در این شب سرد زمستونی
دعا میکنم
کلبه دلاتون همیشه آروم باشه
و شادی و برکت
مثل باران رحمت
از آسمان براتون بباره
شبتون_گرم_از_نگاه_خدا
و_سر_شار_از_آرامش ❤️
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
محبوبم!
با دلم با تو گفتگو می کنم.تنها تو نشانی زخم های مرا می دانی، نشانی مرهم را. تنها تو با دل من رفت و آمد داشته ای. تو در خانه نباشی هیچ کس نیست...
#محمد_صالح_علا
به نام خدای همه
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
#یک حبه نور ✨
وَأُخْرَى تُحِبُّونَهَا نَصْرٌ مِّنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ.
همهتون دوست دارید یاری خدا شامل حالتون بشه و پیروزی نزدیک باشه.
مؤمنان بههوش باشن که خبرهای خوب در راهه...
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
أَیْنَ مُؤَلِّفُ شَمْلِ الصَّلاحِ وَالرِّضا
ڪجاست...
صاحب دلهای گرد و خاڪی مان
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج...
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
روزتون پراز رنگهای شاد
امیدی کودکانه
و انگیزه ای شجاعانه
قصه ی امروزتان بی غصه
سلام
امـروزتون به آفتاب عشق روشن
مهربانی زینت بخش لحظاتتون❄️🌤
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
🌸ســلام صبحتون زیبـا
❄️امروزتان به نیکی و
🌸پراز عطر دعا
❄️روزتان را به شکرانه
🌸هرآنچه خدا داده آغاز کنید
❄️الهی
🌸حال دلتون خوب
❄️لحظه های عمرتون شیرین
🌸کارتون پررونق و سایه
❄️زندگیتون خوشبختی باشه
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
شـــكرت خــدا
كه دفتر عمرم باز است هنوز
نميدانم چند ورق مانده تا انتها..
اما برهر ورق كه بر من می گشایی
زيبا خواهم نوشت..
به امیدت ای خدای خوبیها❤️
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
1.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹قاسم زنده است به داد ما برسه!؟
#قاسم_سليمانی
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
هردم به ضریح بی نشانت ای ماه
بسته ست دخیل قلب من با هرآه
عمریست تپش های دلم میگوید :
«یـا فاطمــه اشفعی لنا عندالله »
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥 قسمت شصت و هفتم : والفجر مقدماتی ( ۱ )
✔️راوی : علی نصرالله
🔸گردان كميل، خط شكن محور جنوبي و سمت پاسگاه بود. يكي از فرماندهان لشکر آمد و براي بچه هاي گردان شروع به صحبت كرد:
برادرها، امشب براي عمليات والفجر به سمت منطقه فكه حركت مي كنيم، دشمن سه كانال بزرگ به موازات خط مرزي، جلوي راه شما زده تا مانع عبور شود، همچنين موانع مختلف را براي جلوگيري از پيشروي شما ايجاد كرده.
اما ان شاءالله با عبور شما از اين موانع و كانال ها، عمليات شروع خواهد شد.
🔸با استقرار شما در اطراف پاسگاه هاي مرزي طاووسيه و رُشيديه، مرحله اول كار انجام خواهد شد.
بعد بچه هاي تازه نفس لشکر سيدالشهدا (علیه السلام) و بقيه رزمندگان از كنار شما عبور خواهند كرد و براي ادامه عمليات به سمت شهر العماره عراق ميروند و ان شاءالله در اين عمليات موفق خواهيد شد.
ايشان در مورد نحوه كار و موانع و راه هاي عبور صحبتش را ادامه داد و گفت:
مسير شما يك راه باريك در ميان ميادين مين خواهد بود.
ان شاءالله همه شما كه خط شكن محور جنوبي فكه هستيد به اهداف از پيش تعيين شده خواهيد رسيد.
🔸صحبت هايش تمام شد. بلافاصله ابراهيم شروع به مداحي كرد، اما نه مثل هميشه! خيلي غريبانه روضه میخواند و خودش اشك مي ريخت.
روضه حضرت زينب (سلام الله علیها) را شروع كرد.
بعد هم شروع به سينه زني كرد، اولين بار بود كه اين بيت زيبا را شنيدم:
امان از دل زينب (سلام الله علیها) چه خون شد دل زينب (سلام الله علیها)
بچه ها با سينه زني جواب دادند، بعد هم از اسارت حضرت زينب (سلام الله علیها) و شهداي كربلا روضه خواند.
🔸در پايان هم گفت: بچه ها، امشب يا به ديدار يار ميرسيد يا بايد مانند عمه سادات، اسارت را تحمل كنيد و قهرمانانه مقاومت كنيد (عجيب بود كه تقريباً همه بچه هاي گردان هاي كميل كه ابراهيم برايشان روضه خواند يا شهيد شدند يا اسير).
بعد از مداحي عجيب ابراهيم، بچه ها در حالي كه صورت هايشان خيس از اشك بود بلند شدند. نماز مغرب وعشاء را خوانديم. از وقتي ابراهيم برگشته سايه به سايه دنبال او هستم! يك لحظه هم از او جدا نمي شوم.
من به همراه ابراهيم، يكي از پل هاي سنگين و متحرك را روي دست گرفتيم و به همراه نيروها حركت كرديم.
🔸حركت روي خاك رملي فكه بسيار زجرآور بود. آن هم با تجهيزاتي به وزن بيش از بيست كيلو براي هر نفر! ما هم كه جداي از وسايل، يك پل سنگين را مثل تابوت روي دست گرفته بوديم!
همه به يك ستون و پشت سر هم از معبري كه در ميان ميدان هاي مين آماده شده بود حركت كرديم.
حدود دوازده كيلومتر پياده روي كرديم. رسيديم به اولين كانال در جنوب فكه. بچه ها ديگر رمقي براي حركت نداشتند.
ساعت نه و نيم شب يكشنبه هفدهم بهمن ماه بود. با گذاشتن پل هاي متحرك و نردبان، از عرض كانال عبور كرديم. سكوت عجيبي در منطقه حاكم بود.
🔸عراقی ها حتي گلوله اي شليك نمي كردند!
يك ربع بعد به كانال دوم رسيديم. از آن هم گذشتيم. با بي سيم به فرماندهي اطلاع داده شد.
چند دقيقه اي نگذشته بود كه به كانال سوم رسيديم.
ابراهيم هنوز مشغول بود و در كنار كانال دوم بچه ها را كمك میكرد.
خيلي مواظب نيروها بود، چون در اطراف كانال ها پر از ميادين مين و موانع مختلف بود.
خبر رسيدن به كانال سوم، يعني قرار گرفتن در كنار پاسگاه هاي مرزي و شروع عمليات.
اما فرمانده گردان، بچه ها را نگه داشت و گفت: طبق آنچه در نقشه است، بايد بيشتر راه ميرفتيم، اما خيلي عجيبه، هم زود رسيديم، هم از پاسگاه ها خبري نيست!
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
☎️زنگ عبرت:
❤️بالاخره عکس پشت میز حاج قاسم رو که میگفتن نیست پیدا کردم .
صندلی ریاستش منو کشته .
♦️به قول سید حسن نصر الله (حفظه الله ) لنگه کفشش از سر ترامپ و منم میگم از اکثر هیات دولت و مجلس ما ارزشمند تره.
👌اون که نگفتیم از همه شون بخاطر همون معدود نفرات اندکی است که جهادگونه در حال خدمت به انقلاب هستند.
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
گر کُنی یک دَم اراده، با یگانهای عظیم
پُشت تو، خوانم نماز جمعه را در اورشلیم
ای سپهسالار ایران، قلب تو پُرنور باد
دشمنانِ رهبر و تو، تا قیامت کور باد
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi