eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.5هزار دنبال‌کننده
33.8هزار عکس
33.3هزار ویدیو
87 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
7.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یاد خدا را فراموش نکنید و مرتب بسم الله بگویید.با یاد و ذکر خدا و عمل برای رضای خدا خیلی از مسائل حل می شود. 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
18.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 ماجرای عجیب مرد خلافکاری که امام حسین علیه السلام را دید! 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
4.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در میان جاذبه این همه رنگ نوکرت تا به ابد رنگ شماست بی خیال همه‌ی مردم شهر دلم آقا بخدا تنگ شماست...😔 💔
بعضی از روزهای جمعه تلفن همراهش خاموش بود. وقتی دلیلش رو میپرسیدم‌ میگفت: ارتباطم را با دنیا کمتر میکنم تا کمی زمانم را برای امام زمانم اختصاص بدم.اینکه چطوری میتونم برای ایشان مفید باشم؟! 📎به روایت همسر شهید 🕊🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
هوای رفقایش را داشت تا جایی که می‌توانست، کمکشان می‌کرد و نسبت به حرمتی که بین رفقایش بود حساسیت نشان می‌داد و با معرفت بود حتی نسبت به دوستانش ارزش و احترام قائل بود. 🕊🌹
کاش ماها تفاوت بین لذت بردن از جوونی و خراب کردن آینده مون رو بدونیم...!
نه كم بيار، نه نااميد شو به وقتش خدا دستتو میگيره...🌷
وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ الزمر/۶۷ و خدا را آن گونه که شایسته‌ ی اوست نشناختند. خدا وقتی بخواد یه شروع دوباره بهتون بده اونو با یک پایان شروع میکنه. پس بخاطر همه درای بسته زندگیتون شکرگزار‌ باشید هیچوقت بخاطر آرزوهای برآورده نشده تون بی‌تابی نکنید‌ چون گاهی وقتا خدا به وسیله ی همین محقق نکردن شما رو به جای بهتری میرسونه... 🍃
📌 مادر شهید لنگرودی: هادی را از کلاهی که بر سر داشت در نمایشگاه عکس شهدا شناختم 🔷️ بعداز کـربلای پنج، همه دوستانش برگشتند؛ الا هـادی من. بهم گفتند: «ماشینمون جا نداشت هـادی نیـامد!» امـا چهـره ها، چیـز دیگری نشـان می‌داد. ◇ هفتـه هـا گذشت واز پسـرم خبـری نشد. مضطرب بودم. اتفاقی یکی از هم کـاروانی های پسرم را دیدم. گفتم: «اگـر شهـید شـده، بگـویید طـاقت شنیدنش را دارم.» 🔹️ ناچـاراً گفت: «هـادی شهید شد و جنازه‌اش به همراه تعدادی از شـهدا به کنار جـاده منتقل شد. آنروز هـادی یک بارانی آبی به تن داشت. آمبولانس ها تعدادی از شهـدا را به عقب آوردند؛ ولی خبـری از هـادی نبـود!» 🔻 مادرادامه میدهد: «تابه امروز کسی نفهمیده جنـازه هـادی چـه شده. عده‌ای می گویند احتمـالا خمپـاره‌ای به کنـار جنـازه خورده و خـاک، پیکـر مطهـرش را پوشـانده باشد و همین باعث شـده آمبولانس‌ها او را پیدا نکنند. ◇ سال‌ها گذشته و از او تنهـا یک مـزار خالی باقی مانده. در یکی از روزهـا برای زیارت فـرزندم به گلـزار شهدای لنگـرود رفتم. ◇ نمایشگاه عکسی از شهـدا برپـا بود، به تصـاویر شهدا نگـاه میکردم. جـذبه عکسی مـرا به خـود جلـب کرد و با کمی دقت، با هیجـان فریـاد زدم: «این هـادی منـه! این هـادی منـه! با دستـان خـودم این کـلاه را برایش بافتم؛ ایـن هـــادی منــه...» 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
‍ ▪️کفن را باز نکردند. ریحانه پرسید «اگر دوست باباست پس چرا عکس بابا مهدیِ من روی اونه؟»🥀 آرام در گوشش گفتم « این پیکر بابامهدی است.»🌙 یکهو دلش ترکید و داد ‌زد «این بابا مهدی منه؟» از صدای گریه‌های ریحانه مردم به هق هق افتادند.🥀 دوباره در گوشش گفتم «ریحانه جان یک کار برای من می‌کنی؟» با همان حال گریه گفت «چه کار؟» بوسیدمش و گفتم «پاهای بابا را ببوس.» پرسید «چرا خودت نمی‎بوسی؟» گفتم «همه دارند نگاهمان می‎کنند. فیلم می‎گیرند. خجالت می‎کشم.» گفت «من هم نمی‎بوسم.»🥀 یک نگاهی توی صورتم کرد. انگار دلش سوخته باشد. خم شد و پاهای مهدی را بوسید. سرش را بلند کرد و دوباره بوسید. آمد توی بغلم و گفت:مامان از طرف تو هم بوسیدم.✨ یکهو ساکت شد و شروع کرد به لرزیدن. بدنش یخ یخ بود. احساس کردم ریحانه دارد جان می‌دهد. به برادرم التماس کردم ببردش. گفتم اگر سر بابایش را بخواهد من چه کار کنم؟اگر می‌دید طاقت می‎آورد؟ نه، به خدا که بچه‌ام دق می‌کرد.🥀 همه حواسم به ریحانه بود و از مهرانه غافل بودم.🥀 شهید مدافع حرم 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi