eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.4هزار دنبال‌کننده
31هزار عکس
28.5هزار ویدیو
76 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 خدا از ما نگـیرد نعمتِ آشفته حالی را... 🍃🌺
کانال شهید ابراهیم هادی
فـنـجــانـے_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_24 ماتِ لبهایش بودم. انگار ناگهان دنیا خاموش شد.. (چیه؟؟ چرا خشکت
فـنـجــانـے_چـاے_بـا_خـدا بی وزن ایستادم.. درِ کافه نمیدیدم.. اما جهت سرما را حس میکردم. دلم خورد شدنِ استخوان در دلِ زمستان را میخواست. صدای محوی از عثمان به گوشم رسید، سرزنشی رو به صوفی ( مگه دیوونه شدی.. داری انتقام دانیال و از سارا میگیری؟؟) پشت در کافه گم بودم.. کدام طرف؟ از کدام مسیر باید میرفتم؟ پاهایم کجا بود؟؟ چرا حسشان نمی کردم؟؟ سرما، دلم سرما میخواست.. رفتم درست به دنبالِ سوزی که به صورتم سیلی میزد. نمیدانم چقدر گذشت.. اما وقتی چشمم به دیدن باز شد که درست جایی پشتِ نرده ها رو به روی رودخانه بودم. باد، زمستانش را از تن این آبها می آورد؟!  سرمای میله ها را دوست داشتم. محکم در دستانم فشارشان دادم. دیگر باید به ندیدن دانیال عادت میکرد.. مادر چطور؟؟ او هم عادت میکرد؟؟ چرا هیچ وقت گریه ام نمیگرفت؟ یعنی این چشمها ارزش دانیال را برایم درک نمیکردند؟؟ چه خدایی داشت این دنیا. دستِ دادن نداشت، فقط گرفتن را بلد بود.. آخ که اگر یه روز آن دوست مسلمانِ دانیال را ببینم، زبانش را از دهانش بیرون میکشم تا دیگر از مهربانی هایِ خدایش دروغ نبافد.. ناگهان پالتویی روی شانه ام نشست و، شال و کلاهی بر سر و گردنم.. باز هم عثمان. راستی، این مسلمانِ دیوانه؛ دلش را به چیزه خدایش خوش کرده بود؟ خانه ای که بر سرش خراب کرد؟ عروسی که داغش را به دلش گذاشت؟ یا خواهری که شیرین زبانیش را به کامش زهر کرد؟  اصلا این خدا، خانه اش کجاست؟ در سکوت کنارم ایستاد. شاید یک ساعت؛ و شاید خیلی بیشتر. بالاخره او هم رفت بی هیچ حرفی..  آسمان غروب را فریاد میزد. و دستی که یک لیوان قهوه را در مقابلم گرفت (بخور سارا.. حاضرم شرط بندم صبحونه ام نخوردی..). نمی خواستمش، من فقط گرسنه یِ یک دلِ سیر، آغوشِ دانیال بودم. تکیه داده به نرده ها روی زمین نشستم. عثمان هم.. ( دختر لجبازی نکن.. صورتت از چشمای این آلمانیا بی روحتر شده.. بخور یه کم گرم شی.. الانه که از حال بری.. اونوقت من تضمین نمیکنم، که اینجا ولت نکنم و تا خونه تون ببرمت..)  عثمان این همه روحیه را از کدام فروشگاه میخرید؟؟ لیوان کاغذی را جایی نزدیک پایم گذاشت. (خیلی کله شقی.. عین هانیه..) هانیه اش پر از آه بود.. و جمع شده در خود، با آرامترین صوت ممکن گفت (چقدر دلم براش تنگ شده). نمیدانستم وضع کداممان بهتر است؟ من که خبر مرگ دانیال را شنیده بودم یا بی خبری عثمان از مرگ و زندگی هانیه؟؟ (سارا.. یادته چند ماه پیش گفتم که اون دانیال مهربون و تو قلبت دفن کن؟ باور کن برادرت وقتی وارد اون گروه شد مُرد.. همونطور که خواهر کوچولوی من مُرد.. حرفای صوفی رو شنیدی؟ اینا فقط یه گوشه از خاطراتش بود.. صوفی حرفای زیادی داره واسه گفتن که باید بشنوی.. از دانیال، از تبدیل شدنش به ماشینِ آدم کشی.. به نظرت چیزایی که شنیدی، اصلا شبیه برادر شوخ و پرمحبتی بود که میشناختی؟ سارا واقع بین باش.. حقیقت صوفیِ و شوهری که زنده زنده دفنش کرد.. ) مکث کرد، طولانی ( سارا، دانیال زندست..) ↩️ ... : زهرا اسعد بلند دوست 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
7.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چگونه برای احیای غدیر قدم برداریم؟ حجت السلام حامد کاشانی 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🍃✨ از خواب پريدم كسي داشت بلند بلند گريه مي كرد! ... رفتم توي راهرو حدس مي زدم عبدالحسين بيدار است و دارد دعايي مي خواند وقتي فهميدم خواب است اولش ترسيدم بعد كه دقت كردم ديدم دارد با حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیه) حرف مي زند. حرف نمي زد ناله مي كرد و درد و دل اسم دوستان شهيدش را مي برد مثل مادري كه جوانش مرده باشد به سينه مي زد و تو هاي و هوي گريه مي ناليد: اونا همه رفتن مادر جان پس كي نوبت من مي شه؟ آخه من بايد چه كار كنم؟...💔 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
⬛️◾️▪️ شهادت امام محمد باقر(ع) را محضر امام عصر عج ، رهبرمعظم انقلاب و همه شما بزرگواران تسلیت وتعزیت عرض می کنیم ‌🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🔰وصیتی تأمل برانگیز بر روی مزار شهید رضا نادری🌷 ای بـرادر ؛ کجا میروی..!! کمی درنگ کن .. آیا با کمی گریه و یک فاتحه شما بر مزار من و امثال من مسئولیتی را که با رفتن خود بر دوش تو گذاشته‌ایم از یاد خواهی بُرد یا نه!؟ ما نظاره‌گر خواهیم بود که تو با این مسئولیت سنگین چه خواهی کرد. علمدار مرصاد شهید رضا نادری مسئول اطلاعات تیپ۱۲قائم 🔹شهید نادری کسی‌ بود که در عملیات مرصاد ،طرح محاصره‌ منافقین در تنگه چهار زبر را مطرح کرد و اولین کسی بود که تنگه‌ی مرصاد را بست و منافقان را غافلگیر کرد و از همانجا در ۶۷/۵/۵ آسمانی شد. 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
«الهى! همين عزّت مرا بس كه بنده تو هستم و همين افتخار مرا بس كه تو خداوندگار من هستى» به نام خدای همه 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
سه شنبتون معطر با عطر صلوات بر محمد و آل محمد اللّهمَّ صَلِّ عَلی محمَّد و آلِ مُحَمَّد و عجل فرجهم☘ 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
حبه نور✨ أَلَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ مُسَخَّرَاتٍ فِي جَوِّ السَّمَاءِ مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا اللَّهُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ﴿۷۹﴾ آيا به سوى پرندگانى كه در فضاى آسمان رام شده‏ اند ننگريسته‏ اند جز خدا كسى آنها را نگاه نمى دارد راستى در اين قدرت‏ نمايى براى مردمى كه ايمان مى ‏آورند نشانه‏ هايى است (۷۹) سوره مبارکه النحل آیهٔ ۷۹ 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
هــر کہ مشتاقــ تۅ شـد گوشہ‌ے چشم ټۅ خریـد؛ شۅد ایا کہ مــرا هم تۅ خریـدار شۅے؟! اللهم عجل لولیک الفرج 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
صبح شد باز هم آهنگ خدا می‌ آید چه نسیمِ خنکی، دل به صفا می آید به نخستین نفسِ بانگِ خروس سحری زنگِ دروازه ی دنیا به صدا می آید سلام صبح سه شنبتون بخیر ☀️ 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
خدایــــاااااا.... خودت......بساز توبســــــ🙏ـــــازی قشـــــــــنگ میسازی 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi