فَإِذَا اشْتَدَّ الْفَزَعُ فَإِلَى الله الْمَفْزَعُ.
هرگاه بی تابی شدت گرفت، باید به خدا پناه برد
امیرالمومنین مولا علی علیه السلام
انقدر نگران نباش یه وقتایی همه چیز از هم میپاشه، تا جای درستش قرار بگیره...
خب؟!
مراقب باش که یه غم اونقدر بهت غلبه نکنه که نا امید بشی و جوری رفتار کنی که انگار خدا تا حالا هیچ وقت غم و اندوهتو برطرف نکرده...
5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو شیب گودال سرازیر شد…
#اربعین
#امام_حسین
#کربلا
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
3.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روز جمعه روز زیارتی
حضرت ولیعصر(عج)
استادفرهمند
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
1.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆 مسجد ضرار مکّی یا آتلیه زنان هزار چهره؟!
🔺جولان زنان و دخترانی که به اسم مُدِلینگ (در حقیقت: هرزهنگاریِ مُدِرن) در مسجد ضرار مکّی (#معبد_عبدالحمید_وهابی) به عشوهگری و خودنمایی میپردازند!
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
6.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⬅️+ بيا ازت عكس بگيرم
- نه
+ چرا؟ بزار بگیرم
- خوب برم از پدرم اجازه بگیرم.
+ اجازه گرفتی؟ چی گفت پدرت
- گفت برو عکس بگیر اشکال نداره
اون وقت اینجا طرف بچه شو میندازه جلو دوربین تا ازش پول دربیاره
تربیت بی ادعا و ساده ی همین کودکان عراقی از بعضی تازه به دوران رسیده ها و مدعیان روشنفکری بیشتره
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
شهید ابراهیم هادی میگفت:
هر کس ظرفیت مشهور شدن رو نداره
از مشهور شدن مهم تر اینه که آدم بشیم...!
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
مادر شهید دربارهی علاقهی فرزندش برای رفتن به سوریه گفت:
دوست داشت سوریه برود ولی پدرش اجازه نداد
همه کارهایش را کرده بود و عجیب دوست داشت برود که نشد و قسمتش این بود در تهران به شهادت برسد...
#شهید_محمدمهدیرضوان🕊🌹
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
هر چی میخواید تو این دنیا باشین...
فقط
دلیل بدتر شدن حال آدم ها نباشین...
📌 مجید بربری کربلا که رفت ، متحول وحر مدافعان حرم شد
🔹️ هشت روز مانده به اربعین سال ۹۳ ساعت یازده شب بود که مجید سراسیمه آمد خانه:
«وسایلم را جمع کنید که عازم کربلا هستم.» گفتم: «زودتر می گفتی که به چند تا از فامیل و آشنا خبر می دادیم.» عجله داشت و رفقایش داخل ماشین منتظرش بودند.
🔸 چه رفقـایی و چه سفر اربعیـنی! تا برسند مرز مهران، صدای آهنگ و بگو بخندشان بلند بود؛ گویا کارناوال شادی راه انداخته بودند.
🔹 مجید اولین بار که رفت داخل حرم حضرت علی (ع) کمی تغییر کرد و کم حرف شد. هر بار هم که می رفت حرم، دیر برمی گشت؛ آنهم با چشم های قرمز. رفقا مانده بودند که این خود مجید است یا نقش بازی جدیدش.
🔸 پیاده روی که شروع شد، مجید غرق در خودش بود. نه می گفت و نه می خندید.
◇ پایش که رسید بین الحرمین، از درون شکست. دیگر دست خودش نبود. ذکـر لبـش یا حسـین یا حسـین بود و مشغول اشـک و نـالـه.
🔹 وقتی می خواستند برگردند، به صمیمی ترین دوستش گفت: «توی این چند روز از امـام حسین ع خواستم که آدمم کند. اگر آدمم کند دیگر هیچ چیز نمی خواهم.»
🌹 او حـرّی دیگری از نوع مدافعان حرم شده بود که فاصله بین توبه و شهادتش ۱۳ ماه بیشتر نبود.
📚 برگرفته از کتاب " مجید بربری "
بقلم کبری خدابخش
#شهید_مجید_قربان_خانی
#شهیدانه
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi