eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.5هزار دنبال‌کننده
33.7هزار عکس
33.2هزار ویدیو
87 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال شهید ابراهیم هادی
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم2 قسمت چهل و هشتم روزهای آخر🌺 💢صبح روز ششم نبرد و روز حضور ما در کانال مصادف
قسمت چهل و نهم عبد صالح خدا🌺 💢اردیبهشت سال ۱۳۸۸بود. بعد از دو سال تحقیق و آماده کردن متن، چند روز قبل از ایام فاطمیه کتاب سلام بر ابراهیم را برای مجوز فرستادیم. خیلی دوست داشتیم که در مراسم شهدای اطلاعات عملیات در روز شهادت مادر سادات کتاب آقا ابراهیم رونمایی شود. اما همه افراد مسئول ما را نا امید کردند. گفتند: فرایند صدور مجوز یک ماه طول می کشد. 💢روز بعد ناباورانه به ما خبر دادند که مجوز چاپ کتاب آماده است. ظاهراً مسئول مربوطه، وقتی به مطالعه متن پرداخته نتوانسته بود آن را به روز بعد موکول کند و تا آخر رفته بود! 💢حالا مراحل چاپ مانده که آن هم زمان بر بود. ما شش روز تا مراسم فرصت داشتیم. مرحوم حاج آقا علیان، مدیر نشر پیام آزادی را دیدم و برای چاپ صحبت کردم. ایشان تصویر ابراهیم را که دید او را شناخت گفت: در دوکوهه او را دیده بودم.. بعد گفت: هر کاری بتوانم انجام می دهم. گفتم: من هیچ پولی برای چاپ کتاب ندارم. گفت: اشکالی ندارد، اما بعید است ظرف یک هفته پنج هزار جلد کتاب آماده شود چون الان نزدیک نمایشگاه کتاب است و تمام چاپخانه ها مشغول کارند. 💢بعدها به هر کسی می گفتم باور نمی کرد. من و دوستانم در شب شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها مشغول تخلیه کتاب ها بودیم. کتاب سلام بر ابراهیم در شب شهادت حضرت زهرا(س) از چاپ خارج و روز شهادت در مراسم شهدای اطلاعات توزیع شد. 💢از آن روز بود که حضور مجدد آقا ابراهیم در حیات مادی و معنوی ما آغاز شد. از این بنده خالص خدا کرامات مختلفی را در جای جای این کشور مشاهده کردیم. مطالبی که خبر از حضور و زنده بودن شهید می داد. بسیاری از دوستان توصیه می کردند که این مطالب را به کتاب اضافه کن اما گفتم: این چیزها چیز عجیبی نیست. زندگی و شهادت تمامش حضور و کرامت است چون او بنده واقعی خدا بوده و زنده بودن شهدا را قرآن خبر داده. از طرفی اگر می خواستیم تمام مطالبی که از کرامات شهید برای ما ارسال می شد را منتشر کنیم حجم آن از کتاب اول سلام بر ابراهیم بیشتر می شد. اما برخی از این مطالب بسیار تاثیر گذار بود که حتی رسانه ای شد. در ادامه این مجموعه به چند نمونه از آنها اشاره کرده ایم. 💢به طور مثال یکی از جوانان دانشجو سه سال قبل تماس گرفت و اینگونه گفت: دانشجویی امروزی و بیگانه با معنویات بودم. از آنها که تا پایشان به دانشگاه باز می شود یکباره با تمام گذشته ومعنویات خداحافظی می کنند. مدتی زندگی من اینگونه طی شد. تا اینکه برخی دوستانم گفتند: می خواهیم به اردوی راهیان نور برویم. تو هم بیا خوش میگذرد. من هم به قصد تفریح با آنها همراه شدم. 👇👇👇
👇👇👇 💢در یکی از این شب های این سفر وقتی پای صحبت های راوی نشستم خیلی به حال خودم افسوس خوردم من تمام گذشته ام را تباه کردم. 💢همان شب در عالم رویا دیدم که جنگی در گرفته مانند نبردهای صدر اسلام! من مانده بودم که به کدام سپاه ملحق شوم. یکباره پیغمبر صلی الله علیه وآله را دیدم که مشغول آرایش نیرو ها بود تا مرا دید فرمودند: برو در سپاه ابراهیم. من فکر کردم که فرمانده لشکر حضرت ابراهیم است. سریع به افراد لشکر ابراهیم ملحق شدم. او یک جوان نورانی و زیبا بود. وقتی آماده جنگ شدیم از خواب پریدم. 💢صبح روز بعد از دوستان فاصله گرفتم و کمی در خلوت تنهایی خودم به خوابی که دیده بودم فکر می کردم. راوی کاروان افراد را جمع کرد و گفت: یک کتاب را به شما پیشنهاد می دهم مطمئن هستم از خواندن این کتاب خسته نمی شوید. یقین دارم چیزهای زیادی با خواندن این کتاب بدست می آورید. کتابی به نام سلام بر ابراهیم. بعد کتاب را در دست گرفت و به بقیه دانشجو ها نشان داد. 💢من کمی دور تر نشسته بودم غرق در افکار خودم بودم که صحبت هایش را شنیدم. از دور به آنها نگاه کردم. چهره آن جوان بر روی کتاب بسیار برایم آشنا بود! بلند شدم و با تعجب به سمت آنها رفتم. خوب که نزدیک شدم آن تصویر را شناختم. این جوان همان فرمانده ما بود همان ابراهیم که پیغمبر خدا به من گفت تا در سپاهش قرار بگیرم. جلو رفتم و کتاب را از دست راوی گرفتم خودش بود شک نداشتم. همان روز کتاب را خریدم و به خلوتی رفتم تا آن را شروع کنم. اما چرا پیامبر صلی الله علیه وسلم به من توصیه کرد در سپاه ابراهیم قرار بگیرم؟ وقتی صفحه اول را باز کردم با تعجب دیدم که این کتاب به ساحت مقدس نورانی پیامبر "صلی الله علیه وآله وسلم " تقدیم شده!! از آن روز ابراهیم حجت مسلمانی مجدد من گردید و برادر دینی من شد. من سعی کردم در لشکر ابراهیم ثابت قدم و استوار بمانم. 💢بعد از کلی تماس و اصرار آمده بود دفتر انتشارات و می گفت: باید ماجرایی را برایتان بگویم. بی مقدمه گفت: سن وسال من کمی بالا رفته بود. شغل خوبی داشتم. بارها برای ازدواج به خواستگاری رفتم. هر بار به یک مشکل بر می خوردم و ازدواج من عقب می افتاد. یک بار سر مساله حجاب به توافق نرسیدیم. 👇👇👇
👇👇 یک بار مساله مهریه، یک بار دیگر تفاوت فرهنگی خانواده ها و.. دیگر مادر و خواهرم خسته شدند. خودم بیش از بقیه اذیت شدم. 💢روزها گذشت تا اینکه دوسال قبل در اول اردیبهشت رفتم بهشت زهرا علیه السلام. با دوستانم بر سر مزار یادبود ابراهیم برایش تولد برگزار کردیم. افراد بسیاری آمدند و از خاطرات ابراهیم شنیدند. خوشحال بودم که توانستم قدم کوچکی در این راه بردارم. 💢وقتی همه رفتند به تصویر ابراهیم خیره شدم و گفتم: شما زنده بودی تلاش می کردی که گره از کار مردم باز کنی حالا هم که شهید شدی و خدا شما را زنده معرفی می کند. بعد در دلم گفتم: ابراهیم جان همه برای تولد کادو می برند من از تو کادو می خواهم. یک کاری کن که دفعه بعد با همسرم به دیدنت بیایم! 💢روز بعد یکی از دوستان تماس گرفت و خانواده ای را معرفی کرد. با اینکه دیگر حوصله این کار را نداشتم اما بار دیگر با مادر و خواهرم راهی شدیم. تمام مراحل کار خوب پیش رفت . همانی بود که می خواستیم. هیچ مشکلی نبود نه مهریه و نه برای موارد دیگر هیچ اختلافی بین خانواده ها نبود. بعد از تمام صحبت ها به ما گفتند: برای صحبت های خصوصی به این اتاق بروید. 💢به محض اینکه همراه دختر خانم وارد اتاق شدم چشمم به تصویر بزرگ آقا ابراهیم بر روی دیوار افتاد! وقتی نشستم برای اولین سوال پرسیدم : شما شهید را می شناسید؟ ایشان هم با تعجب گفت: بله، شهید هادی همرزم پدرم بودند. آنها در یک محل زندگی می کردند و بنده هم به این شهید والا مقام بسیار اعتقاد دارم.. 💢خلاصه هفته بعد بهشت زهرا علیه السلام رفتم. همراه با همسرم به کنار مزار یادبودش آمدیم و برای عرض تشکر ساعتی را در کنارش نشستیم. آخر همسرم نیز مانند من از ابراهیم خواسته بود که یک همسر مناسب برایش انتخاب کند.
مهر هر کسی به دل بیفتد دل مال اوست ... مواظب امام حسیــن تـو دلت باش .. 🌷شهید مصطفی بازایی🌷 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
💔 ‌‌ یار برفت و ماند دل شب همه شب در آب و گل تلخ و خمار می‌طپم تا به صبوح وای من ‌‌ عزیز تر از جانم، نمادِ حقیقی پاسداری- پاسداری از مظلوم در چنگ ظالم، پاسداری از انسانیت، پاسداری از دین- هرسال ما برای شما با گرفتن دسته‌ی گل، جشن میگرفتیم، امسال خودتان از بهشت برای اربابتان گل میچینید و تولدش را جشن میگیرید. بابا جان! سلام ما را هم به آقایمان و اربابمان برسانید، بگویید فرزندانم را زیر پرچمتان به حرمت لحظه‌لحظه‌هایی که قلبشان داغدار است، نگه دارید روزتان مبارک پاسدار وطن 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
57.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺🌺🌺 میلاد با سعـــادت حضرت ابوالفضل(ع)و روز جانباز مبارکباد 🌺🌺🌺 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
💔 شهید نوید صفری:هرکس چهل روز زیارت عاشورا بخواند وثوابش رابه من هدیه کند حاجتش را از خدا می گیرم اگربه صلاحش نباشد آن دنیا جبران میکنم 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
💔 💞 خدایا، اگر گناهانم مرا نزد تو خوار گردانیده، تو به خاطر حُسن اعتمادم به تو از من درگذر. مهربانا، اگر عصیانم مرا از لطف و کرمت دور داشته، یقینم به تو، کَرَم و عطوفت تو را دریادم زنده می دارد. لطیفا، اگر خواب غفلت مرا از دیدار تو باز می دارد، ایمان به مهر و بخشش ات بیدارم می دارد. خدایا، اگر عِقاب تو مرا به دوزخ می خوانَد، ثواب بی پایانت مرا به سوی بهشت دعوت می کند پس ای مهربان! تو را می خوانم، از تو می خواهم، به درگاه تو ناله سر می دهم و رو به سوی تو می کنم. خدایا از آنانم قرار ده که همواره در یاد تواند، هرگز عهد تو را نمی شکنند و شکر تو را لحظه ای از یاد نمی برند. فرازی از مناجات شعبانیه 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi