تو خوب باش،
حتی اگر آدم های اطرافت
خوب نیستند .
تو خوب باش،
حتی اگر جواب خوبیهایت را
با بدی دادند
تو خوب باش،
همین خوب ها هستند که
زمین را برایزندگی زیبا میکنند
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
هر چیزی رو ببخشی
و تقسیم کنی کم میشه!
تنها چیزی که
با بخشیدن تکثیر میشه
و فراوانی و خیر و برکت میاره
#مهربانی #عشق و #امید است
پس در بخشش خسیس نباشیم.
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
🔴چه کسی مقصر است؟ آمریکا یا ما؟!
🔺خداوند امروز از حاجی زاده امتحان سختی گرفت
سخت تر از ۸سال جنگ تحمیلی
سخت تر از نشاندن هواپیمای آر کیو ۱۷۰
سخت تر از حمله موشکی به داعش
و سختتر از پاسخ موشکی به آمریکا
امروز خداوند بر خلاف این چهل سال او را نه با جانش بلکه با آبرویش آزمایش کرد
او امروز آمد از خطای اپراتور پدافند تا تاخیر ستاد کل در اعلام خبر را بر عهده گرفت
این کار جرات میخواهد...
ایستادن و عذرخواهی کردن مردانگی میخواهد
♦️آن لاشخورهایی که فراموش کرده اند شروع کننده این آتش آمریکا بود بدانند هر روز به تعداد شهدای هواپیمای اکراینی در این کشور بیمارانی از دنیا میروند که به خاطر تحریمهای آمریکا دارو به آنها نمیرسد اگر دلسوز مردمید اینها را فریاد بزنید
♦️آن کفتارهای خارج نشینی که امروز دارند اشک تمساح میریزند همانهایی هستند که تا دیروز نامه مینوشتند ایران را تحریم کنید، همانهایی هستند که به ترامپ نامه نوشتند به ایران حمله نظامی کن، این خائنین همانهایی هستند که به ترامپ گفتند در سخنرانیت بگو به ۵۲ نقطه ایران حمله میکنی
🔺این فاجعه دردناک است خیلی هم دردناک، آنقدر که قلبها از شدتش فشرده میشود و چشمها از ناراحتیش گریان اما:
🔺این باعث نمیشود یادمان برود جلاد کیست!
مردم در این چند روز دیدند چه کسی اغاز کننده بود
مردمی که به عشق قاسم سلیمانی به خیابان آمده اند فراموش نمیکنند باعث اصلی خون این شهیدان ما همانهایی هستند که عزت مارا گروگان گرفته اند تا خواسته هایشان برسند
ما هیچ وقت در هیچ برهه تاریخ جنگ طلب نبودیم و امروز هم نیستیم ما همیشه خواستار صلحیم
اما جنگیدن برای صلح جنگ طلبی نیست بلکه صلحیست مقدس!
♦️امیدوارم مقصرین شناسایی شوند
حاجی زاده امروز گفت مقصر این خطای سهوی اوست و دلایلش را هم با شهامت برای مردم گفت
اما امیدوارم آنها که دو روز سکوت کردند و دیگران را هم از گفتن بازداشتند به مردم توضیح بدهند چرا!
🔺باز هم به خانواده داغدار هموطنانمان تسلیت میگویم و عمیقا اعتقاد دارم خون این شهدا بر گردن آنهاست که در کاخ سفید نشستند و صحنه ارایی کردند
انتقام خون حاج قاسم و این شهدا بر گردن تمامی ما و همچنین نظام است
از این خونها و تمام کسانی که هر روز به دلیل تحریمهای دارویی آمریکا جانشان را از دست میدهند نباید گذشت.
الهـی پر از نیـازم
و اجابت آن را در آمینِ تو میجویم
خـدای مـن، بی نیـازم کن
و خالی از هر نیـاز
ڪه جز بہ روزی آسمـانی تـو
نیـازم نیسـت
مهـربـانـا شبمـان را
با آرامـش بہ بامـداد برسـان
الهـی مراقـب قلب عزیزانمـان بـاش
امیـدوارم طلـوع صبـح فـردا
طلـوع شادیهایـت
و رسیـدن بہ آرزوهایـت باشـد
🌙شبتون غرق در ارامش خدائی 🌟
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
خدای من
خودت گفتی:
بخوانید مرا...
تا اجابت کنم شما را!
آمدهام...
با سینهای پُر
از عشق خودت
قبولم میکنی؟!
🖌علیرضا پورمشیر
به نام خدای همه
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
#یک حبه نور ✨
{ وَالْمَلَائِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْضِ }
فرشتهها مدام به خدا میگن
خدایا آدما رو ببخش...
#چقدر قشنگ
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
بينِ شلوغى هاىِ شهر
و شلوغى هاىِ ذهن
و شلوغى هاىِ دل
يادِتان، آرامِ جسم و جانم است
اين كه سرم شلوغ باشد
و چشمم لايق ديدارتان نباشد
يادتان را از دلم نمى كاهَد
دلم را خلوت مى كنم
تا حَريمِ اَمْنِ مهرتان باشد
تا براى هميشه خانه ى تان باشد
السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ وَ الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ وَ الْغَوْثُ وَ الرَّحْمَةُ الْوَاسِعَةُ وَعْدا غَيْرَ مَكْذُوبٍ...
#امام عصر علیه السلام
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
سلامی به قشنگی بهشت
سلامی به زیبایی
گلهای آفتاب گردان
سلامی بمحکمی پیوندقلبها و
سلامی که یادآورخوبی است
سلام گلهای باوفا
صبحتون بخیر وزیبا🌹❄️
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
••••
دَر شڪست...
پهلو شڪست...
حرمت شڪست...
اما #مقاومت ِ فاطمه«س» نشڪست!
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥 قسمت شصت و پنجم : روزهای آخر
✔️راوی : علی صادقی ، علی مقدم
🔸آخر آذر ماه بود، با ابراهيم برگشتيم تهران. در عين خستگي خيلي خوشحال بود.
ميگفت: هيچ شهيد يا مجروحي در منطقه دشمن نبود، هر چه بود آورديم.
بعد گفت: امشب چقدر چشم هاي منتظر را خوشحال كرديم، مادر هر كدام از اين شهدا سر قبر فرزندش برود، ثوابش براي ما هم هست.
من بلافاصله از موقعيت استفاده كردم و گفتم: آقا ابرام پس چرا خودت دعا ميكني كه گمنام باشي؟!
🔸منتظر اين سؤال نبود. لحظه اي سكوت كرد و گفت: من مادرم رو آماده كردم، گفتم منتظر من نباشه، حتي گفتم دعا كنه كه گمنام شهيد بشم! ولي باز جوابي را كه ميخواستم نگفت.
چند هفته اي با ابراهيم در تهران مانديم.
بعد از عمليات و مريضي ابراهيم، هر شب بچه ها پيش ابراهيم هستند. هر جا ابراهيم باشد آنجا پر از بچه هاي هيئتي و رزمنده است.
٭٭٭
🔸دي ماه بود. حال و هواي ابراهيم خيلي با قبل فرق كرده، ديگر از آن حرف هاي عوامانه و شوخي ها كمتر ديده ميشد!
اكثر بچه ها او را شيخ ابراهيم صدا مي زنند.
ابراهيم محاسنش را كوتاه كرده، اما با اين حال، نورانيت چهره اش مثل قبل است.
آرزوي شهادت كه آرزوي همه بچه ها بود، براي ابراهيم حالت ديگري داشت.
در تاريكي شب با هم قدم ميزديم، پرسيدم: آرزوي شما شهادته، درسته؟!
🔸خنديد، بعد از چند لحظه سكوت گفت: شهادت ذره اي از آرزوي من است، من ميخواهم چيزي از من نماند، مثل ارباب بی كفن حسين (علیه السلام) قطعه قطعه شوم. اصلاً دوست ندارم جنازه ام برگردد. دلم ميخواهد گمنام بمانم.
دليل اين حرفش را قبلاً شنيده بودم.
ميگفت: چون مادر سادات قبر ندارد، نميخواهم مزار داشته باشم.
بعد رفتيم زورخانه، همه بچه ها را براي ناهار فردا دعوت كرد.
فردا ظهر رفتيم منزلشان. قبل از ناهار نماز جماعت برگزار شد. ابراهيم را فرستاديم جلو، در نماز حالت عجيبي داشت.
انگار كه در اين دنيا نبود! تمام وجودش در ملكوت سير ميكرد!
🔸بعد از نماز با صداي زيبا دعاي فرج را زمزمه كرد.
يكي از رفقا برگشت به من گفت: ابراهيم خيلي عجيب شده، تا حالا نديده بودم اينطور در نماز اشك بريزه!
در هيئت، توسل ابراهيم به حضرت صديقه طاهره (سلام الله علیها) بود. در ادامه مي گفت: به ياد همه شهداي گمنام كه مثل مادر سادات قبر و نشاني ندارند، هميشه در هيئت از جبهه ها و رزمنده ها ياد ميكرد.
٭٭٭
🔸اواسط بهمن بود، ساعت نه شب، يكي تو كوچه داد زد: حاج علي خونه اي؟!
آمدم لب پنجره، ابراهيم و علي نصرالله با موتور داخل كوچه بودند، خوشحال شدم و آمدم دم در.
ابراهيم و بعد هم علي را بغل كردم و بوسيدم. داخل خانه آمديم.
هوا خيلي سرد بود. من تنها بودم. گفتم: شام خورديد؟ ابراهيم گفت: نه، زحمت نكش.
گفتم: تعارف نكن، تخم مرغ درست ميكنم. بعد هم شام مختصري را آماده كردم.
گفتم: امشب بچه هام نيستند، اگر كاري نداريد همين جا بمانيد، كرسي هم به راهه.
ابراهيم هم قبول كرد. بعد با خنده گفتم: داش ابرام توي اين سرما با شلوار كردي راه ميري؟! سردت نميشه؟!
او هم خنديد وگفت: نه، آخه چهار تا شلوار پام كردم!
🔸بعد سه تا از شلوارها را درآورد و رفت زير كرسي! من هم با علي شروع به صحبت كردم.
نفهميدم ابراهيم خوابش برد يا نه، اما يكدفعه از چا پريد و به صورتم نگاه كرد و بي مقدمه گفت: حاج علي، جان من راست بگو! تو چهره من شهادت مي بيني؟!
توقع اين سؤال را نداشتم. چند لحظه اي به صورت ابراهيم نگاه كردم و با آرامش گفتم: بعضي از بچه ها موقع شهادت حالت عجيبي دارند، اما ابرام جون، تو هميشه اين حالت رو داري!
سكوت فضاي اتاق را گرفت.
ابراهيم بلند شد و به علي گفت: پاشو، بايد سريع حركت كنيم. باتعجب گفتم: آقا ابرام كجا؟!
گفت: بايد سريع بريم مسجد. بعد شلوارهايش را پوشيد و با علی راه افتادند.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi