خیلی بابایی بود هر موقع زنگ در را میشنید میگفت بابام آمده با عکس باباش میخوابید.
#فرزند_شهید_مدافع_حرم
#سعید_شبان
#شهادتشهریور۹۳
#محلشهادت_اربیلعراق_شهرباقرسه
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#شنبه_های_نبوی
🌱خورشید و ماه بین دو دست تو دل خوشند
یعنی تمام تکیه عالم عصای توست...
🌱بعد از هزار سال دگر میشناسمت
وقتی که جای جای دلم رد پای توست...
#من_محمد_را_دوست_دارم
#نحنفداکیارسولالله
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
1.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نسل جدید شیعیان #لبنان را دیده بودید؟
در اوج تهاجم فرهنگی و پاک کردن عقاید و فطرت کودکان اشک های اینها را میبینید؟
اینها سربازان حضرت مهدیاند.
#امام_زمان
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
⊰•💔•⊱
.
برق غضبےڪہ چشم رهبر دارد
گویا ڪہ بناے فتح خیبر دارد
دور و بر این دیار پرسہ نزنید
این مملڪتِ فاطمہ،حیدر دارد💪🏻
.
⊰•✨•⊱¦⇢#ࢪھبࢪانھ
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
طنز جبهه 😂
فرمانده گردانمون شهید حاج علی باقری نیم ساعت در مورد سکوت در شب حرف زد :
برادرا هیچ صدائی نباید از شما شنیده بشه !
سکوت،سکوت،سکوت🤐
کوچکترین صدا می تونه سرنوشت یک عملیات رو عوض کنه
باید سکوت رو تمرین کنیم
گردان در یک ستون به حرکت در آمد و ما همه مواظب بودیم صدای پاهایمان هم شنیده نشود
که در سکوت و تاریکی مرگبار شب ناگهان فریادی از عمق وجود همه ما را میخکوب کرد
آقای اسحاقیان بود مرد ساده دلی که خیلی دوست داشتنی بود:😱
در تاریکی قبر علی بفریادت برسه بلند صلوات بفرست
همه بچه مانده بودند صلوات بفرستند ؟🙄
بخندند؟🤕
بعضی ها اجابت کرده و بلند صلوات فرستادند
و بعضی ها هم آرام
اما حاج علی عصبانی فریاد کشید بابا سکوت سکوت سکوت😡😡
و باز سکوت بود که بر ستون حاکم شد و در تاریکی به پیش می رفت که،
این بار با صدائی به مراتب بلندتر فریاد کشید:😱😱
لال از دنیا نری بلند صلوات بفرست
وباز ما مانده بودیم چه کنیم ...😳😳
حاج علی باقری دو باره عصبانی تر ...😡
هنوز حرفهای حاج علی تمام نشده بود که فریاد اسحاقیان بلند شد:
سلامتی فرماندهان اسلام سوم صلوات رو بلندتر...😱
خود حاج علی هم از خنده نتونست دیگه حرف بزنه .
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#شهیدانہ
وقتی این "مــرد بزرگ" از جبهہ بہ خانہ میآمد
آن قدر ڪار ڪرده بود ڪہ شده بود یڪ پوست و استخوان|😔
و حتی روزها گــرسنگی ڪشیده بود،
جادهها و بیابانها را برای شناسایی پشت سر گذاشتہ بود،
اما در خانہ اثری از این خستگی بروز نمیداد|🙂
مینشست و بہ من میگفت:
در این چند روزی ڪہ نبودم چہ ڪار ڪردهای، چہ ڪتابی خواندهای|📚
و همان حرفهایی ڪہ یڪ زن در نھایت بہ دنبالش هست؛
من واقعاً احساس "خوشبختی" میڪردم
به روایت همسر #شهیدحسنباقری
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
🔰 برگزیده الله، نقاش روحالله
🔹 وقتی ازدواج کرد، اسمش تبدیل شد به سبا بابایی. قبلش کونیکو یامامورا بود. سرنوشتش می توانست چیز دیگری باشد مثل همه دختران سرزمین آفتاب تابان اما دست سرنوشت برای او، قلم دیگری زده بود.
🔹 مردی از ایران عاشقش شد. یک تاجر ایرانی. بعد از یک سال کشمکش با خانواده سنتی و محتاط، ازدواج صورت گرفت. کونیکا به خانوادهاش نگفت و مسلمان شد و بعد از ازدواج به ایران، به خانوادهاش اطلاع داد که مسلمان شده.
🔹 در ایران ماند و انقلاب را تجربه کرد. در اتمسفر انقلاب حل شد، حج رفت، نقاشی روحالله موسوی خمینی را روی کاغذ کشید تا جایگزین پوستر مصادرهای شده باشد که شرطهها، از کاروان حجاج ایرانی گرفته بودند.
🔹 دست آخر، فرزندش محمد بابایی را تقدیم خانواده انقلاب کرد تا صاحب عجیب ترین کلید واژه سرچ موتورهای جستجوی زبان فارسی شود: تنها مادرژاپنی خانواده ش.ه.د.ای انقلاب! برای او که به دیدار فرزندش شتافت، فاتحهای قرائت کنید و داستان زندگی عجیبش را حتما در اینترنت بخوانید. او مصداق درستی از آن آیه قرانی است که خدا هرکه را بخواهد هدایت میکند
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
15.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شهید_محراب
#آیت_الله_صدوقی
🌱 یازدهم تیرماه، سالروز شهادت شهید محراب، آیت الله صدوقی(ره) گرامی باد.
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
استوری
زاهدی گفتا چه داری آرزو
گفتم: حرم!💔
معنی صد نکته را در یک سخن پیچیده ام:)
#یاثارالله💚
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
زغال ها گل انداخته بود ؛جوجه ها توی آبلیمو و پیاز و زعفران حسابی قوام گرفته بود
تا آمدم سیخ ها را بگذارم روی منقل ، سروکله اش پیدا شد ؛
من زودتر نماز خوانده بودم که نهار رو روبه راه کنم .
پرسید : داری چیکار میکنی ؟!
گفتم : میبینی که می خواهم برای نهار جوجه بزنیم !
-گفت : با این دود و دمی که راه می اندازی اگه یه بچه دلش خواست چی ؟!
اگه یه زن حامله هوس کرد چی ؟!
مجبورمان کرد با دل گرسنه بند و بساط را جمع کنیم و برویم جای خلوت تر یک پارک جنگلی پیدا کردیم ، تک و توک گوشه کنار فرش انداخته بودند برای استراحت .
کسب تکلیف کردیم که (آقا محسن اینجا مورد تأییده ؟!)
با اجازه اش همان جا اُتراق کردیم دور از چشم بقیه
#شهید_محسن_حججی🕊🌹
📗برشی از کتاب سربلند
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi