eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.5هزار دنبال‌کننده
33.5هزار عکس
32.9هزار ویدیو
87 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
منِ بی تــو را ، باران گرفته است ... علیرضا عابدی که این عکس متفاوت را از یک مادر شهید ثبت کرده، درباره آن نوشته: « مادر شهید مفقودالاثر مجید امیدی ، هر وقت بارون می‌اومد می‌رفت زیر بارون می‌ایستاد و چشمای اَبریش بارونی می‌شد. وقتی ازش می‌ پرسیدن آخه مادرِ من چرا وایستادی زیر بارون؟ آروم زیر لب زمزمه می‌ کرد، گلی گم کرده‌ام می‌ بویم او را ... آخه الان بدن مجید من زیر بارونه .... بدن مجید من معلوم نیست کجاست ... می‌خوام بگم مادرم، عزیزم، من به یادتم...» هدیه به روح پاک و معطر شهـدای گمنام صلوات🌷 ♥️اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌ لِوَلیــِـــڪَ الفَـرَجــــ 🍃🌹🍃🌹
3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آقا ما یه علی داریم که تنهاست . آوارست ..... عج 😔😭 🍃🌹🍃🌹
بچه ها..! یه جوری تویِ جامعه راه برید..؛ که همه بگن این بویِ امام زمان میده..! اگه بگی چی شد که شهیدا شهید شدن؟ میگم یه روده راست تو شِکَمِشون بود راست میگفتن امام زمان دوسِت داریم. بیاید راست بگیم که امام زمان(عج) رو دوست داریم. 🌱 🌸 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
3.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 عامل بزرگترین عملیات شهادت‌طلبانه تاریخ 🔸حجت الاسلام راجی 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🌷شهید مدافع حرم ناصر مسلمی سواری نام و نام خانوادگی: ناصر مسلمی سواری نام پدر: زعلان تاریخ تولد: ۱۳۶۰/۰۳/۰۲ محل تولد: اهواز تاریخ شهادت:۱۳۹۲/۰۸/۲۰ محل شهادت: سوریه محل دفن: قبرستان سید هادی – قطعه شهدای مدافع حرم ✍ زندگی نامه: 🍂 ناصر مسلمی سواری در دوم خرداد ماه سال ۶۰ در شهر سوسنگرد به دنیا آمد . پدرش زعلان بازنشسته سپاه و مادرش سلیمه نام دارد . ناصر که برخی منصور صدایش می کردند تا سال ۱۳۷۹در سوسنگرد زندگی می کردند ایشان مقطع دبستان را در این شهر به پایان رسانید . سپس به همراه خانواده به اهواز مهاجرت کردند . تا کلاس دوم راهنمایی درس خواند . بعد از رها کردن تحصیل به شغل آزاد روی آورد . 🍂 مدتی در شرکت فولاد به عنوان کارگر مشغول به کار بود . حیا، متانت و ایمان خالص منصور باعث شد که خیلی از همکاران برای ایشان احترام خاص قائل باشند . همین روحیه ایشان سبب شد که با خواهر همسر یکی از همکارانش ازدواج کند و سیزده بهمن سال هشتاد و یک ناصر با خانم فرح شریفی پیوند ازدواج بستند که حاصل این ازدواج چهار فرزند به نام های علیرضا ، بی تا ، همتا و بنیامین می باشد . 🍂 ایشان ساکن منطقه محروم و حاشیه ای عین دو اهواز بود . یک ماه بعد از ازدواجشان پروژه کـار در شـرکت فـولاد به پـایـان می رسد مجبور می شوند به کار ساختمانی روی آورد و بعد از مدتی هم به عنوان کارگر روز مزد در یک کارگاه بازیافت مواد پلاستیکی مشغول به کار می گردد . 💠 کربلای شام: 🍂 بعد از شـنیدن اخـبار ســوریه و بی حرمتی عمال صهیونیست نسبت به ناموس مسـلمانان زندگی را تنگ دانست . می گفت : به دور از غـیرت است کـه زنان مسـلمان بی پناه باشند و حرم حضرت زینب و حضرت رقیه (سلام الله علیها) در معرض تهدید باشد و من در خانه و کنار فرزندانم بی تفاوت باشم ؛ به همین علت چند بار در اهواز و حتی تهران درخواست اعزام به سوریه را داشت که با اعزام ایشان موافقت نگردید . 🍂 اما ناصر نا امید نشد و از طریق دوستان افغانی اش که در کارگاه بازیافت مواد همکارش بودند به مشهد سفر کرد و به همراه تیپ فاطمیون که متشکل از رزمندگان افغانی هستند مقدمات اعزامش به سوریه مهیا گردید و سرانجام آبان ماه سال ۱۳۹۲ درحالی که زخمی بود و جان دربدن داشت توسط داعشیان کافر و عمال صهیونیستی زنده زنده در آتش سوزانده شد تا با مظلومیت تمام به فیض شهادت نائل آید . 🍂 پیکر مطهرش در پنجم آذر با گمنامی و مظلومیت تمام تشییع و در قبرستان امامزاده سید هادی به خاک سپرده شد. 🔖 وصیت نامه: 🍂 قرآن شریف که همه ی انسان ها اعتقاد دارند که می فرماید کل نفس ذائقت الموت ، انسان ناگزیر مرگ را می پذیرد و در هر حال اینجانب ناصر سواری فرزند علان به وحدانیت الهی وصیت می نمایم که اینجانب در تاریخ ۱۵ /۷/ ۱۳۹۳ اعزام به سرزمین سوریه هستم وصیت می نمایم به چند نکته : ۱-اگر خداوند شهادت را نصیبم نمود و حقوق بنیاد شهید داد ، از همان پول پنج سال روزه و نماز قضا به اینجانب واجب است که وراث پرداخت نمایند . ۲- تمام فرزندانم که چهار فرزند می باشند تا زمانی که مادرش خواست با مادر زندگی کنند مادر نخواست تحویل پدرم بدهند . ۳-من دینی به گردن ندارم از کسی در واقع بدهکار نیستم همین تمام وصیت من است . خودم با عشـق و علاقــه کــه به همه ی سادات حضرت زینب (سلام الله علیها ) داشته ام عازم شدم از خداوند می خواهم که در این راه شربت شهادت بنوشم . از همسرم و فرزندانم و پدر و مادرم و برادران و خواهرانم و عمو ها و دایی هایم و تمام اقوام حلالیت می طلبم . 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
AUD-20211027-WA0034.
زمان: حجم: 4.49M
🌸 (ع) 💐اومده خدای دلبری 💐آقام امام عسکری 🎤 👏 👌فوق زیبا 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
✅داستان 🌺امیر حسین🌺 💠( قسمت اول: با من ازدواج می کنید؟ ) . توی دانشگاه مشهور بود به اینکه نه به دخت
✅داستان 🌺امیر حسین🌺 💠( قسمت دوم: تا لحظه مرگ ) . . تو با خودت چی فکر کردی که اومدی به زیباترین دختر دانشگاه که خیلی ها آرزو دارن فقط جواب سلام شون رو بدم؛ پیشنهاد میدی؟ ... من با پسرهایی که قدشون زیر 190 باشه و هیکل و تیپ و قیافه شون کمتر از تاپ ترین مدل های روز باشه اصلا حرف هم نمیزنم چه برسه ... . . از شدت عصبانیت نمی تونستم یه جا بایستم ... دو قدم می رفتم جلو، دو قدم برمی گشتم طرفش ... . . اون وقت تو ... تو پسره سیاه لاغر مردنی که به زور به 185 میرسی ... اومدی به من پیشنهاد میدی؟ ... به من میگه خرجت رو میدم ... تو غلط می کنی ... فکر کردی کی هستی؟ ... مگه من گدام؟ ... یه نگاه به لباس های مارکدار من بنداز ... یه لنگ کفش من از کل هیکل تو بیشتر می ارزه ... . . و در حالی که زیر لب غرغر می کردم و از عصبانیت سرخ شده بودم ازش دور شدم ... دوست هام دورم رو گرفتن و با هیجان ازم در مورد ماجرا می پرسیدن ... با عصبانیت و آب و تاب هر چه تمام تر داستان رو تعریف کردم ... . هنوز آروم نشده بودم که مندلی با حالت خاصی گفت: اوه فکر کردم چی شده؟ بیچاره چیز بدی نگفته. کاملا مودبانه ازت خواستگاری کرده و شرایطی هم که گذاشته عالی بوده ... تو به خاطر زیبایی و ثروتت زیادی مغروری ... . . خدای من ... باورم نمی شد دوست چند ساله ام داشت این حرف ها رو می زد ... با عصبانیت کیفم رو برداشتم و گفتم: اگر اینقدر فوق العاده است خودت باهاش ازدواج کن ... بعد هم باهاش برو ایران، شتر سواری ... . اومدم برم که گفت: مطمئنی پشیمون نمیشی؟ ... . . باورم نمی شد ... واقعا داشت به ازدواج با اون فکر می کرد ... داد زدم: تا لحظه مرگ ... و از اونجا زدم بیرون ... . . 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 اگر خدا متاع وجود تو را خریدنی بیابد... هر کجا باشی در هر زمان تو را با برمیگزیند🥀 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
••🥀🍂•• شهادت‌نام‌گرفت وقتی‌خدا‌کسی‌را‌کُشت‌از‌شدت‌عشق 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi