تا یک شب تصمیم گرفتم به خانمم همه چیو بگم کلی زمینه چینی کردم که خدا این بچه رو به ما داده اما یه حکمت ، امتحان نمیدونم چی درش نهفته اس اما خدا که شر بنده هاش رو نمیخواد!؟

پرسید چی شده؟ گفتم دلیل استمرار ما به این تست ها میدونی چی بود؟ گفت لابد نیاز بوده دیگه هربچه ای تا یک سنی باید تحت نظر باشه خو! گفتم نه انگار بچمون کر و لاله و هربار هم جواب دکترا منفی بوده😔

یهو حالش بد شد زد زیر گریه منم نتونستم تحمل کنم با بغض بهش گفتم اما خدا که جوابمون نکرده؟‌ تو ساداتی از جدت شفا پسرمون رو بگیر!💔

اگه نمیتونی از همین امام رضا که نوکرشیم بگیریم 💔 خانمم با دلی شکسته گفت چله حرم برداریم!

چله برداشتیم هرشب میرفتیم دعا میخوندیم و... یه شب خانمم گفت میشه روضه بخونی؟💔

خب منم طلبه بودم و آشنا به این مسائل... شروع کردم به روضه خوندن با دلی شکسته و کنج حرم کار هرشبمون شده بود دعا ، روضه و گریه😔

اواخر چله بود پسرم حالا حدود ۵ ماه نیمش شده بود خانمم گفت امشب میشه روضه شیرخواره امام حسین(علیه السلام) حضرت علی اصغر رو بخونی؟💔 اون شب حالمون بدجوری دگرگون شد و عهد کردیم اگه پسرمون شفا پیدا کنه دوشنبه های اول هر ماه تو خونمون روضه برپا کنیم و...

گذشت و چله به اتمام رسید

رفتیم پیش همون متخصص تا مارو دید گفت آقا بخدا من فوق تخصص هستم وقتی میگم این مشکل رو داره و خوب شدنی نیس چرا هربار خودتون رو به زحمت میندازید میایید همون جواب قبلی رو بگیرید؟!

خلاصه راضیش کردیم یکبار دیگه تست بگیره و گرفت اما جواب...

بازهم جواب منفی بود 💔😓😔

حالمون گرفته بود و اومدیم خونه خونه ای که غم عالم انگار به دل صاحبانش نازل شده...