eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.5هزار دنبال‌کننده
33.5هزار عکس
32.9هزار ویدیو
87 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 سهام که از اشغال سرزمینش توسط نیروهای عراقی بسیار خشمگین بود، یک روز در خلال دفاع مقدس در حاشیه رودخانه  در حالی که مشغول شستن ظرف بود، به نیروهای عراقی اعتراض کرد و به طرف آنها سنگ پرتاب کرد. نیروهای مسلح صدام از سنگ‌هایی که با دستان کوچک سهام پرتاب می‌شد بسیار ترسیدند، به همین دلیل لوله اسلحه‌ها را به سوی او نشانه رفتند و آتش‌ گشودند و «سهام» 12 ساله همچون شکوفه‌ای پرپر شده در بر لب شط بر زمین افتاد؛ تیر مستقیم به پیشانی سهام ‌خورد و از بینی تا کاسه سر او را متلاشی ‌کرد. در زمان تدفین این دانش‌آموز شهید، به دلیل متلاشی شدن مغزش و چون نمی‌توانستند خون سر را متوقف کنند، به ناچار سر شهیده سهام را در یک کیسه نایلونی قرار دادند و او را آماده خاکسپاری کردند. منبع : https://www.hamshahrionline.ir 🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
3.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیشاپیش روز ولادت با سعادت حضرت زهرا سلام الله علیها و رو زن و روز مادر رو به همه ی اعضای محترم کانال تبریک و تهنیت عرض می نماییم پیشنهاد دانلود 👌 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
❤️خاطره‌ای که سردار سلیمانی در دوران حیاتشان اجازه انتشار آن را نداده بود ♦️مادربزرگوار سردار حاج قاسم سلیمانی که از دنیا رفتند، پس از چند روز با جمعی از خبرنگاران تصمیم گرفتیم برای عرض تسلیت به روستای قنات ملک برویم. با هماهنگی قبلی، روزی که سردار هم در روستا حضور داشتند، عازم شدیم. وقتی رسیدیم ایشان را دیدیم که کنار قبر مادرشان نشسته و فاتحه می‌خوانند. بعد از سلام و احوالپرسی به ما گفت من به منزل می‌روم شما هم فاتحه بخوانید و بیایید.  ♦️بعد از قرائت فاتحه به منزل پدری ایشان رفتیم. برایمان از جایگاه و حرمت مادر صحبت کرد و گفت: این مطلبی را که می‌گویم جایی منتشر نکنید. گفت: همیشه دلم می‌خواست کف پای مادرم را ببوسم ولی نمی‌دانم چرا این توفیق نصیبم نمی‌شد. ♦️آخرین بار قبل از مرگ مادرم که این‌جا آمدم، بالاخره سعادت پیدا کردم و کف پای مادرم را بوسیدم. با خودم فکر می‌کردم حتماً رفتنی‌ام که خدا توفیق داد و این حاجتم برآورده شد.  ♦️سردار در حالی که اشک جاری شده بر گونه‌هایش را پاک می‌کرد، گفت: نمی‌دانستم دیگر این پاهای خسته را نخواهم دید تا فرصت بوسیدن داشته باشم.
قسمت دوازدهم رفاقت🌺 💢ابراهیم همه چیز را در وجود خود از بین برد مگر آدمیت را. 💢او بندگی خدا را در عبادت نمی دید بلکه فرمان خدا را اطاعت می کرد. 💢او مطیع فرمان خدا بود و در این راه از هیچ سختی و مشکلی نمی ترسید. 💢خیلی از رفقایم را دیدم که تحت تاثیر دوستان بد از مسیر خدا دور شدند اما رفاقت با ابراهیم برای همه دوستان زمینه هدایت را فراهم می کرد. 💢هدایت افراد خیلی برای او مهم بود اگر می توانست یک نفر را به هر روش ممکن هدایت کند تمام تلاش خود را انجام می داد. 💢 برایم جالب بود ابراهیم چطور با جوان های رفیق می شود. 💢مثلا شب ها چند نفر از جوان های محل سر کوچه جمع می شدند در یک پیت حلبی آتش روشن می کردند و بلند بلند می خندیدند سر و صدای آنها بقیه را اذیت می کرد. 💢گذشت تا اینکه یک شب ابراهیم به سراغ آنها رفت و بعد لبخند و سلام علیک با آنها دست داد. 💢یکی از آنها ابراهیم را می شناخت او را تحویل گرفت و معرفی کرد. 💢ابراهیم هم با همه آنها صحبت کرد و خندید به همین راحتی با آنها رفیق شد بعد اشاره کرد الان آخرشب است و آرام تر صحبت کنید. 💢شب های بعد و صحبت های بعدی. 💢او تلاش کرد تا آنها را از سر کوچه جمع کند در این راه بسیار موفق بود و بعد تلاش کرد پای آنها را به مسجد باز نمود. 💢یکی دو تا از رفقایش اخلاق خاص داشتند خیلی با بچه های مذهبی رفت و آمد نداشتند. 💢ابراهیم بعد انقلاب خیلی تلاش کرد تا آنها را به جمع نیروهای مذهبی وارد کند اما نشد. 💢آنها بعد مدتی دچار تحول شدند و می خواستند وارد جبهه و سپاه شوند اما کسی آنها را تایید نمی کرد. 💢ابراهیم خیلی با آنها صحبت کرد و آنها را برای ورود به سپاه تشویق کرد و از آنها خواست تا بیش از گذشته به مسائل دینی توجه کنند و بعد هم خودش ضامن ورود آنها به سپاه شد. 💢کار و تلاش ابراهیم باعث شد تا آنها از رزمندگان خوب دفاع مقدس و از فرماندهان مومن و شجاع سپاه پاسداران تبدیل شوند. 💢یک زمانی که در زورخانه مشغول بود جماعتی جاهل دعوایی را راه انداختند در این درگیری ها آبروی خیلی ها رفت. 💢ابراهیم بعد مدتی یک مراسم مفصل گرفت و تعدادی چلوکباب تهیه کرد و مجلس آشتی کنان راه انداخت. 💢او آنقدر تلاش کرد تا بالاخره صلح و صفا را در جمع رفقای خود برقرار نمود. 💢ثمره تلاشهای او بعدها خودش را نشان داد برخی از رفقایی که آن سالها با جهالت خود ابراهیم و حاج حسن نجار را اذیت می کردند بعدها به انسان خوب و مومن تبدیل شدند. 💢آنها هنوز هم داخل محل هستند و هدایت خود را نتیجه تلاش ابراهیم می دانند. 💢دو تا برادر از جوانهای محل ما معتاد بودند آنها کسی را نداشتند ابراهیم برای ترک آنها تلاش زیادی کرد تا بالاخره موفق شد. 💢با پیروزی انقلاب ابراهیم آنها را مشغول به کار کرد. 💢جنگ که شروع شد آنها را به جبهه برد. 💢به او اعتراض کردم که اینها را چرا جبهه می بری؟ 💢ابراهیم گفت: اتفاقا در جبهه بهترین رزمندگان هستند اینها ترک کرده اند فقط نباید رها شوند چون کسی را ندارند. 💢ابراهیم ادامه داد حتی اگر من شهید هم شدم اینها را رها نکنید تا دوباره میان دوستان معتادشان رها شوند. 💢ابراهیم شهید شد این دو برادر از جبهه برگشتند یک روز به منزل ما آمدند و ساعتها در فراق ابراهیم گریه کردند. 💢متاسفانه دوستان ابراهیم به دلایلی این دو برادر را ترد کردند. 💢آنها دیگر به جبهه بر نگشتند و در شهر ماندند و دوباره درگیر مواد و.. شدند. 💢در سال های بعد جنگ خبر فوت آنها را شنیدم. 🗣امیر منجر
خداوندا امروز به ما قلبی پر از عشق و محبتی که در نام خودت متبرک گردیده است ببخشا و همواره ما را از محدوده زمان و مکان برهان تا در پیوند مهر خداییت قرار گیریم و روزمان را در آغوش پراز خیر و برکتت سپری کنیم.. به نام خدای همه 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
حبه نور✨ وَ لِلَّهِ‌ الْمَشْرِقُ‌ وَ الْمَغْرِبُ‌ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَ‌ وَجْهُ‌ اللَّه مشرق و مغرب از آنِ خداست! و به هر سو رو کنید، خدا آنجاست.. سوره بقره، آیه ۱۱۵ 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
چند وقتی ست، که دیگر روزها عوض نمی شوند! هر روزمان شده دیروز! مدت هاست نمی فهمیم، که زمان بدون تو، نمی تواند زندگی کند! برگرد در من کسی بهانه ات را می گیرد! 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
💓 هر گلی بویی اگر دارد ز بوی " فاطمه " ست ای به قربان چنین ریحانه ای ریحانه ها . . . . . . . . . . 💚💖♥️ میلاد بانوی عشق بانوی بهشت مبــــــــــــــــارڪ🎈 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
تو همان سیب بهشتی که خداوندِ وَدود شب معراج به پیغمبر خود هدیه نمود فاطمه(س)🌸 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi