در آن تاريكي هيچ كاري نمي توانستيم انجام دهيم. دوست داشتم زمين باز ميشد و مرا در خودش مخفي ميكرد. مرگ را به چشم خودم ميديدم. در همين حال شخصي سينه خيز جلو مي آمد و پاي مرا گرفت!
سرم را كمي از روي زمين بلند كردم و به عقب نگاه كردم. باورم نميشد.
🔸چهره اي كه ميديدم، صورت نوراني ابراهيم بود.
يكدفعه گفت: تويي؟! بعد آر پي جي را از من گرفت و جلو رفت. بعد با فرياد الله اكبر آر پي جي را شليک کرد.
سنگر مقابل كه بيشترين تيراندازي را ميكرد منهدم شد.
ابراهيم از جا بلند شد و فرياد زد: شيعه هاي اميرالمؤمنين بلند شيد، دست مولا پشت سر ماست.
بچه ها همه روحيه گرفتند.
من هم داد زدم؛ الله اكبر، بقيه هم از جا بلند شدند. همه شليك ميكردند.
تقريباً همه عراقي ها فرار كردند. چند لحظه بعد ديدم ابراهيم نوك تپه ايستاده!
🔸كار تصرف تپه مهم عراقي ها خيلي سريع انجام شد. تعدادي از نيروهاي دشمن اسير شدند. بقيه بچه ها به حركت خودشان ادامه دادند.
من هم با فرمانده جلو رفتيم. در بين راه به من گفت: بیخود نيست كه همه دوست دارند در عمليات با ابراهيم باشند. عجب شجاعتي داره!
نيمه هاي شب دوباره ابراهيم را ديدم. گفت: عنايت مولا رو ديدي؟! فقط يه الله اكبر احتياج بود تا دشمن فرار كنه!
٭٭٭
🔸عمليات در محور ما تمام شد. بچه هاي همه گردان ها به عقب برگشتند. اما بعضي از گردان ها، مجروحين و شهداي خودشان را جا گذاشتند!
ابراهيم وقتي با فرمانده يكي از آن گردان ها صحبت ميكرد، داد ميزد!
خيلي عصباني بود. تا حالا عصبانيت او را نديده بودم.
ميگفت: شما كه ميخواستيد برگرديد، نيرو و امكانات هم داشتيد، چرا به فكر بچه هاي گردانتان نبوديد؟! چرا مجروح ها رو جا گذاشتيد، چرا... ؟؟؟
با مسئول محور كه از رفقايش بود هماهنگ كرد. به همراه جواد افراسيابي و چند نفر از رفقا به عمق مواضع دشمن نفوذ كردند.
🔸آنها تعدادي از مجروحين و شهداي بجا مانده را طي چند شب به عقب انتقال دادند. دشمن به واسطه حساسيت منطقه نتوانسته بود پاكسازي لازم را انجام دهد.
ابراهيم و جواد توانستند تا شب 21 آذر ماه 61 حدود هجده مجروح و نُه نفر از شهدا را از منطقه نفوذ دشمن خارج كنند.
حتي پيكر يك شهيد را درست از فاصله ده متري سنگر عراقي ها با شگردي خاص به عقب منتقل كردند!
ابراهيم بعد از اين عمليات كمي كسالت پيدا كرد، با هم به تهران آمديم.
چند هفته اي تهران بود. او فعاليت هاي مذهبي و فرهنگي را ادامه داد.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
#شهیدانھ🕊🌹|•°
دِلَمٖرٖفٰاقَتیٖ میخٰواهَد
کِهٖ سَربَندِ یٰا زَهرٰایمٖ بِبَݩدَد•❥•
کِهٖ دِلمٖرٰاحُسیݩی ڪُنَد•
کِهٖ خٰاڪیٖ بٰاشَد°•○
دلمٖ رفٰاقتیٖ میخٰواهَد•❥•
کِهٖشـَ℘ـیدم ڪُنَدツ🕊
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
#سردار_قلبم💔•~°
🕊 اربا اربا شده
چون برگ خزان میریزی،
کاش میشد
که تو با معجزهای برخیزی..!
#سید_حمیدرضا_برقعی
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
✍شهید سپهبد قاسم سلیمانی:
هرڪدام از شما یڪ شهــید را دوست خود بگیرد و سیره عملی و سبڪــ زندگـــــی او را بڪار ببندید ببینید چطــور رنگ و بوی شهدا را به خود میگیرید و خدا به شما عنایت میکند.
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
🔴صحبت های سردار حاجی زاده را شنیدیم.
🔵گفتن حقیقت و پذیرفتن اشتباه #شهامت می خواهد و ایشان به خوبی این شهامت را از خود نشان داد.
🔵رئیس سازمان هوایی کشور و سایر مسئولان مربوطه پاسخ بدهند که چرا پروازها را درآن تاریخ بر خلاف درخواست مقامات امنیتی کشور، لغو نشده است؟؟؟
سردار حاجی زاده:
🔵چندبار درخواست توقف پروازها در آسمان کشور را در زمان حمله موشکی به پایگاه عین الاسد داشتیم، که قبول نشد!
🛑دمت گرم سردار حاجی زاده که یک هفته قبل از حاج قاسم در سوریه ترور شده و پای زخمی آمد و پشت تریبون و بعد از به خاک مالیدن پوزه کدخدا مردونه و با صداقت اشتباه نیرویش رو به گردن گرفت.
🔵تاکید میکنم :
داغدار هموطنانمونیم
اما بی غیرت و قدرنشناس و دشمن شاد کن نیستیم.
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi