چند وقتی از زندگی متاهلیمون گذشته بود که خدا بهمون یه پسر داد🌱

وقتی بچه تازه به دنیا میاد یه سری تست های سلامت ازش میگیرن دکترِ بخش من رو صدا زد گفت نمیدونم چجوری بهتون بگم اما پسرتون کره نمیشنوه و احتمال زیاد لال هم هست ! یهو فرو ریختم😞 پدر که باشی حالمو درک میکنی😔 وصف اون حال غیر ممکنه اما بازم سعی کردم به خانومم و هیچ کس دیگه هیچی نگم...

دکتر گفت یجایی هست دستگاه هاشون هیچ خطایی نداره و مختص این تست هاس ببرش اونجا... شاید یک درصد دستگاه ما خطا داده باشه!

مرخص شدیم رفتیم خونه و من دارم دیوونه میشم اما به روی خودم نمیارم که خانومم متوجه نشه و بهم نریزه... هنوز خودمم باورم نشده بود!😞

وقتی بچه خواب بود دوتا درب قابلمه رو برداشتم بالاسرش کوبیدم بهم دیدم هیچ واکنشی نداره!😔 دو سه روز بعد به خانمم گفتم ظاهرا باید برای یکسری تست های عادی سلامت ، پسرمون رو ببریم فلان جا و... بردمش همون جایی که دکتر معرفی کرده بود بعد بیست دقیقه نیم ساعت طرف صدام زد گفت آقای فلانی بیا!

متاسفانه پسرتون کر و لاله حواستون باشه به این سن و سال که رسید ببریدش برای آموزش ناشنوایان و... انگار دنیا رو سرم خراب شده باشه😔

گذشت و بازهم بارها این کار رو تکرار کردم و بردمش برای تست که شاید مرور زمان باعث برطرف شدن نواقص و تکاملش شده و خوب شده باشه اما هربار جواب دکتر همین بود...😞

تا یک شب تصمیم گرفتم به خانمم همه چیو بگم کلی زمینه چینی کردم که خدا این بچه رو به ما داده اما یه حکمت ، امتحان نمیدونم چی درش نهفته اس اما خدا که شر بنده هاش رو نمیخواد!؟

پرسید چی شده؟ گفتم دلیل استمرار ما به این تست ها میدونی چی بود؟ گفت لابد نیاز بوده دیگه هربچه ای تا یک سنی باید تحت نظر باشه خو! گفتم نه انگار بچمون کر و لاله و هربار هم جواب دکترا منفی بوده😔

یهو حالش بد شد زد زیر گریه منم نتونستم تحمل کنم با بغض بهش گفتم اما خدا که جوابمون نکرده؟‌ تو ساداتی از جدت شفا پسرمون رو بگیر!💔

اگه نمیتونی از همین امام رضا که نوکرشیم بگیریم 💔 خانمم با دلی شکسته گفت چله حرم برداریم!

چله برداشتیم هرشب میرفتیم دعا میخوندیم و... یه شب خانمم گفت میشه روضه بخونی؟💔