eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.5هزار دنبال‌کننده
33.8هزار عکس
33.3هزار ویدیو
87 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
50.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میره قدم قدم دلم سامرا حرم کنار سفره کرم امام عسکری حسین طاهری 🎙 🎉🌸🌿❤️🌿🌸🎉 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 روزمان را متبرک می‌کنیم به یاد شهیدی که مقام معظم رهبری مزارش را پنج مرتبه زیارت کردند👌 شهیدی که قبل از تدفین ، سوره مبارکه کوثر را تلاوت نمود. شهیدی که هنگام تدفین ، از او صدای اذان گفتن شنیده شد. شهیدی که در سجده ها و قنوت نمازش، دعای کمیل را می خواند. شهیدی که با همان لباس خاک آلود برگشته از ماموریت به خواستگاری رفت. شهیدی که روی قالی‌های خانه نمی نشست. می گفت: نشستن روی این قالی‌ها مرا از یاد محرومان غافل می کند. شهیدی که در محل کار زودتر از همه می آمد و دیرتر از همه می رفت. شهیدی که در هفته چند ساعت برای خود “کسر کار” می زد. می گفت: در حین کار احتمال می رود یک لحظه ذهنم به سمت خانه، همسر و یا فرزندم رفته باشد، وقت کار، من متعلق به بیت المال هستم و حق استفاده شخصی ندارم. شهیدی که عارف حوزه علمیه، او را استاد خود می دانست. شهیدی که مزارش از شهرهای شمالی و غربی ایران تا هزاران کیلومتر دورتر، زائر دارد. شهیدی که به اذن خدا حاجت روا می کند و معمولا کسی دست خالی از سر قبرش برنمی‌گردد. دسته گلی از صلوات به نیابت از تمامی شهدا از صدر اسلام تاکنون، هدیه می‌دهیم محضر حضرت علی و فاطمه زهرا سلام الله علیهما 🌸الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم🌸 یار خالص 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
خدایا مارو ببخش، انقدری که از بقیه خجالت میکشیم، از شما خجالت نمیکشیم...
💔 شهیدی که پول ساخت حسینیه را داد... بعد از شهادتش یک شب اومد به خوابم و گفت: مادر! دلم میخواد تو حیاط خونه یه حسینیه بسازید گفتم: مادر ما که پول نداریم. گفت: غصه نخور پولش با من! یه جلسه قرض الحسنه ای داشتیم که هر ماه تشکیل می شد. تصمیم گرفتم تو جلسه بعدی با اسم سید جعفر شرکت کنم، تو اون جلسه وقتی قرعه کشی شد اسم سیدجعفر برای وام یک میلیونی دراومد، خیلی خوشحال شدم، یاد اون جمله سید جعفر افتادم که توی خواب بهم گفت: غصه نخور پولش با من! با کمک پدرش، با اون پول تونستیم تو حیاط منزل یه حسینیه بسازیم. اسم حسینیه رو هم گذاشتیم حسینیه باب الحوائج. از زمانی که این حسینیه تو منزل ما ساخته شد مناسبت مذهبی نبود که ما مراسم نداشته باشیم. الان هم به برکت اهل بیت و خود شهید مردم شهر تو مناسبت های مختلف تو حسینیه مراسم برگزار می کنند که خیلی از اونها حاجت دارند و شهید و واسطه قرار میدن و تو حسینیه یه مراسم روضه میگیرن و حاجت روا میشن. راوی: مادر 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
شهدا خیلی هارا صدا میزنند اما فقط عده ای می شنوند.. و دعوت شهدا را لبیک می گویند :)❤️‍🩹 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🍁 ابراهیم میگفت: مطمئن باش ! هر کس با حسین رفیق شود تغییر میکند ... شهید ابراهیم هادی 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
5.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ : خون شهید، زنده می‌کند و غفلت ها را از بین می‌برد حجت الاسلام والمسلمین 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
‏۱۱ نفر بودند... از بچه های استان کرمانشاه اوایل جنگ با عملیات های پی در پی چریکی دمار از روزگار بعثی ها در آورده بودند و برای هرکدام آنها ۲ هزار تومان جایزه گذاشته بودند وقتی ۵ نفرشان اسیر شدند به رگباری بستند و سرها را با اره برقی بریدند تا برای صدام جایزه ببرند اسامی این شهدا ... ‏ترابعلی کریمی سید علیرضا معصومی فتح الله خسرو آبادی حسین دایی چی و نفر پنجم را هم به اسارت بردند 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🌷یاد و خاطره‌ای از محبت و مهربانی🌷 مراسم تشیع علی‌رغم این‌که رسانه‌ای نبود، بسیار شلوغ و باشکوه برگزار شد. همه شرکت کرده بودند؛ از مردم عادی تا بسیجی‌ها و نیروهای نیروی انتظامی. پس از اینکه مراسم تشیع و تدفین تمام شد و همه رفتند، من مانده بودم سر خاک تا کمی با برادرزاده‌ام خلوت کنم. اطراف خلوت شده بود و دیگر از آن ازدحام خبری نبود. پس از اینکه کمی اطراف مزار را تمیز کردم، سر خاک نشستم که ناگهان خانمی مسن با دمپایی و لباس‌هایی مندرس نظرم را جلب کرد. او سر خاک محمد گریه می‌کرد. هر چه به چهره‌اش نگاه کردم، او را نشناختم. کنار او نشستم و بعد از اینکه آرام شد، از او پرسیدم: «خانم، شما محمد را از کجا می‌شناسی؟» او گفت: «من همیشه در پارک جنب کلانتری 120 سید خندان می‌نشینم. محمد هر وقت از آنجا با موتورش رد می‌شد، می‌ایستاد و از من می‌پرسید: خاله، کسی اذیتت نمی‌کند؟ چیزی لازم نداری؟» بعد کمی به من کمک می‌کرد و کمی با من حرف می‌زد و می‌رفت. خاله گفتنش خیلی بدلم می‌نشست. جایی که امثال ما را کسی تحویل نمی‌گیرد، او همیشه با مهربانی با من حرف می‌زد. از دیروز که عکسش را دیدم و فهمیدم که شهید شده، اصلاً حال خودم را نمی‌فهمیدم و انگار دنیا روی سرم خراب شده. امروز از جلو کلانتری با مردم خودم را به بهشت زهرا رساندم تا در مراسم تدفینش شرکت کنم و کمی در کنار مزارش آرام بگیرم. 🎙 راوی: عمه شهید والامقام "شهید محمدعلی دولت آبادی 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
4.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
و خدا شاهده ، دلم تا چه اندازه برایت تنگ شده :) 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi