15.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در محضر ولایت۸۲۲
عقیدهای کارگشا بین همه مسلمانان
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
انتخابات ۸ تیر، انتخاب میان این دو تصویر است.
انتخاب سومی وجود ندارد
خودزنی نکنیم.
کاندیداهای جبهه انقلاب را نکوبیم.
شرایط را درک کنیم 👌🇮🇷
#امام_زمان #انتخابات #عید_غدیر
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
🔷 آغاز هفته قوه قضائیه بر قضات مظلوم و مجاهد و کارمندان با وجوان این دستگاه مبارک باد.
🔸روزی بسیار تلخ اما شیرین بود! خداوند را به خاطر لمس یکی دیگر از نشانههایش که موجب بالا رفتن ایمان و ظرفیت درونی ام شد سپاسگزارم. در آن لحظات یک دو قطبیِ حق و باطل تمام عیار رخ داده بود و با تمام قدرت در مقابل شخصی فاسد و معلوم الحال ایستادم و به او درسی دادم که تا ابد همانند یهودیان نام «علی» در خاطر ترسویش بماند.
🔸چند لحظه بعد دلخوریهایی در ذهنم بوجود آمد. علی رغم وجود دیگر همکاران انقلابی و با استقامت، باز هم احساس تنهایی خاصی به من دست داد. بازنده آن نبرد حق و باطل در عملی انجام شده قرار گرفته بود و مسأله برایش مرگ و زندگی شده بود.
🔸در آن لحظات کمی عصبانی بودم و شاید شیطان فرصت را مغتنم شمرد و به روحم نفوذ کرد. با خود گفتم که تا کی باید این سختیها را تحمل کنیم؟ تلفنم زنگ خورد و مسأله دیگری مرا آزُرد. فشار ظاهری به اوج خود رسید و افکار منفی وجودم را فراگرفته بود!
🔸برخلاف همیشه که ذکر «لبیک یا زینب» را در قلب خود مرور میکردم، این بار آن را به زبان آوردم و وصف «کبری» را هم به آن اضافه کردم و بلند گفتم «یا زینب کبری!» فوراً پیرزنی وارد شد و گفت: در خدمت هستم! نحوه ورودش به اتاق برایم جالب بود. اصلاً متوجه نشدم که منظورش چیست! به او گفتم: بفرمایید، کاری دارید؟
🔸گفت: شما خودتان من را صدا زدید! من هم با تعجب گفتم: خیر، من شما را صدا نزدم! گفت: مگر خودتان نگفتید «زینب کبری؟» گفتم: بله، گفت: خب من زینب کبری هستم و حدود نیم ساعت است که بیرون نشسته ام تا اتاق شما خلوت شود!
🔸متوجه صحبتش نشدم! به او گفتم یعنی چی که من زینب کبری هستم؟! گفت: اسم کوچک من زینب کبری است و فامیلی من هم فلانی... است. به او گفتم: منظورت از زینب کبری همان «زینب» است؟ با خنده گفت: نه، نام کوچک من زینب کبری است! گفتم: میتوانم کارت شناسایی ات را ببینم؟
🔸کارت شناسایی اش را از درون یک پلاستیک دستهدار که مدارک دیگرش هم در آن قرار داشت درآورد و نشان داد. درست میگفت! نام کوچک او زینب کبری بود! اولین بار بود که وصف کبری را به همراه نام مقدس زینب میدیدم که در یک مدرک شناسایی درج شده است و شاید شما هم باور نکنید؛ چون در عرف عادی، «زینب کبری» فقط خودِ همان حضرت زینب (س) است که پیامبر عاشورا بود و در واقعه کربلا حضور داشت!
🔸آنجا بود که همانند همیشه حضور خدا را حس کردم. الحمدلله به خاطر حضورش، بانوی دمشق یک بار دیگر «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا» را برایم تفسیر کرده بود و دلم را با کاروان عاشورا همراه ساخت. همه آن سختی ظاهری به یک راحتیِ باطنی و اسرارآمیز تبدیل شد. شوهرش سال ها پیش فوت کرده بود و شخصی ۱۰ میلیون تومان پولش را بالا کشیده بود.
🔸وظیفه اخلاقی و قانونی خود را به جا آورده و در مقام قاضی اجرای احکام مدنی همه امورات مربوط به پروندهاش را همان لحظه انجام دادم. پیرزن مظلومی بود و آرامش خاصی داشت. گفت: از شما خواستهای دارم و امیدوارم که آن را رد نکنید! گفتم: درخدمتم! گفت: آدرس خانهات را بده تا به همراه نوهام که یک پسر ۱۵ ساله است به آنجا بیایم و کارهای نظافت خانهات را به خاطر این حُسن توجهی که امروز به ما داشتی برایت انجام دهم والا تا ابد شرمنده تو خواهم بود!
🔸ای کاش زمین باز شده بود و یک مظلوم این حرف را به من نمیزد. مگر من چه کاری برای او کرده بودم جز انجام وظیفه آن هم به صورت دست و پا شکسته؟ کلی از او تشکر کردم و برایش توضیح دادم که من خادم او هستم. از درون به تنشهای نیم ساعت پیش و آن همه افکار منفی فکر میکردم. آیه شریفه: «إِنَّ ٱلَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱستَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَيهِمُ ٱلمَلئِكَةُ أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحزَنُواْ وَأَبشِرُواْ بِٱلجَنَّةِ ٱلَّتِي كُنتُم تُوعَدُونَ» را در ذهنم مرور کردم و یادآور شدم که پس از هر سختی آسانی است.
🔸از آن زمان تاکنون چالشهای سختتری را تجربه کردهام اما همه آنها را تمرینی بسیار کوچک برای مأموریتهایی بسیار بزرگ میدانم. چه زیبا گفت شهید آوینی که فرمود: «باید برای گرفتن حق و برپا داشتن عدالت جنگید. وقتی تعالی ارواح ما در مبارزه و جهاد باشد، دشواریها همه نعماتی است که باید شکرگزار آن باشیم.» از آن روز تا حال از خدا میخواهم که بر شدت این دشواریها (نعمات) بیفزاید.
🔸به این نتیجه رسیدم که ما در راه انجام وظیفه خود در هر صورت سختیهایی را تحمل میکنیم، پس چه بهتر که در راه حق باشیم والا ذات همین خستگی آن هم با شدت بسیار بیشتری را در راه باطل تجربه می کنیم و حالت بینابینی وجود ندارد. این یک سنت الهی است و اگر کسی سرباز خدا نباشد قطعاً سرباز شیطان خواهد شد. به قول شهید بهشتی (ره)، برادران، خواهران، عاشق شوید...
1.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
ما را از مرگی میترسانند که
مدتهاست آرزویش را داریم
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
.
تاخودمانرانسازیموتغییرندهیمجامعه ساختهنمیشود؛
مشکلکارماایناستکهبرایرضایهمهکار میکنیمالارضایخدا . .
+ شهیدابراهیمهادی
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
به نام خدا
#بدون_تو_هرگز
قسمت 1⃣
💫 مردهای عوضی
همیشه از پدرم متنفر بودم ... مادر و خواهرهام رو خیلی دوست داشتم اما پدرم رو نه ... آدم عصبی و بی حوصله ای بود ... اما بد اخلاقیش به کنار ... می گفت:
" دختر درس می خواد بخونه چکار؟ ... نگذاشت خواهر بزرگ ترم تا ۱۴ سالگی بیشتر درس بخونه ... دو سال بعد هم عروسش کرد ...
اما من، فرق داشتم ... من عاشق درس خوندن بودم ... بوی کتاب و دفتر، مستم می کرد ... می تونم ساعت ها پای کتاب بشینم و تکان نخورم ... مهمتر از همه، می خواستم درس بخونم، برم سر کار و از اون زندگی و اخلاق گند پدرم خودم رو نجات بدم ...
چند سال که از ازدواج خواهرم گذشت ... یه نتیجه دیگه هم به زندگیم اضافه شد ... به هر قیمتی شده نباید ازدواج کنی ...
شوهر خواهرم بدتر از پدرم، همسر ناجوری بود ... یه ارتشی بداخلاق و بی قید و بند ... دائم توی مهمونی های باشگاه افسران، با اون همه فساد شرکت می کرد ... اما خواهرم اجازه نداشت، تنهایی پاش رو از توی خونه بیرون بزاره ... مست هم که می کرد، به شدت خواهرم رو کتک می زد ...
این بزرگ ترین نتیجه زندگی من بود ... مردها همه شون عوضی هستن ... هرگز ازدواج نکن ...
هر چند بالاخره، اون روز برای منم رسید ... روزی که پدرم گفت ... هر چی درس خوندی، کافیه ...
#ادامه_دارد..
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💞معرفی شهید 💞
علی امرایی متولد شهرری در رشته کامپیوتر دیپلم گرفت و در همین رشته در دانشگاه ادامه تحصیل داد. فرماندهی پایگاه بسیج مسجد سیدالشهدا(ع) را بر عهده داشت؛ در همین سالها مسئولیت کاروان اردوهای راهیان نور و کاروانهای زیارتی قم و جمکران را بر عهده داشت. از نیروهای مستشاری سپاه در سوریه بود. در سوریه نام جهادی «حسین ذاکر» را انتخاب کرده بود
⭕️خط قرمز شهید🍃
نامحرم خط قرمز علی بود و هرگز با نامحرم در کاری مشارکت نمیکرد. و این بازدارندگی را از باب احتیاط برای تزکیه روحی خودش انجام میداد.
💚🌸روایت مادرشهید
مادر شهید میگوید: آن روز دشمن برای ترور حاج قاسم سلیمانی کمین کرده بود. اما علی مورد هدف موشک قرار میگیرد.
🕊🍃🌷از پیکر مطهرش یک دست و پاره هایی از بدن بازگشت.
پیکر علی نه سر داشت نه چندان بدنی. به آرزویی که از نوجوانی دنبالش بود رسید. از پیکر مطهرش یک دست و پارههایی از بدن بازگشت. همان دستی که همیشه یک دستبند به نام زیبای یا ام البنین(س) به آن میبست.
🌺یاد شهدا با صلوات 🌺
#شهید_مدافع_حرم🌟
#شهید_علی_امرایی🌷🕊
متولد:۱۳۶۴/۶/۳۰
شهادت:۱۳۹۴/۴/۱
محل شهادت:درعا،سوریه
مزار:بهشت زهرا
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi