چشمانت چنان جاذبه‌ای دارد که لب تر کنی، جز «چَشم» نمی‌توان پاسخت داد. پادشاه #قلب من‌اند آن دو آرامِ موّاج. نبینمت هم اگر، به یاد شکوه چشمانت «چَشم» می‌گویم. «چَشم» می‌گویم تا برق نگاهت را درخشان‌تر ببینم... «چَشم» می‌گویم تا باب میل تو شوم، تا دوست بداری‌ام؛ فدای چشمانت. #ســـــردار_دلها #حاج #قاسم_سلیمانی #فدای_چشمانت #شهید_مقاومت

☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت هفتاد و چهارم : حضور ( ۲ ) 🔸يادم افتاد روي تابلویي نوشته بود: «رفاقت و ارتباط با شهدا دو طرفه است. اگر شما با آ نها باشي آنها نيز با تو خواهند بود.» اين جمله خيلي حرف ها داشت. نوروز 1388 بود. براي تكميل اطلاعات كتاب، راهي گيلان غرب شديم. در راه به شهر ايوان رسيديم. موقع غروب بود و خيلي خسته بودم. از صبح رانندگي و... هيچ هتل يا مهمان پذيري در شهر پيدا نكرديم! 🔸در دلم گفتم: آقا ابرام ما دنبال كار شما آمديم، خودت رديفش كن! همان موقع صداي اذان مغرب آمد. با خودم گفتم: اگر ابراهيم اينجا بود حتماً براي نماز به مسجد ميرفت. ما هم راهي مسجد شديم. نماز جماعت را خوانديم. بعد از نماز آقايي حدوداً پنجاه سال جلو آمد و با ادب سلام كرد. ايشان پرسيد: شما از تهران آمديد؟! باتعجب گفتم: بله، چطور مگه؟! گفت: از پلاك ماشين شما فهميدم. 🔸بعد ادامه داد: منزل ما نزديك است. همه چيز هم آماده است. تشريف مي آوريد؟! گفتم: خيلي ممنون ما بايد برويم. ايشان گفت: امشب را استراحت كنيد و فردا حركت كنيد. نميخواستم قبول كنم. خادم مسجد جلو آمد و گفت: ايشان آقاي محمدي از مسئولين شهرداري اينجا هستند، حرفشان را قبول كن. آنقدر خسته بودم كه قبول كردم. با هم حرکت کرديم. 🔸شام مفصل، بهترين پذيرايي و... انجام شد. صبح، بعد از صبحانه مشغول خداحافظي شديم. آقاي محمدي گفت: ميتوانم علت حضورتان را در اين شهر بپرسم؟! گفتم: براي تكميل خاطرات يك شهيد، راهي گيلان غرب هستيم. با تعجب گفت: من بچه گيلان غرب هستم. كدام شهيد؟! گفتم: او را نمي شناسيد، از تهران آمده بود، بعد عكسي را از داخل كيف در آوردم و نشانش دادم. با تعجب نگاه كرد وگفت: اين كه آقا ابراهيم است!!! من و پدرم نيروي شهيد هادي بوديم. توي عمليات ها، توي شناسايي ها با هم بوديم. در سال اول جنگ! 🔸مات و مبهوت ايشان را نگاه كردم. نميدانستم چه بگويم، بغض گلويم را گرفت. ديشب تا حالا به بهترين نحو از ما پذيرايي شد. ميزبان ما هم كه از دوستان اوست! آقا ابراهيم ممنونم. ما به ياد تو نمازمان را اول وقت خوانديم، شما هم... . 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi

چــه خـــوب است یڪ شب ، همہ ما براے ڪسے دعــا ڪنیــم ؛ ڪـہ هــر شب به تنهایـے براے ما دعــا میڪند ... 💖الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💖 شبتون مهدوی🌙⭐️ 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi

ای خدایی ڪه به من نزدیڪی: خبر از دلهره هایم داری ؟ خبر از لرزش آرام صدایم داری ؟ ای خدایی ڪه پر از احساسی؛ چینی روح مرا بند بزن... تو ڪه در عرش بلند؛ تڪیه بر تخت حڪومت داری!!! تو ڪه دنیا همه از پشت نگاهت پیداست؛ تو ڪه ذوق و هنرت را به سرم می باری و مرا با همه ی رنجش جان می خواهی چینی روح مرا بند بزن... به نام خدای همه 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi

#یک حبه نور✨ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُهَا أَذًى. اینکه صرفا با حرف‌های خوب دل کسی رو شاد کنی خیلی بهتر از اینه که براش پول خرج کنی اما طوری باهاش رفتار کنی که معذّب بشه و خجالت بکشه. 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi

#مولا جان مـا فقـط کـمی گـم شـده ایم بـدونِ [ تـو ] خودت را برسان #العجل یا مولای یا صاحب العصر والزمان 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi

سلامی گرم در طلوعی زیبا تقدیم شما مهربانان آرزومیکنم پنجره دلتون همیشه رو به خوشبختی باز بشه صبح زیباتون سرشار از آرامش 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi

صبح، فریادکرامت خداست طلوع سخاوتمندانه خورشید هیاهوی هماهنگ گنجشکان پرواز پروانه ها تسبیح درختان سلام صبحگاهی خوبان همه و همه... دعوتی است به بیداری، تفکر، بندگی، مهربانی، عاشقی کردن سلام #صبحتون_شااد 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi

یازهرا سلام الله علیها صبحتون بخیر

🍃🌷 ﷽ ✨أَمَنْ یُجیِبُ المُضْطَرَ إِذَا دَعَاهُ وَ یَکْشِفُ السُوء✨ دعــــایمان؛ تنها با آمین | تو | از نردبانِ اجابت، بالا می رود! مـــادر! می دانی که ما چند فاطمیه..... در انتظار ! و او چند فاطمیه.... در اضطرار است ! 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi

⚘﷽⚘ سرداردلها صبح ما با طلوع پلک هایت و با نور خورشید چشم هایت شروع میشود كار ديگرى نداريم ما و خورشيـد براى دوست داشتنت بيـدار مى‌شویم هر صبــح.... بلند شو و با لبخندهای دلنشینت صبح ما را به خیر کن... #سردارشهیدحاج‌قاسم‌سلیمانے سلام صبحتون شهدایی ✋

.#استورۍ||♡ . . ''شهید‌نظر‌مۍ‌ڪند:↯ آخرش‌پایان‌این‌راه‌بالاۍ‌سرم‌مۍ‌ایستۍ نگاهم‌میڪنۍ،فاصلہ‌ڪوتاه‌اسٺـ من‌چشمانمـ‌ را‌بستہ‌ام...😭 تو‌اشڪ‌میریزۍ‌وسنگ‌مزار‌خیس‌مۍشود حالا بماند ان پایین من چه قیامتی دارم...... 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi