کانال شهید ابراهیم هادی
#رمان_فنجانی_چای_با_خدا☕️ #قسمت_یازدهم و من گفتم... از تصمیمم برای وصل شدن به مسلمانهای جنگجو، از ت
#رمان_فنجانی_چای_با_خدا☕️
#قسمت_دوازدهم
مبهوت به نیم رخش خیره ماندم، حالا دیگر وحشت، لالم کرده بود. در باز شد.. زنی با پوشیه رو به رویمان ایستاد وبه داخل دعوتمان کرد. عثمان با سلام و لبخندی عصبی، من را به داخل خانه کشاند و با دور شدن زن از ما، مرا به طرف کاناپه ی کهنه ی کنار دیوار پرت کرد.😒
صدای زن از جایی به نام آشپزخانه بلند شد (خوش اومدین.. داشتم چایی درست میکردم.. اگه بخواین برای شما هم میارم..) و من چقدر از چای متنفر بودم.
عثمان عصبی قدم میزد و به صورتش دست میکشید که ناگهان صدای گریه نوزادی از تخت کوچک و کهنه کنار دیوار بلند شد.
نگاهی به منِ غرق شده در ترس انداخت و به آرامی کودک را از تخت بیرون کشید. بعد از چند دقیقه زن با همان حجاب و پوشیه با سه فنجان چای نزد ما آمد و کودک را از عثمان گرفت..
نمیدانستم چه اتفاقی قرار است بیفتم و فقط دلم دانیال را میخواست..
کودک آرام گرفت و عثمان با نرمشی ساختگی از زن خواست تا بنشیند و از مبارزه اش بگویم..😏
چهره زن را نمیدیم اما آهی که از نهادش بلند شد حکم خرابی پله ای پشت سرش را میداد.. و عثمان با کلافگی از خانه بیرون رفت.
زن با صدایی مچاله در حالیکه سینه به دهان کودکش میگذاشت، لب باز کرد به گفتن.. از آرامش اتاقش.. از خواهر و برادرهایش.. از پدر و مادر مهربان و معمولیش.. از درس و دانشگاهش.. از آرزوهایی که خود با دستانش سوزاند.. همه و همه قبل از مبارزه..
رو به روی من، زن ۲۱ ساله آلمانی نشسته بود که به طمع بهشت مسلمانان، راهی جنگ و جهاد شد. جنگی که حتی تیکه ای از پازل آن مربوط به او نمیشد.. اما مسلمان وار رفت.. و از منوی جهاد، نکاحش را انتخاب کرد..
نکاحی که وقتی به خود آمد، روسپی اش کرده بود در میان کاباره ای از مردان به اصطلاح مبارز.. و او هروز و هر ساعت پذیرایی میکرد از شهوت مردانی که نصفشان اصلا مسلمان نبودند و به طمع پول، خشاب پر میکردند. و وقتی درماندگی، افسارِ جهاد در راه خدایش را برید، هدایایی کوچک نصیبش شد از مردانی که نمیدانست کدام را پدر، نوزادش بخواند و کدام را عاملِ ایدزِ افتاده به جان خود و کودکش.
دلم لرزید..
وقتی از دردها و لحظه های پشیمانیش گفت درست وقتی که راهی برای بازگشتش نبود و او دست و پا میزد در میان مردانی که گاه به جان هم میافتادند محض یک ساعت داشتنش..
تنم یخ زد وقتی از دختران و زنانی گفت که دیگر راهی جز خفه شدن در منجلاب نکاح برایشان نمانده. و هروز هستند دخترکانی که به طمع بهشت خدا میروند و برگشتشان با همان خداست..
و من چقدر از بهشت ترسیدم وقتی پوشیه از صورت کنار زد و بازمانده زخم های ترمیم شده از چاقوی مردان مست روی گونه و چانه و گردنش، سلامی هیتلر وار روانه ام کرد..
یعنی دانیال هم یکی از همین مردان بود؟؟😔
📌ادامه دارد...
✍نویسنده:زهرا اسعد بلند دوست
1.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
#قرار_عاشقی
🌿دلتنگی بغض می شود
و در گلو ،میشکند...
آقای دلم...❤️
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
┄┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┄
⚡ازش گله کردم که چرا دیر به دیر سر
می زند گفت پیش زنهای دیگه ام.
♨گفتم چی؟ گفت: نمی دونستی
چهار تا زن دارم. دیدم شوخی میکند
چیزی نگفتم، گفت جدی می گم.
💞 من اول با
#سپاه ازدواج کردم
بعد با #جبهه
بعد با #شهادت آخرش هم با #تـو
#شهید_مهدی_زین_الدین
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
┄═❁๑🍃๑💗๑🍃๑❁═┄
🌸مهربانیات را با گلها
در میان بگذار
با سنگها
با رودی که میرود ..
صدای تــو چشمهای خواهد شد
و انسان را با انسان
آشتی خواهد داد
#سلام_بر_هادی_دلها💖
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
اگر می خواهــید
در زندگــے
خوشبخت باشید،
هرگز
به بدبختـــے کسی نخندید....
برای داشتن بهترین ها
در حد توانایی دست
ناتوانی رو بگیرید ...
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
جز خدا کیست
که در سایه مهرش باشیم
رحمت اوست
که پیوسته پناه من و توست..
به نام خدای همه
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#یک حبه نور✨
إِنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ ۚ وَإِن تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا يُؤْتِكُمْ أُجُورَكُمْ وَلَا يَسْأَلْكُمْ أَمْوَالَكُمْ
زندگی دنیا فقط بازی و سرگرمی است، اگر ایمان بیاورید و پرهیزکاری کنید، خدا پاداش هایتان را می دهد و از شما نمی خواهد که اموالتان را در راه خدا انفاق کنید.
#محمد -آیه ۳۶
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
بوی پیراهنی ای باد بیاور ، ورنه
غم یوسف بکشد عاشق کنعانی را ..
سلام گل همیشه بهارم✋
#این صاحبنا❤️
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
محبوب من!
عاشقی تعطیلی ندارد و تا دنیا دنیاست،
عاشق، عاشق است
و شما محبوب مناید . .
✍ محمد صالح علاء
#اللهمارزقنازیارتالحسینعلیهالسلام
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#آھ_ڪربلا
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
به آفتاب سلام
که باز می شود
آهسته بر
دریچه ی صبح...
#عمران_صلاحی
سلام
صبحتون زیبا
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi