💔
#شهید_مدافع_سلامت
#شهید_سید_مظفر_ربیعی
پای کرونا که به مازندران باز شد دکتر عزم رفتن کرد. گفتم نرو! شما جانباز شیمیایی هستی.
ریهات طاقت کرونا ندارد. گفت یک سری از همکارها بیمارستان را رها کردند.من هم نرم؟ گفتم شما که چند سال قبل از دانشگاه علوم پزشکی مازندارن بازنشسته شدی. تعهدی نداری.
این همه پزشک جوان داریم. میدان خالی نمیماند. گفت اگر ماند چی؟ اگر دکتر نبود که به داد مریض برسد چی؟
روز اول فروردین نام دکتر#سید_مظفر_ربیعی؛ پزشک مازندرانی به جمع #شهدای_مدافع_سلامت اضافه شد و پازل عاشقانه هایش تکمیل. رفت و با شهادتش داغ بر دلمان گذاشت
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
تا خــدا هست
کسی تنهـا نیست
من اگر گم شده ام
تو اگر خسته شدی
در پس پرده ی اشک من و تو
مأمن گــرم خـداست
او همین جــــاست
کنار مـن و تــو
#مهربانم
در این آدینه مبارک
پر کن ظرف وجودمان را
از آنچه خدایی توست ..
#آمین
به نام خدای همه
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
#یک حبه نور ✨
[ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ ]
دوست داشتی
دلم بهت گرم باشه
ببخش که حواسم نبود!!!
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
صبحِ محشر عاجز از ترتیب اوراق من است
بس که خود را در سراغِ "تو" به یکدیگر زدم...!
#صائب_تبریزی
بِنَفْسِي أَنْتَ
أُمْنِيَّةُ شَائِقٍ يَتَمَنَّى...
کاش میدانِستم
تُو را چِگونه آرزوُ کنَم؟
اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
در جشن طلوع صبح
در باغ وجـود
آن گل که
به روی صبح خندید تویی...
#مولانا
سلام
صبح بهاری تون بخیر 🌱
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
شکوفههای لبخند را بر لبان آذین کنید،
بیرقهای عشق را بر قلب بیاویزید،
غبارِ حوضچهها را بربایید و بر گونههایش،
بوسهی شمعدانیهای منتظر را بکارید...
به ابرها بگویید باران را بفرستند تا کوچهها را
آب و جارو کند!
نسیم را خبر کنید که قاصدکهای مجنون را
برای چراغانیِ شهر بیاورد...
مهمانهایمان در راهند!
فرزندانِ علی و فاطمه (ع) در راهند..
بیایید باهم به استقبالشان برویم!
#میثم علوی
اعیاد شعبانیه پیشاپیش تهنیت باد 🌸🌷🌸
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
درســت مےگویند:
هرعمل، عڪس العملے دارد...🍃
مثلا...
تو میخندی و...
من مےمیرم برایِ خنده هایت😍
#رفیق_شهیدم ؛ #ابراهیم_هادی ❤️
🍃🌹
#مناجات
✨💎✨ خدایا! فاصله زندگی با مرگ خیلی کوتاهتر از آن است که من گمان میکنم و فاصله کودکیام با پیریام بسی کوتاهتر از هر چیزی! سعادت دنیا و آخرت، در گرو دیدن این فاصله کوتاه است. بر من این فاصله را تا میتوانی کوتاهتر نشان ده تا هیچ غمی در دنیا رنجورم نسازد و هیچ شادی مرا مغرورام در دنیا نگرداند.
🍃🌹
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم2
قسمت چهل و هشتم
روزهای آخر🌺
💢صبح روز ششم نبرد و روز حضور ما در کانال مصادف با ۲۲ بهمن سال ۱۳۶۱ بود.
💢بعثی ها فشار خود را افزایش دادند ولی تعداد اندکی که باقی مانده بودند مقاومت می کردند.
💢نزدیک ظهر تقریبا مهمات ما تمام شد.
💢#ابراهیم_هادی بچه های بی رمق کانال را در گوشه ای جمع کرد و برایشان صحبت کرد: بچه ها غصه نخورید حالا که مردانه تصمیم گرفتید و ایستادید اگر همه هم شهید شویم تنها نیستیم.
💢مطمئن باشید مادرمان حضرت زهرا سلام الله علیها می آید و به ما سر می زند.
💢بغض بچه ها ترکید. بسیجی های خسته به پهنای صورت اشک می ریختند.
💢ابراهیم ادامه داد: غصه نخورید اگر در غربت هم شهید شویم مادرمان ما را تنها نمی گذارد.
💢بچه هایی که گرسنگی تشنگی و جراحت بسیار خم به ابرویشان نیاورده بود دیگر تاب و قرار از کف داده بودند و زار زار می گریستند.
💢همه با صدایی گرفته و لب هایی ترک خورده مادر را صدا می کردند و به صورت هایشان سیلی می زدند.
💢ذکر مصیبت های مادر که شروع شد آتش بعثی ها نیز کاملا قطع شد!
💢نیم ساعتی منطقه در سکوت کامل فرو رفت و فقط ذکر "مادر ،مادر" بچه ها بود که از درون کانال به گوش می رسید.
💢پنج روز از محاصره بچه ها در کانال گذشت. در این مدت آفتاب روز، سرمای شب، غربت وتنهایی، جراحت، تشنگی و گرسنگی همه و همه تمرین مقام صبر و رضای یاران خمینی بود.
💢تا فنای فی الله شدن راهی نمانده بود. بچه ها جانانه ایستاده و مقاومت می کردند.
💢تقریبا تمام بچه ها زخمی بودند. حتی دیگر چفیه و زیر پوشی برای بستن زخم ها پیدا نمی شد. زخم های پیکر بچه ها دهان باز کرده بود.
💢عرصه بر بچه ها تنگ شده و دشمن مصمم بود تا با تنگ تر کردن حلقه ی محاصره و ریختن آتش شدید تر کانال را یکسره کند.
💢ابتدا کاماندوهای بعثی و بچه های حنظله در کانال های سوم که از شب قبل محاصره شده بودند حمله کردند.
💢بعد از یک ساعت درگیری شدید بچه های آنجا را قتل عام کردند و بعد از چند طرف به سمت کانال کمیل سرازیر شدند.
💢تعداد نیروهای دشمن بسیار زیاد بود.
💢بچه ها آخرین تیرهای خود را نیز شلیک کردند دیگر چیزی نبود که با آن بشود مقاومت کرد.
💢یکی از کاماندوهای دشمن توانست خودش را به بالای کانال برساند.
💢او با آرپی جی به سمت نیروهای بدون سلاح در داخل کانال شلیک کرد.
💢گلوله آرپی جی به نزدیک سید جعفر طاهری منفجر شد. یکباره سر و دست سید جعفر از پیکرش جدا شد و چند متر عقب تر افتاد!
💢همین چند روز پیش بود که او سهمیه آب خودش را به یک اسیر عراقی بخشید. حالا با لب های خشکیده از عطش در میان خاک وخون جان می داد.
👇👇👇
👇👇👇
💢یادم افتاد که سید همان روز قبل از طلوع آفتاب با شش نفر از بچه ها به بیرون کانال رفت.
💢آنها در میان شهدا خوابیدند و منتظر آمدن کماندوها شدند.
💢با آمدن کاماندوها درگیری سختی میان آنها اتفاق افتاد.
💢سه نفر از رزمندگان در همان جا به شهادت رسیدند. سید جعفر با دو نفر دیگر به کانال بازگشت.
💢محمد شریف از دیگر بچه های شجاع بود. او دلیرانه می جنگید. در این هنگام به سختی مجروح شد.
💢او در لحظه شهادتش به دوستش گفت: به مادرم بگو برود شاه عبدالعظیم و مرا دعا کند.
💢بعد دستش را بالا گرفت و با صدای لرزان اما با حالت عرفانی خاصی فریاد زد مهدی جان دستم را بگیر.
💢بچه ها دیدند که در لحظه شهادتش چگونه چهره معصومانه او از شادی شکفت. او به نقطه ای خیره شد و چشمانش برق زد.
💢حال همه نیرو ها منقلب بود. هر لحظه منتظر حضور نیروهای دشمن بالای سر خودمان بودیم.
💢در این لحظات خبر رسید که دشمن از انتها وارد کانال شده #ابراهیم_هادی به سمت انتهای کانال دوید.
💢یکباره از همان سمتی که ابراهیم رفت چندین انفجار قوی رخ داد.
💢لحظاتی بعد یکی از بچه ها از انتهای کانال به سمت ما دوید و فریاد زد: ابراهیم هم شهید شد.😭
💢رنگ از چهره ام پرید. دیگر امیدم را از دست دادم.
💢لحظه آخر مقاومت بچه ها در کانال بود یکی با بیسیم توانست با فرماندهان در عقبه تماس بر قرار کند.
💢او گفت: سلام ما را به اماممان برسانید. از قول ما به امام بگویید همانطور که فرموده بودید حسین وار مقاومت کردیم ماندیم و تا نفر آخر جنگیدیم.
💢یکباره چندین لوله سلاح عراقی ها را بالای کانال دیدیم. کاماندوهای عراقی به بالای کانال رسیدند. صدها لوله اسلحه به سمت ما نشانه رفت.
💢از مسیری که حالت راه پله بود یک افسر به همراه یک سرباز بعثی وارد کانال شد.
💢همه مجروح روی زمین افتاده بودیم.
💢 افسر نگاهی به جمع ما انداخت
💢آنها آمده بودند تا انتقام این چند روز را از انسان هایی بدون سلاح و مجروح بگیرند.
💢افسر بعثی اسلحه اش را مسلح کرد. به هر کسی می رسید با تیر خلاص ملکوتی اش می کرد.
💢لحظاتی بعد افسر بعثی از کانال خارج شد. بعد به افرادی که بالای کانال بودند دستور شلیک داد.
💢آنها بی رحمانه داخل کانال را به رگبار بستند و فرزندان غیرتمند خمینی رحمت الله را به خاک و خون کشیدند.
💢نزدیکی های ظهر جمعه ۲۲ بهمن ماه ۱۳۶۱ بود که عراق کار کانال را یکسره کرد.
💢آنها به هر جنبنده ای که در کانال بود شلیک کردند و پس از اطمینان از اینکه دیگر کسی زنده نیست، منطقه را از نیرو های خود تخلیه و به عقب رفتند.
💢حالا کانال قتلگاهی شده بود با پیکر های قطعه قطعه و غرق در خون!
💢سکوت مطلق در کانال بر قرار بود. هر از چند گاهی صدای باد در کانال می پیچید.
👇👇👇