eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.5هزار دنبال‌کننده
33.7هزار عکس
33.3هزار ویدیو
87 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
3.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹اول ماه صفر، سرمطهر امام حسین علیه السلام رابه شام آوردند همراه باقافله اسراء به قافله سالاری زینب کبری سلام الله علیها این روزبرای شیعیان اهل بیت روز عزاوماتم است.🏴 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 مولای ارحم کبوَتی لحرِّ و جمعی و زلة قدمی مولای من... با صورت به زمین خورده‌ام بر لغزش گام‌هایم رحم کن دعای پنجاه و‌سوم 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
670.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 رجزخوانی سردار سلامی برای آمریکا: اگر یک تار مو از یک ایرانی کم شود تمام کرک و پشم شما را به باد میدهیم 😎 💬 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
2.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆ببینید و بشنوید علت گریه ها و استغفارهای نیمه شبهای شهید محمد رضا تورجی زاده رو برای کدامین گناهم بگویم الهی العفو مهربان خدای من 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
براۍ "شھیدشدن" گاهی یڪ خلوت‌ سحر هم کافیست... دل کھ شھید شود ،زندگی که شھید شود ، در نهایت انسان شھید میشود... :)! "توان ما به اندازه ی امکانات در دست ما نیست،توان ما به اندازه ی اتصال ما با خداست"✨ (شهید‌ عبدالله‌ میثمی)🕊 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
#فنجانےچاےباخدا #قسمت_72 تک تک  تصاویر، لبخندها، شوخی هایِ حرص دهنده و محبتهایِ بی منتِ یان در مقا
تلخی تمام آن لحظات دوباره در کامم زنده شد. (نترسیدین جفتمونو بکشن؟) دستی به محاسنش کشید و قاطع جوابم را داد (نه.. امکان نداشت.. حداقل تا وقتی که به رابط برسن. اونا فکر میکردن که منو دانیال اسم اون رابط رو میدونم. پس زنده موندنمون، حکم الماس رو براشون داشت و اصلا اونا تا رسیدن ارنست جرات تصمیم گیری برایِ مرگ و زندگیمونو نداشتن) چهره ی غرق در خونش دوباره در ذهنم تداعی شد و زیر لب نجوا کردم که چیزی تا کشته شدنت نمانده بود ای شوریده سر. و باز پرسیدم، از نحوه ی نجات و زنده ماندمان. نفسی عمیق کشید (خب با ورود عثمان و صوفی به ایران، بچه ها اونا رو زیر نظر داشتن و محل استقرارشونو شناسایی کرده بودن. در ضمن علاوه بر اون ردیابهایی که لو رفت یه ردیاب کوچیک هم زیر پوست دستم جاساز شده بود  که در صورت انتقالم به یه مکان دیگه، با فعال کردنش بتونن پیدام کنن. شما هم که به محض دزدیده شدن توسط همکارا زیر نظر بودین. بعدشم که با ورود ارنست به فرودگاه و تماسش مبنی بر رسیدن، بچه ها دستگیرش کردن  و همه چی به خیرو خوشی تموم شد.) راست میگفت. اگر او و دوستانش نبودند.... اما عثمان... وجود عثمان نگرانیم را بیشتر میکرد. او تا زهرش را نمیریخت دست از سر زندگی هیچکدام مان برنمیداشت. با صدایی تحلیل رفته، از هراسم گفتم (اما عثمان.. اون ولمون نمیکنه.) خندید (واسه همین بچه های ما هم ولش نکردن دیگه.. دو روز پیش لب مرز گیرش انداختن.) نفسی راحت کشیدم... حالا مطمئن بودم که دیگر عثمان نمیتواند قبل از سرطان جانم را بگیرد. (دانیال کجاست؟ کی میتونم ببینمش. میخوام قبل از مردن یه بار دیگه برادرمو ببینم.) نفسش عمیق شد ( مرگ دست منو شما نیست. پس تا هستین به بودن فکر کنید. دانیال هم سوریه ست. داره به بچه های حزب الله لبنان کمک میکنه. نگران نباشین.. زود میاد.. خیلی زود.) ترسیدم (سوریه؟ یعنی فرستادینش که بجنگه؟ حزب الله لبنان چه ربطی به سوریه داره؟) لبخندش شیرین شد (بله بجنگه.. اما ما نفرستادیمش.. خودش آبا و اجدادمونو آورد جلو چشممون که که بفرستینم برم... بچه های حزب الله واسه کمک به سوریه، نیروهاشونو اونجا مستقر کردن. دانیالم که یه نخبه ی کامپیوتریه.. رفته پیش بچه های حزب الله داره روی مخِ نداشته ی داعشی ها، سرسره بازی میکنه. البته با تفنگ و اسلحه نه. با ابزار کار خودش.. کامپیوتر..) دانیال هم رنگِ حسام و دوستانش را گرفته بود.. انگار خوبی میانِ این جماعت مرضی مُسری بود. به جوانِ سر به زیر رو به رویم خیره شدم. همان که زمانی کینه، تیز میکردم محض یکبار دیدنش و خونی که قرار بر ریختنش داشتم، به جرمِ مسلمانیش. اما....  مدیونم کرده بود به خودش. جانم را، برادرم را، زندگیم را، آرامشم را، خدایی که "نبود" و حالا یقین شد "بودنش" .. و.. و احیایِ حسی کفن پیچ شده به نام دوست داشتن.. ↩️ ... : زهرا اسعد بلند دوست 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 نه پورشه سوار بودند نه شیشلیک‌خور نه ادعای ژن خوب داشتند نه حساب‌های میلیاردی اما تا دلت بخواهد... داشتند مشخص مےکنه فرقِ بچه مسلمون با یه بی‌دین رو ما شیعه‌ها از پا نمےشینیم تاریخ ثابت مےکنه این رو.. 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
بہ قضاوت دیگران اعتنا نکن اگر میخواهی دریا باشی... بر آنچه گذشت آنچه شکست آنچه نشد حسـرت نخور زندگی اگر آسان بود،با گریه آغاز نمی‌شد... 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 °•خُـدا یِڪ حسین(ع) داشت،الحمداللھ آن هم پناھِ ما شد:)•° :) 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
✳️شهیدے کہ امام زمان (عجل اللہ تعالے فرجہ الشریف) کفنش کرد. شهیدے بود کہ همیشہ ذکرش این بود، نمےدونم شعر خودش بود یا غیر... یابن الزهرا ✨یا بیا یک نگاهے به من کن  ✨یا به دستت مرادر کفن کن از بس این شهید به امام زمان (عجل اللہ تعالے فرجہ) علاقہ داشت به دوست روحانے خود وصیت مےکند. اگر من شهید شدم دوست دارم در مجلس ختم من تو سخنرانے کنے... ⚪️️روحانے مےگوید: ما از جبهہ برگشتیم وقتے آمدیم دیدیم عکس شهید را زده اند. پیش پدر و مادرش آمدم گفتم: این شهید چنین وصیتے کرده است آیا من مےتوانم در مجلس ختم او سخنرانے کنم؟ و آنان اجازه دادند... 💠در مجلس سخنرانے کردم بعد گفتم ذکر شهید این بوده است: یا بن الزهرا ✨یا بیا یک نگاهے به من کن ✨یا به دستت مرادر کفن کن 💥وقتی این جملہ را گفتم، یک نفر بلند شد و شروع کرد فریاد زدن. وقتی آرام شد گفت: من غسال هستم دیشب آخرهاے شب به من گفتند یکے از شهدا فردا باید تشییع شود و چون پشت جبهہ شهید شده است باید او را غسل دهے ✨وقتے کہ مےخواستم این شهید را کفن کنم دیدم یک شخص بزرگوارے وارد شد گفت: برو بیرون من خودم باید این شهید را کفن کنم. ❓من رفتم در وسط راه با خود گفتم این شخص که بود و چرا مرا بیرون کرد؟؟؟ 🌸با عجلہ برگشتم و دیدم این شهید کفن شده و تمام فضاے غسالخانہ بوے عطر گرفته بود. از دیشب نمےدانستم رمز این جریان چه بود. اما حالا فهمیدم ...نشناختم... 📗روایت مقدس