eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.6هزار دنبال‌کننده
33.8هزار عکس
33.4هزار ویدیو
87 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📌خواهرم، برادرم، با شما هستم این پاها برای چه رفتند؟ ●↵برای ؟ ●↵برای امنیت؟ ●↵برای وطن؟ ●↵برای ناموس؟ ●↵برای آسایش بچه هایمان؟ ●↵برای ماندگار شدن غیرت؟ ساده نگذر از کنار پوتین‌های بی‌پا که پاهایشان بدن‌ها را بردند…🥀 اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج ═✧❁🍁یازهرا🍁❁✧┄ 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🔴 تقدیم به زائران اربعین راه رسیدن به حرم امام حسین (ع) از شارع می گذرد.... شهید ابراهیم هادی روی تپه مشرف بر مرز خسروی نشسته بود. در اوج جنگ با رژیم بعثی عراق خطاب به همرزمش گفت: روزی خواهد رسید که این مرز و جاده میزبان زائران حسینی باشد شهدا را فراموش نکنیم.... چرا که زیارت امروزمان و را مدیون خون ابراهیم هادی ها و قاسم سلیمانی ها هستیم. شادی روح شهدا 🌷 🌱 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
💢اسارت و... بسته شدن دست ها و... تیرباران و...تیر خلاص و... شهدا اینجوری جنگیدن و جون دادن...🥀 📛لعنت به کسی که برای منافع حزبی و منافع شخصی پا رو خونِ این بچه ها بذاره. اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
3.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹صداے ملکوتی "" 📌قرنهاست که فریاد هل من ناصر سیدالشهداء… ‎‎‌ رایاکنیم باذکر صلوات اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
✨🌺🔸 خواهرم! این همه جوان از جوانی شان گذشتند و از تو خواسته اند که فقط در سنگر سیاه، سنگین و ساده ات بمانی... چادرت را حفظ کن... لبخند روزی ات❤️ 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
🌷شهیده «زهرافارسی بندری» در تاریخ 1345/5/1 در روستای «چهار محل» دهستان رود حله از توابع بخش ریگ شهرستان گناوه استان بوشهر، در سال‌های قیام و مبارزه امام و انقلابیون در آبادان از شیرزنی بنام «خاتون علیزاده» دیده به جهان گشود. زهرا دختری بود که برخلاف برخی همسالان خود با حجاب و پوشش مناسب بود و سعی داشت بر این ارزش مهم اهتمام ورزد. وی دخترکی آرام و مطیع بود که مهربانی و مهر ورزی به دیگران را دوست داشت و بر سر وعده های خود ثابت قدم می ماند و نماز، حجاب و تحصیل از مهمترین اولویت هایش در زندگی بود. زهرا پنج برادر و چهار خواهر داشت و خود فرزند ششم خانواده بود، قرآن را در جوار پدر آموخت و در کنار خواهر و برادرهایش و راهپیمایی روزهای پرشور انقلاب بر علیه رژیم طاغوتی پهلوی، حضوری پر رنگ داشت. حضور در مراسمات مذهبی و دینی را دوست داشت و به همراه مادر، چادر به سر به روضه های اهل بیت (ع) با اشک های زلالش روح خود را صیقل می داد. از سن 9 سالگی به مدرسه رفت و تا کلاس پنجم ابتدایی در مدرسه «ثریا» محله «احمد آباد» تحصیل نمود آن روزها، بارها به خاطر حجاب، مورد سرزنش همکلاسی هایش قرار می گرفت، اما خم بر ابرو نمی آورد. زهرا برخی روزها از شدت طعنه های بچه های مدرسه ناراحت می شد و زمانیکه مادر دلیل ناراحتی هایش را از او می پرسید در جواب مادر می گفت: «از سرزنش بعضی از بچه های کلاس که حجابم را تمسخر می کنند ناراحتم». مادر و پدرم که زجرهای دخترکشان را نظاره گر بودند به زهرا دلداری می دادند که روزی می رسد که همه آنها با حجاب می شوند. با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران همکلاسی هایش با حجاب شدند و پدر و مادر، حرف های خودشان را برای زهرا یادآوری می کردند، و زهرا با حجاب خود در طول این دوران ها به خود می بالید و سرخوش از پوشش همکلاسی هایش در پوست خود نمی گنجید. چیزی از انقلاب نگذشته بود که زهرا با شروع جنگ تحمیلی، خود را برای شهادت آماده کرد، با روسری سر بر بالین می گذاشت و با خود نجوا می کرد: «نکند حمله کنند و در خواب به شهادت برسم و سرم عریان باشد». سرانجام زهرا در سن 14 سالگی در بمباران هوایی آبادان در همان روزهای آغازین جنگ تحمیلی در مهرماه سال 59 با تمام آرزوهای نوجوانیش با اصابت توپ به کاشانه شان همراه با مادرش شهد شیرین شهادت را نوشید. 🌷خدایا کمک کن اگر در صف غایبیم، در صف پیام رسانان راهشان غایب نباشیم.. 🌷نثار ارواح طیبه شهدا و امام شهدا صلوات اللهّمَ صَلّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍوعَجِّلْ فَرَجَهُم 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
6.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در محضر 🔰 ذکاوت شهدا شهدا انسان‌های تیزهوش و با ذکاوتی هستند. دلیلش هم همین پیروزی و برد آن‌ها از صحنه‌ دنیاست... ❌ ذکاوت در این نیست که من چگونه ثروت‌اندوزی کنم! ذکاوت در این نیست که من در رقابت با کسی چگونه مکانی را تصرف کنم! ✳️ ذکاوت این است که من چگونه بین دنیا و آخرت ابدی بتوانم برنده آخرت ابدی بشوم. ❇️ جاذبه شهادت، یعنی حیات ابدی. یعنی همین که امام فرمودند: ما از درک مقام شهدا عاجزیم. همین بس که آن‌ها عند ربهم یرزقون‌اند.../بهشت ایران 🌹 یاد امام و شهدا با صلوات الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فرَجَهُمْ اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🧤وَ تو اے بـانو هَميـن را بِدان وبَس⇣ صَدام و جَنگ و ميـن و تَرڪش، هَمه اش بَهانه بود... ☑️⇦شَهيد⇨فَقط خواست ثابت ڪُند 🌌⇦چادر⇨در اين سرزَميـن تـا بخواهـے فَدايے دارد...🦋 اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
5.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥در محضر 🎙 ( بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا) در جبهه ♥️ صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله قرائت‌ زیارت‌عاشورا به نیابت از شهدا اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
معجزه توسل به 🏝معلم و شفای دخترش زینب طبق روایت بی بی صدیقه مهدوی همسر شهید... 🌱دخترم زینب نُه ماهه بود که پدرش به شهادت رسید هنوز چهلمش از راه نرسیده بود که زینب به سختی مریض شد او را نزد دکتر بردم دکتر گفت: باید بچه را بستری کنید تا حالش خوب شود.وقتی که می خواستم او را برای بستری کردن به بیمارستان ببرم پسرم مهدی گریه می کرد و می گفت: اگر امشب زینب را به بیمارستان ببری من هم می آیم. هر چه کردم آرام نشد آنها را به خانه بردم با خودم گفتم: آخرِ شب که مهدی خوابید زینب را به بیمارستان می برم. 🔸خوابیدم بچه ها هم کنارم خوابیدند زینب مثل یک مُرده افتاده بود و تکان نمی خورد به شدت نگرانش بودم دلم شکست و چشمة اشکم جاری شد.خطاب به سید گفتم: 🌷 تو همیشه می گفتی شهدا زنده اند الان که داری وضعیت مرا می بینی خودت نظری کن و به فریادم برس. در حال گریه کردن و حرف زدن با او بودم که 💫ناباورانه دیدم به اتاق آمد و روبروی زینب ایستاد زبانم بند آمده بود بدنم سنگین شده بود و نمی توانستم تکان بخورم اشک چشمانم بی وقفه جاری بود.سید زیرِ لب دعا می خواند و توی صورت زینب فوت می کرد بعد از چند لحظه زینب تکانی خورد و بنای گریه را گذاشت به سمت او برگشتم که شیرش بدهم در همین حین سید از نظرم ناپدید شد فریاد زدم: بچه ها! باباتون رفت بلند شوید و دنبال سرش بروید. آنها با فریادِ من سراسیمه از خواب پریدند و با شنیدن کلمة بابا بنای گریه را گذاشتند ❣حال زینب خوب شد و دیگر نیازی به بستری شدن نداشت. اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
1.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥کلیپ/ببینید 🌹شهید حاج احمد کاظمی :ما در مقابل شهدا مسئولیت داریم... اَللّهُمَّ‌ ارْزُقْنی‌ تَوْفِیقَ‌ الشَّهادَةِ فِی‌ سَبِیلک 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
در شُرف ازدواج بودم جوانی مُتدین و با ایمان رسماً به خواستگاریم آمد... همه چیز خوب بود ، اهل ایمان و آشنا به مبانی دینی ، ولایت مدار ، و در یک کلام همه چیز تمام✅ چند هفته به آشنایی و تحقيقات گذشت ، اما ته دلم راضی نبودم ...😔 انگار دلشوره داشتم ...😢 شخص مذکور در طی چند روز خیلی با من صمیمی و خودمانی شد و این قضیه مرا رنج می داد 😞 و هم باعث تعجبم شده بود!!!😳 با اینکه نامحرم بودیم برایم پست های عاشقانه می فرستاد وقتی اعتراض می کردم می گفت ما دیگر قرار است ازدواج کنیم اشکالی ندارد نگران نباش گناه ندارد... دلم آشوب بود خیلی آشوب .... یه جای کار می لنگید... از فقط یک اسم می دانستم و یک کتاب که مدتها پیش مثل همه کتابش را مطالعه کرده بودم... ناگهان چیزی در دلم گفت به شهید هادی توسل کن کمکت می کنه... با دلی آشوب و نگران رو به قبله نشستم ظهر یک پنجشنبه زمستانی از ته دل فاتحه ای خواندم اشکم جاری شد 😭 به ابراهیم گفتم: در کتابت خوانده ام تو هم خیلی مرد بودی و هم خیلی غیرتی در حقم برادری کن تا به باطن حقیقی این مرد به پی ببرم...😤 شب هنگام دوباره دلم گرفت از این سر در گُمی...😔 پیام های خواستگارم رو دوباره مرور کردم از اول تا آخر ، ناگهان پیامی مرا به خود جلب کرد یک پیام عاشقانه که فُروارد شده بود و آی دی فرستنده داشت ، پیامی که هفته پیش ارسال شده بود و من متوجه نکته ای در آن نشده بودم کسی انگار بهم می گفت با صاحب پیام صحبت کن چاره مشکلت را خواهی یافت. سر صحبت باز شد... صاحب آی دی کسی نبود ، جز دوست دختر خواستگار به من😒 همه چیز روشن شد ، واضح و آشکار به روشنی آینه... ابراهیم در حقم برادری کرد و جلوی یک عمر حسرت ، بدبختی و پشیمانی مرا گرفت... واز همان روز من برادر واقعی خودم را پیدا کردم....😭 ... نکته‌:از این دست آدما کم نیستن مواظب باشید گول ظاهر آدما رو نخورید. درکمین شما مذهبیان... 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi