eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.4هزار دنبال‌کننده
30.9هزار عکس
28.4هزار ویدیو
76 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام می دهم و دلخوشم که فرمودید هر آنکه در دل خود یاد ماست زائر ماست صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ الْحُسَیْن ♥️ عليه السلام 🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
به آفتاب سلام که باز می شود آهسته بر دریچه ی صبح... سلام صبحتون بخیر 🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
امروز،روز توست زیر سایبان رحمت خدا بایست خنکای صبح پاییزی همراه با مهربانی را نفس بکش سلام 🌤 امروزتون پر از نتیجه دلخواه ‌‌ 🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
هـر صبـــح زنـدگى براى ادامه پيدا كردن، به دنبـالِ بهانه ميگردد .. و چه بهانه اى زيبــاتـر از نگاهتان . . . 📎سلام ،روز تان شهدایی 🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
وقتی میبینی ناراحته حالش خوش نیس ، دلش گرفته نباش !!! تو کم نمیزاشت پس حواست به رفیقت باشه... امیرالمومنین می فرمایند : ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﺯﺩﺍﻳﻨﺪﻩ هایند . 🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
#رمان_فنجانی_چای_با_خدا☕️ #قسمت_پنجم مدتی بود که از مسلمان شدنِ دانیال و عادتِ من به خدایش میگذشت.
☕️ همه چیز به هم ریخته بود. انگار هیچگاه، دنیا قصد خوش رقصی برای من را نداشت. منی که حاضر بودم تمام سکه های عمرم را خرج کنم تا لحظه ایی سازِ دنیا، بابِ دلم کوک شود. حالادیگر دانیال را هم نداشتم. من بودم و تنهایی.. بیچاره خانه مان، که از وقتی ما را به خود دیده بود، چیزی از سرمای شوروی برایش کم نگذاشته بودیم. روزهایم خاکستری بود، اما حالا رنگش به سیاهی میزد. رفتار های دانیال علامتی بزرگ از سوال را برایم ایجاد میکردند.🤔 چه شده بود؟؟ این دین و خدایش چه چیزی از زندگیمان میخواستند؟؟ مگر انسان کم بود که خدا، اهالی این کلبه ی وحشت زده را رها نمیکرد؟ مادر یک مسلمان ترسو.. پدر یک مسلمان سازمان زده.. و حالا تنها برادرم، مسلمانی مذهبی که از هّل حلیم، دیگ را به آغوش میکشید. کمتر با دانیال برخورد میکردم. اما تمام رفتارهایش را زیر نظر داشتم. چهره ی عجیبی که برای خود ساخته بود و برخوردهای عجیبترش، کنجکاویم را بیشتر میکرد. و در بین چیزی که مانند خوره، جانِ ذهنیاتم را میخورد، اختلاف عقاید و کنشهایش با مادر مسلمانم بودم. هر دو مسلمان.. اما اختلاف؟؟؟😳 پس مسلمانها دو دسته اند.. ترسوهایش مانند مادر، مهربان و قابل ترحمند.. جسورهایش میشوند دانیال. دانیالی که نمیدانستم کیست؟؟ بد یا خوب؟؟؟ راستی پدرم از کدام گروه بود؟؟ نه.. اون فقط یک مجاهد خلقیِ مست بود..همین و بس.. دیگر طاقتم تمام شد. باید سر درمیاوردم، از طوفانی که آرامش اندکم را دزدید. باید آن پسر مسلمان را پیدا میکردم و دروازه های زندگیمان را به رویش میبستم. دلم فقط برادرم را میخواست. دانیال زیبای خودم.. بدون ریش.. با موهای طلایی و کوتاهش.. پس همه چیز شروع شد. هر جا که میرفت، بدون اینکه بفهمد، تعقیبش میکرد. در کوچه و خیابان.. اما چیز زیادی دستگیرم نمیشد. هر بار با تعدادی جوان در مکانهای مختلف ملاقات میکرد. جوانهایی با شمایلی مسلمان نما، که هیچ کدامشان ،آن دوست مسلمان نبودند. راستی آنها هم خواهر داشتند؟؟ و چقدر سارای بیچاره در این دنیا بود.. از این همه تعقیب چیزی سر درنمی آوردم.. فقط ملاقات های فوری.. چند دقیقه صحبت.. و بعد از مدتی خیابان گردی، ورود به خانه های مهاجر نشین، که من جرات نزدیک شدن به آنها را نداشتم .گاهی ساعتها کنج دیواری، زیر باران منتظر میمانم.. اما دریغ… پس کجا بود این دزد اعظم، که فقط عکسش را در حافظه ام مانند گنجی گران؛ حفظ میکردم، برای محاکمه.. روزی بعد از ساعتها تعقیب و خیابان گردی های بی دلیل دانیال، سرانجام گمش کردم. و خسته و یخ زده راهی خانه شدم.. هنوز به سبک خانواده های ایرانی، کفشهایم را درنیاورده بودم که… 📌ادامه دارد... ✍نویسنده:زهرا اسعد بلند دوست 🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 بعضی وقتها چای یا شکلات تعارفش می‌کردم، می‌گفت: میل ندارم. یادم می افتاد که امروز دوشنبہ است یا پنجشنبه، اغلب این دو روز را می گرفت.😉 چشـم هایـش نافـذ و پـرنور بود✨ همہ گردان می‌دانستند محسن اهـل و شبـانـه اسـت. 🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
یک شب خواب حاج همت را دیدم؛ دقیقا در موقعیتی که در پایان‌بندی اپیزودهای مستند «سردار خیبر» هست! با بسیجی‌هایی که در فیلم کنار ماشین تویوتا منتظر حاج همت ایستاده‌‌اند تا با او دست بدهند، ایستاده بودم. حاج همت با قدم‌های تند رسید کنار تویوتا. من دستم را جلو بردم و با او دست دادم و حاجی را در آغوش گرفتم تا معانقه کنم. هنوز دستش توی دستم بود که گفتم: «دست ما را هم بگیرید» و توی دلم نیتم از این حرف طلب شهادت بود که حاج همت در جوابم گفت: «دست من نیست!» از همان شب این خواب و حرف حاج همت برایم مسأله شده بود و مدام فکر می‌کردم چطور ممکن است برآورده شدن چنین حاجتی دست شهدا نباشد. همیشه فکر می‌کردم شهدا باید دست آدم را بگیرند تا باب شهادت به روی آدم باز شود. این قضیه بود تا یک شب که در خانه محمودرضا مهمان‌شان بودم خوابم را برای محمودرضا تعریف کردم. گفت: «راست گفته خب. دست او نیست!» بعد گفت: «من خودم به این رسیده‌ام و با اطمینان و یقین می‌گویم؛ هرکس شهید شده، خواسته که شهید بشود. شهادت شهید فقط دست خودش است.» 🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
حاج اسمائیل دولابی:👇 گویند "حر بن يزيد رياحی" اولين کسی بود که آب را به روی امام بست و اولين کسی شد که خونش را برای او داد. "عمر سعد" هم اولين کسی بود که به امام نامه نوشت و دعوتش کرد برای آنکه رهبرشان شود و اولين کسی شد که تير را به سمت او پرتاب کرد! کی می‌داند آخر کارش به کجا می‌رسد؟ دنيا دار ابتلاست. با هر امتحانی چهره‌ای از ما آشکار می‌شود، چهره‌ای که گاهی خودمان را شگفت‌زده می‌کند. چطور می‌شود در اين دنيا بر کسی خرده گرفت و خود را نديد؟ می‌گويند خداوند داستان ابليس را تعريف کرد تا بدانی که نمی‌شود به عبادتت، به تقربت، به جايگاهت اطمينان کنی. خدا هيچ تعهدی برای آنکه تو همان که هستی بمانی، نداده است. شايد به همين دليل است که سفارش شده، وقتی حال خوبی داری و می‌خواهی دعا کنی، يادت نرود "عافيت" و "عاقبت به خيری‌ات" را بطلبی. 💠💠💠💠💠💠💠 اللهم الجعل عواقب امورنا بالخیرات... 🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
گاهی آدم هنگام گرسنگی با یک نـان مشکل را حل می‌کند❗️ ↫◄ حالا با چهار تا «نون» می‌شود جلوی خیلی از مشکلات را گرفت و به آرامش رسید این "چهـار نـون" راهگشا 🌸 نبین 🌸 نگو 🌸 نشنو 🌸 نپرس ↩️ اول: نَبیـن ◽️عیب مردم را نَبین ◽️مسائل جزئی در زندگی خانوادگی را نَبین ◽️کارهای خوب خودت را که برای دیگران انجام می‌دهی نَبین ◽️گاهی باید وانمود کنی که ندیدی ↩️ دوم : نگـو ◽️هر چه شنیدی نگو ◽️به کسی که حرفت در او تأثیر ندارد کلمه ای نگو ◽️سخنی که دلی بیازارد نگو ◽️هر سخن راست را هر جا نگو ◽️هر خیری که در حق دیگران کردی، نگو ◽️راز را نگو حتی به نزدیکترین افراد ↩️ سـوم: نَشنـو ◽️هر سخنی ارزش شنیدن ندارد، نَشنو ◽️وقتی دو نفر آهسته سخن می‌گویند سعی کن نَشنوی ◽️غیبت را نَشنو ◽️گاهی وانمود کن که نشنیدی «اصل تغافل» خود را به نشنیدن بزن ↩️ چهـارم: نَپـرس ◽️آنچه را که به تو مربوط نیست نپرس ◽️آنچه که میدانی شخص از گفتنش شرم دارد نپرس ◽️آنچه باعث آزار شخص می‌شود نپرس ◽️آن پرسشی که در آن فایده‌ای نیست نپرس ◽️آنچه که موجب اختلاف و نزاع می‌شود نپرس 🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 شک ندارم مادرم فهمیدھ شده ام این روزها سجده های آخر نمازش طولانےتر شده... 🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 دل نبستم به جهانی که همه وسوسه است از همه ارثِ جهان یک "تو" برایم کافی‌ست 🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi