eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.6هزار دنبال‌کننده
33.7هزار عکس
33.2هزار ویدیو
87 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شبکه ی ضریح تو... تلویزیون و آنتن نمی خواهد ! یک دل میخواهد و... یک سلام ! حتی از راه دور... سلام آقای دلتنگی های من ! 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
سلام پدر مهربانم با هرنفسی سلام کردن عشق است آقا به تو احترام کردن عشق است اسم قشنگت به میان چون آید از روی ادب قیام کردن عشق است ‌ 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
17.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰روز دوشنبه روز زیارتی 🌸امام حسن علیه السلام 🌸امام حسین علیه السلام دعا🤲 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
تو طبیب دل بیمار منی صحتی عافیتی درمانی💔 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
◾️ مرثیه علیه السلام افتاده خزان در چمن حضرت صادق يثرب شده بيت الحزن حضرت صادق افسوس كه از آتش زهر ستم خصم شد آب تمام بدن حضرت صادق بالله قسم اهل مدينه نشنيدند جز حرف خدا از دهن حضرت صادق افسوس كه ديگر عرق مرگ نشسته بر برگ گل ياسمن حضرت صادق سر تا به قدم گوش شده شهر مدينه در آرزوي يك سخن حضرت صادق جا دارد اگر در غم آن پيكر رنجور خون گريه كند پيرهن حضرت صادق مسموم شد از زهر ولي زير سم اسب پامال نگرديد تن حضرت صادق گرديد در غصه به روي همگان باز شد بسته چو بند كفن حضرت صادق قبر و حرم و زائر او هر سه غريبند در شهر و ديار و وطن حضرت صادق علیه السلام بر و شیعیان تسلیت
💠اوایل سال 65 بود. مراسم چهلم لطف علی زارع را در گلزار شهدای شیراز گرفته بودند. در بین جمعیت چشمم به سید محمد افتاد که گوشه ای مغموم ایستاده بود. به سمتش رفتم. متوجه من که شد، سید محمد دست من را گرفت و آرام، قدم زنان از جمعیت فاصله گرفتیم. با هم به سمت ردیفی از قبر های تازه حفر شده در گلزار شهدا رفتیم. قبر ها خاکبرداری شده و با تابوک های سیمانی دیواره آنها چیده شده بود تا اگر شهیدی را از جبهه آوردند، قبر آماده باشد. روی لبه یکی از قبرها، روی تابوک های سیمانی نشستیم. سید محمد به قبر خالی خیره شده بود. گفت: محمد چیزی به تو می گم، اما تا شهید نشدم به کسی نگو! با تعجب گفتم: تو شهادت... چی؟ به قبری که لبه آن نشسته بودیم اشاره کرد و گفت: هفته دیگه، چهارشنبه من را تشییع می کنید و در این قبر دفن می کنید! با تعجب، نا باورانه به سید محمد و قبر خالی نگاه کردم و گفتم: ان شاالله سال ها زندگی می کنی، این حرف ها چیه می گی! بلند شدیم تا سر قبر لطف علی برگردیم.به قبری که لبه آن نشسته بودیم نگاه کردم. چهارمین قبر در آن ردیف بود. یک هفته گذاشت، شب چهارشنبه بعد پسر عمویم، [شهید] ابوالفضل غلامپور، خبر شهادت سید محمد را داد و گفت: فردا تشییع می شود. صبح برای تشییع رفتیم. هر شهید را به سمت قبری بردند. سید محمد را هم پای قبری گذاشتند و برای تلقین پائین دادند. یک لحظه یاد صحبت های هفته قبل افتادم. همان ردیف بودیم. قبر ها را شمردم، سید محمد را در قبر چهارم دفن کردند. صدای آه و ناله ام بلندشد.. 🍃🌷🌱 سید محمد شعاعی 🌹 @Modafeaneharaam