❌متاسفانه شاهدیم که در فضای مجازی،ترویج فرقه بازیهایی با پوششهای جذاب صورت می گیرد بدون اینکه مروجان،نگرانی از بابت نظارت و بازخواست از رفتار مخربشان را داشته باشند.
فی المثل،یک سلبریتی می تواند در پدیده معنویت های بی خدا و طبیعت محور تحت عنوان قانون جذب به تبلیغ باورهای شرک آلود بپردازد و گزاره هایی را تبلیغ کند که حتی از هیچ مبنای درست و ثابت شده علمی برخوردار نیستند و تنها بر پایه توهم های روان شناسانه شکل گرفته اند.
❌دور کردن مردم از حقیقتهای توحیدی و در عوض گرفتار کردنشان در سیاه چاله های مخوف ماده پرستی و کائنات محوری،حکم تزریق یک مخدر توهم زا به روانشان را دارد بدون اینکه به راهی جهت رهایی از سردرگمی هدایتشان کند.
و نتیجه این می شود که در زمانی کوتاه، سرخوشی حاصل شده از جملاتی دروغین به پایان رسیده،احساس پوچی جایگزین آن می شود و می تواند حتی به خودکشی یا جنون منجر گردد.
و نکته تأسف بار اینجاست که ابتدا امثال اینها تلاش می کنند دین داری در قالب احکام و شریعت را نشانه ای از ارتجاع جلوه دهند و سپس از آن رو که انسانها گرایش فطری به موضوعات معنوی برای دستیابی به آرامش دارند با مفاهیمی برگرفته از کابالا یا عرفانهای نوپدید جعلی سرگرمشان کنند و سمینارهای به اصطلاح انگیزشی را جهت چپاول مخاطبان اغفال شده و پرکردن جیب خودشان برگزار نمایند.
لازم است قبل از آنکه خسارتهای جبران ناپذیر پدید آید مسئولین تدبیری جهت برخورد با این نوع سوء استفاده از مردم که شروع آن از فضای مجازی است اتخاذ نمایند.
✍ مریم اشرفی گودرزی
@shahidaziz_ebrahim_hadi
5.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاک توسر قوه قضاییه😡😡😡جزئیات حکم اعدام برای ۴ مامور نظامی
مرگ فردی به نام به نام محمد جامهبزرگ در کشاکش دستگیری و شکایت خانواده باعث شد تا قوه قضائیه برای ۴ مامور حکم اعدام صادر کند. جزئیات ماجرا را در ویدیو ببینید.
🖊 پ ن :
⚠️ اقای اژه ای ... نمیدونم چی بگم
ولی اینو بدونید
😡 وقتی در دستگه قضا برای قاتلان شهیدان علی وردی و عجمیان و شهدای انتظامی در اغتشاشات اخیر حکم تبرئه صادر میشه و راست راست میگردن و ضرب شستی هم نشون میدن ولی متاسفانه از سوی دیگر برای مدافعان و محافظان امنیت حکم اعدام صادر میشود.
😞 هیچ ماموری جرات نمیکنه برای حفاظت از ناموس و جان و مال مردم خودشو درگیر کنه و از این به بعد متهمان به اجرای هر حکم و دستور قضایی تره هم خرد نمیکنند و بی نظمی و یی امنیتی جامعه رو در برمیگیره. اونوقت همین جنابعالی و برخی همکارانتون جرات بیرون رفتن رو نخواهید داشت.
🤔 ایا اینه شعار عدالت و امنیت؟؟؟؟؟؟؟؟
🙏 خواهشا به حرمت خون شهدای مدافع امنیت، بخودتون زحمت بدید و در این موضوع ورود کنید.
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
از ادلب تا اربیل، هرکس که متهم بود ادب شد!
از داعش تا اسرائیل زیر ضربه های سهمگین دستان بلند جمهوری اسلامی ایران...
بچه کش های حرومزاده روی خوش نخواهند دید.
تصویر سازی هوش مصنوعی
#دختر_کاپشن_صورتی
#پاسخ_سخت 🚀
#انتقام_سخت☄
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
«جدی گرفته ایم زندگی دنیایی را و شوخی گرفته ایم قیامت را. کاش قبل آنکه بیدارمان کنند بیدار شویم»
شهید حسین معزغلامی
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
8.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #کلیپ | توجیه کردن احکام برای فرار از تکلیف
حجت الاسلام رفیعی
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
45.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دستــامو بگیر بدونِ تو نمی تونم
دستــامو بگیر بذار فدات بشه جونم 💔
#حاج_امیر_عباسی🎤
#شبیه_شهیدان_شویم 🌷
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
11.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 فرزند شیرخوار شهیده سمانه رجایی از شهدای ترور کرمان😭🥀
#شهیده_سمانه_رجایی:
(من قبر حاج قاسم میرم آروم میشم)
#انتقام_سخت #پاسخ_سخت
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَالْفَـــرَج
أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#ارسالیاعضایکانال🌷
✨ #عنایتشهدا
بنام خدا
قبل از اینکه بگویم چه شده است ، این را بگویم که من ارادت خاصی به شهید والا مقام ابراهیم هادی دارم.
چند ماه پیش بود که خواهرم بیمار شد و حال روز خوبی نداشت؛ یک روز صبح زود تلفن منزلمان به صدا در آمد، گوشی را برداشتم که خواهرم با صدای بی حال و نالان گفت: به دادم برس دارم می میرم.
باورتان نمی شود با این که فاصله زیاد بود، با چه عجله و سرعتی خودم را به او رساندم. باهمسرش هم تماس گرفته بود که بیاید؛
هم زمان با شوهرش رسیدیم، در که باز شد
خواهرم را دیدم بی حال گوشه ای افتاده؛ سریع با همسرش او را به بیمارستان رساندیم، بستری شد، ولی در اتاقی جدا و بدون همراه؛
پشت در با نگرانی و دلهره و دست به دعا منتظر مانده بودیم؛ ساعت ها گذشت، پرستارها در حال رسیدگی به خواهرم بودند،
به شوهر خواهرم گفتم: شما برو به کارت برس من هستم، کاری بود خبرت می کنم.
کمی گذشت که درب اتاق بازشد، پرستار گفت: بیا داخل.
رفتم و خواهرم را روی تخت دیدم، کمی بهتر شده بود؛
دکترش گفت: سرم و دارو بهش دادیم، می تونید ببریدش منزل.
خدا روشکر کردم و کمکش کردم لباس هایش را پوشید و کمی قدم برداشت و نزدیک در که شدیم، دوباره بی حال شد به زمین افتاد و از هوش رفت.
فریاد زدم: به دادم برسید! خواهرم! به دادم برسید!
دکتر و پرستار آمدند؛ سیلی هایی که پرستار به گوش خواهرم می زد و هم زمان اسمش را صدا می زد و فریاد می زد را هیچ وقت فراموش نمیکنم.
هر سیلی که می زد، قلبم به درد می آمد.
به خودم که آمدم، دیدم بازپشت در اتاق هستم.
زیر لب زمزمه می کردم: خدایا به فریادم برس! به بچه اش رحم کن! یا فاطمه زهرا!
ساعتی گذشت که پرستار صدام زد و گفت: شوهرش هست؟ گفتم: نه.
گفت: خودت این برگه عمل رو امضا کن، باید سریع عمل بشه تا شوهرش برسه دیره.
یا فاطمه زهرا!
گفتم: عمل؟! عمل چرا؟ با این حالش به خدا از دست می ره.
گفت: چاره ای نیست؛ عمل نشه نهایتا یکی دو ساعت دیگه بتونه دووم بیاره....
با دستی لرزان و قلبی که از درد و شوک، مچاله شده بود، برگه را امضا زدم و سپردمش به خدا.
چند ساعتی گذشت و من دست به دعا پشت در اتاق عمل همچنان ذکر و دعا می خواندم
که دیدم چندین دکتر با سرعت به طرف اتاق عمل می روند و با هم چیزهایی می گفتند.
یا فاطمه زهرا! خواهرم! خواهرم را از تو میخواهم! (می دانستم برای احیای خواهرم وارد اتاق عمل شده اند)
التماس هایم بیشتر و بیشتر میشد.
خدایا به مادرم رحم کن! خدایا جواب پدرم را چه بدهم؟ خدایا جواب طفل معصوم منتظرش را...
ای وای! ای وای!
چشمانم را بستم که چهره شهید ابراهیم هادی را دیدم، متوسل به مادرش بودم و خودش را قسم می دادم به جان مادرش.
ابراهیم جان تو را قسم به جان مادرت برو بالای سر خواهرم، ابراهیم جان برو بیارش، نذار بره)
نذرش کردم، هرکاری فکر می کردم که توسلی هست، انجام می دادم.
سرم را چرخاندم، شوهرش را دیدم که نگران و با بغض گفت: چی شده؟
نتوانستم جلوی اشک هایم را بگیرم، گفتم: خاک بر سرم شده، بردنش اتاق عمل.
گفت: عمل؟
با حالی زار به روی صندلی نشست و دست به دعا شد.
ساعت ها گذشت، همه ی بیماران که در اتاق عمل بودند خدا را شکر به سلامت بیرون آمدند، به جز خواهرم.
چشمم به در خشکیده بود و پاهای بی رمق و بی جانم آزارم میداد.
صدای خسته و گرفته ام مانع می شد از جواب دادن به تلفن هایی که زده می شد.
پیامکی دادم که حالش خوب است و نگران نباشید، خواب است به همین خاطر نمی توانم جواب بدهم.
دیگر طاقتم تمام شد؛ به درب اتاق ضربه می زدم و می گفتم کسی هست جواب بدهد؟
بعد کلی التماس پرستاری در را بازکرد و گفت: هنوز به هوش نیامده.
پاهای سستم توانایی تحمل وزنم را نداشتند و بر زمین افتادم.
یا فاطمه زهرا به دادش برس، ابراهیم جان کاری کن.
چند ساعت بعد صدا زدند همراه فلانی،
با سر دویدم سمت اتاق عمل. گفتم حالش چطور است ، گفت خدا بهش رحم کرد نزدیک بود به کما برود ....
خواهرم را دیدم با حالی بد و کیسه خونی وصل شده به دستان بی رمقش روی تخت خوابیده است.
خدا را هزاران بار شکر کردم که بار دیگر خواهرم را می دیدم؛ ممنونم یا زهرا!
چند ماهی گذشت.
حس می کردم خواهرم می خواهد چیزی بگوید، ولی دل دل میکند؛
تا یک روز گفتم: حس میکنم مدتی چیزی می خواهی بگویی.
#ادامهدارد...
کانال شهید ابراهیم هادی
#ارسالیاعضایکانال🌷 ✨ #عنایتشهدا بنام خدا قبل از اینکه بگویم چه شده است ، این را بگویم که من ار
اشک هایش سرازیر شد؛ گفت: آره، ولی نمی دونم بگم یا نه!
گفتم :بگو عزیز خواهر.
لب گشود و با چشم های پر از اشک و صدایی لرزان گفت: اون موقع که منو بردن اتاق عمل و خیلی حالم بد بود(بخاطر اینکه فشارش پایین بود بی هوشش نکرده بودند و با بی حسی عملش میکردند)
نیم ساعتی که گذشت، خیلی حالم بد شد و متوجه شدم که دارم می میرم و نفس های آخرمه؛
صداها هی کم و کم تر می شد، همه جا دور سرم میچرخید، داد زدم: حالم بده.
صدای فریاد پرستاری را شنیدم که گفت: کد ۹۹ یعنی (ایست قلبی بیمار ) و می دیدم که دکترا دارن بالای سرم برای احیای من تلاش می کنن و بیهوش شدم.(و چند لحظه از بالا پرستار ها را دیدم.. )
آبجی می ترسم بگم و باورنکنی!
راستش را بخواهید، فهمیدم می خواهد چه بگوید.
گقتم: بگو جان خواهر، بگو.
اشک هاش بیشتر شد و گفت: آبجی قبل این که کامل بیهوش بشم، شهید ابراهیم هادی را بالای سرم دیدم؛
متوجه حضورش شدم و دیدم از سمت پایین تخت یک چادر مشکی که حس کردم خانم فاطمه زهرا هست رد می شه.
حال خیلی خوبی داشتم که تا الان تجربه نکردم .
با این که می دانستم که خواهرم را خانم به شفاعت شهید هادی شفا داده، با شنیدن این حرف ها حالی عجیب پیدا کردم؛ با اشک و بغض خواهرم را در آغوش کشیدم و خدا را هزار بار شکر کردم بابت بودنش.
عزیزانم این هم یک معجزه و کرامت دیگر از داداش ابراهیم که برایتان به قلم کشاندم
دست توسل به خاندان کرم بزنید، ان شاءالله حاجت روا می شوید.❤️
#ارسالیاعضایکانال🌷
✨ #عنایتشهدا
💌 در عالم آخرت خواهیم فهمید ...
#پیام_معنوی
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
📌#روایت_کرمان
«پرواز مستقیم»
🍃 تو قسمت بازسازی عتبات کار میکنم.المیرا خیلی دلش میخواست یه بار با من بیاد کربلا.دنبال فرصتی میگشتم بتونم ببرمش زیارت.اما المیرا اینقدر بیتاب بود که صبر نکرد من برگردم؛خودش رفت پیش امام حسین.
چند روز قبل از این اتفاق به من گفته بود "بابا تو که حرم هستی دعا کن من شهید بشم."دعاش کردم؛اما نمیدونستم اینقدر زود مستجاب میشه.
📝راوی: پدر شهید المیرا حیدری
🖋نویسنده: فاطمه زمانی
🥀شهید المیرا حیدری
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
1.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان های عبرت آموز ۴۶۰(تلنگر آمیز)
مهربانتر از مادر
🎙استاد انصاریان
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi